تبیان، دستیار زندگی
ابوریحان ، به گفته ی خود، از نوجوانی به شناخت موادّ دارویی و نامهای آنها بسیار شائق بود و در طول زندگی ، شخصاً و یا به یاری برخی از دوستان فاضل خود، مطالبی در باره ی آن مواد از منابع قدیم و همروزگارِ خود گرد می آورْد، ولی ظاهر
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

داروشناسی بیرونی

پیشینه

ابوریحان ، به گفته ی خود، از نوجوانی به شناخت موادّ دارویی و نامهای آنها بسیار شائق بود و در طول زندگی ، شخصاً و یا به یاری برخی از دوستان فاضل خود، مطالبی در باره ی آن مواد از منابع قدیم و همروزگارِ خود گرد می آورْد، ولی ظاهراً هرگز فرصت نیافت که مطالب گردآمده را به دلخواه و به شیوه ی عالمانه ی خود، بپردازد و تألیف و ارائه کند (چنانکه ، مثلاً، در مورد کانیشناسی کرده است )، تا این که در اواخر عمر که سنّش از هشتاد سال گذشته و تقریباً نابینا وناشنوا شده بود ، به یاری دوست دانشمند خود، ابوحامد احمد بن محمد نَهشعی که هم در «لُغت » قوی بود و هم پزشکی را نزد استادان مبرّز آموخته و هم در آثار پیشینیان و متأخّران فحص کرده بود، معلومات او را به گردآورده های خود افزود و بدینسان ظاهراً پیش نویس تألیفی در صَیْدَنه (یا صَیْدَله ؛ = داروشناسی ، داروسازی ) را فراهم آورد . بعید نیست که ابوسَهْل عیسی بن یحیی «المَسیحیّ الجُرجانی »، دانشمند دیگری که ، گویا از بسیاریِ علاقه به ابوریحان ، چند رساله به نام او نوشته بود ، پیشتر در این زمینه به ابوریحان کمک کرده بوده باشد.

کتاب مهم داروشناسی بیرونی به نام: الصیدنة

بیرونی

پژوهشهای داروشناختی پیش از بیرونی و مآخذ او

پیش از ارزیابی مساهمه ی داروشناختی بیرونی ، لازم است که نظری به پژوهشهای داروشناختی پیش از بیرونی (در حقیقت ،مآخذ او) بیفکنیم . داروشناسی دوره ی اسلامی ، همچون پزشکی ، عمدتاً مبتنی بر دانش یونانی و برگرفته از بعض آثار دانشمندان یونانی بود، که از طریق ترجمه های سُریانی و عربی ، بویژه ترجمه ی آثار بُقراط ، دیوسکوریدس (دیسقوریدس )، جالینوس ، اُریباسیوس و بولُس اجانیطی ، از سده ی سوم به بعد به دانشوران دوره ی اسلامی انتقال یافت جامعترین و معتبرترین و مشهورترین تألیف یونانی درباره ی «مُفردات » (= مواد دارویی یا خوراکی بسیط ، غیر مرکّب ) بود. این کتاب را نخست به روزگار خلیفه ی عبّاسی ، جعفرمتوکّل ، دانشمند و ترجمان نامدار، حنین بن اسحاق (194ـ260)، در بیت الحکمه ی بغداد به سریانی ترجمه کرد. سپس شاگرد و دستیارش ، اِصطِفَن بن بَسیل ، آن را از یونانی به عربی برگرداند، و حنین ترجمه ی او را وارسی و اصلاح کرد. اصطفن و حنین نتوانستند نامهای عربی (یا فارسی ـ عربی ) برای همه ی مواد مذکور در کتاب دیوسکوریدس بیابند، بویژه این که بسیاری از آن مواد (خصوصاًگیاهان ) در کشورهای شرق جهان اسلام در آن روزگار، ناموجود یا ناشناخته بود. لذا آن دو در بسیاری از موارد ناچار به تعریب (= آوانگاری ) نامهای یونانی شدند (مثلاً، اَرَسطولوخیا) و گاهی به ترجمه ی لفظی نامهایی که معنای لفظی آنها واضح بود اکتفا کردند (مثلاً، لسان الحمل ) و معادل یابی را به آیندگان واگذاشتند . دو مسئله ی تعیین هویّت مفردات ناآشنا و معادل یابی برای نامهای یونانی در ترجمه ی تألیفات حکیمان یونانی دیگر و در تألیفات پزشکی دوره ی اسلامی تا روزگار ابوریحان باقی بود.

با گذشت زمان ، چند صد مادّه ی دارویی دیگر، که یونانیان نمی شناختند، با نامهای بومی آنها (هندی ، فارسی ، گویشی ایرانی ، عربی گویشی ، بربری ، اندلسی و جز اینها) به میراث داروشناختی یونانیان افزوده شد. بدینسان ، آشفتگی شدیدی درباره ی هویّت بسیاری از مفردات و تطبیق نامهای آنها در زبانهای گوناگون در داروشناسی دوره ی اسلامی پدید آمد. گذشته از مشکل نامگذاری ، اوصاف گیاهداروشناختی دیوسکوریدس و ادیب گیاهشناسی چون ابوحنیفه ی دینوری (سده ی سوم ؛ در مورد گیاهان جزیره ی العرب ) و برخی دیگر برای بازشناسی بسیاری از گیاهان بسنده و واضح نبود. لذا دانشمندانی ، بویژه پس از سده ی چهارم ، برای رفع این مشکلها کوشیدند. خودِ حنین بن اسحاق ظاهراً نخستین کسی بود که به چنین کاری دست زد: دو تألیف در این خصوص کرده است ، یعنی تفسیر أسماءِ الادویة المفردة و مقالة فی ذِکرِ الادویة الّتی لَم یَذْکُرْها دیسقوریدسُ فی کتابه مِمّا یُسْتَعملُ فی صناعة الطِّب. کتابی مجهول المؤلّف که در اواخر سده ی ششم و باز در غرب جهان اسلام (در مراکش ) نوشته شده است ، شرحٌ لِکتاب دیاسقوریدوس فی هَیولی الطبّ (چاپ دیتریش )، دوام مشکلها در این زمینه و اختلاف نظر چند تن از دانشمندان را درباره ی بسیاری از مفردات می نمایاند.

جالینوس (سده ی دوم میلادی ) حکیم یونانی نامدار دیگری بود که ترجمه ی عربی بعض تألیفات عدیدش در پزشکی و داروشناسی زمینه ی رونق داروشناسی جالینوسی در دوره ی اسلامی را تحکیم کرد، بویژه کتاب فی الادویة المفردة، که یکی از مآخذ مهم ابوریحان نیز بوده است .

پس از ترجمه ی آثار پزشکی ـ داروشناسی یونانی مذکور، داروشناسی بسرعت در کشورهای شرقی و غربی جهان اسلام رونق یافت . حکیمان بسیاری در بلاد اسلامی (از نژادهای گوناگون ، دارای زبانهای مادری و مذهبهای مختلف ، ولی عمدتاً عربی نویس ) کمابیش به داروشناسی پرداختند ــ چه در رساله هایی مستقل چه در جزو تألیفات کلّیتر .

محتوای کتاب الصیدنة موجود

این تألیف دارای دو بخش است : مقدمه ای دراز با موضوعهایی ناهمگن (ص 3ـ 18)، و بخش اصلی شامل مطالبی در باره ی شمار نسبتاً بزرگی از موادّ دارویی و مانند اینها :



الصیدنه

بیرونی در مقدمه ی این کتاب ، موضوعهای مختلفی را به میان آورده است ، از جمله :

1) اشتقاق واژه های صَیدنه /صَیدله و صَیدَنانی /صَیدَلانی (داروساز، داروفروش ، «عطّار») نهایتاً از چَندَن / چَندَلِ هندی (=صَندَل ، چوبِ خوشبوی معروف ) (ص 5، 7).

2) تعریف فن یا پیشه ی صیدنه ، که ، به گمان بیرونی ، پایینترین مرتبه از مراتب پزشکی است (بالاترین مرتبه ، احاطه ی پزشک ـ داروشناس بر «طبیعیات » و آشنایی با اصول قیاس و تجزیه و تحلیل منطقی است )، و حتی می توان گفت که صیدنه فنی مستقل است و نه از مراتب پزشکی ؛ اوصاف یک داروساز ماهر؛ داروسازان / شناسان معمولاً به «تقلید» و «الاخذ بالسَّماع » (پیروی کورکورانه از نوشته های پیشینیان و اکتفا به مسموعات ) این پیشه را می آموزند، در صورتی که پیشرفت در داروشناسی مستلزم شاگردی نزد استادان ماهر این فن و کوشش مستمر برای شناخت مواد دارویی از طریق مشاهده و تجربه ی شخصی است (ص 3ـ4).

3) ظاهراً بیرونی دیوسکوریدس (دیسقوریدس ) را نمونه ی اَعلای یک گیاهداروشناس می دانست . می گوید (ص 13): «هر اُمتی موصوف به تقدم در علمی یا عملی است . »

4) تقسیم آنچه خوردنی است به خوراک («غذاء»)، دارو («دَواء») و زهر («سَمّ»)، بیان کیفیّات اینها (مثلاً، درجات چهارگانه «قوّت » آنها)، و تفکیک آنها به ساده («مفرد») و مرکب ؛ رحجان درمان با «رژیم غذایی » (به اصطلاح امروزی ) و، اگر رژیم غذایی بسنده نباشد، استفاده از داروهای مفرد، و اگر داروهای بسیط کافی نباشد، توسّل به داروهای مرکب . بیرونی تأکید می کند که ، در صورتِ لزومِ استعمال داروهای مرکب ، پزشک می بایست از آنهایی که کمترین و سالمترین «اَخلاط » (=اَجزا) را دارند استفاده کند. چنانچه نیاز به « داروهای ذاتاً سمّی » اُفتد، پزشکان با افزودنِ داروهایی «مُصلِح »، مضرَّت آنها را « اِصلاح » می کنند (ص 9ـ11)

5) «دانشی برتر از داروسازی / فروشی (صیدنه )، معرفت به «قُوا» (نیروها) و خواصِّ فیزیولوژیکی داروهای بسیط در اصطلاح امروزی ، pharmacognosy است .

6) در تهیه ی داروهای مرکب ، صیدلانی و پزشک «به دو امر، بزرگترین نیاز را دارند»: «حَذف » و «تبدیل ». «حذف » یعنی اگر یکی از اجزای داروی مرکب مشهوری موجود نباشد، نباید از کُلّ ترکیب و استعمال آن چشم پوشید؛ «تبدیل » یعنی به کاربردن ماده ای که دقیقاً یا تقریباً دارای طبع و قوت و اثر مادّه ی ناموجودی باشد : پزشکان ، با علم و تجربه ی خود، شایسته تر از هر کسی برای تعیین بَدَلهای داروهای بسیط و سپس انتقال دریافته های خود به «داروسازانِ امین »اند (ص 12ـ13). ضمناً، در جای دیگری (ص 18)،برای تحقیرِ دو تألیف مربوطه ی محمدِ زکریای رازی ، کتاب فی الصیدنة و کتاب فی الابدال ، می گوید که «من این دو کتاب را مطالعه کردم ولی از آنها به قدر کافی سودی نبردم ، فقط بعض محتویات آنها را به آنچه نزد من گِرد آمده بود، افزودم ».

7) ستایش دین اسلام و زبان عربی (به عنوان زبان علم ) و برتری آن بر زبانهای دیگر برای بیان مضامین علمی ، از جمله ، بر فارسی که ، به عقیده ی او، «برای حکایت اَخبار خُسروان و گفت و گوهای شبانه «الاخبار الِکسرویّة و الاسْمار اللیلیّة » شایسته است »؛ در تحقیر زبان فارسی حتی می گوید که «من هجوِ خود را به عربی بیش از مدحِ خود به فارسی دوست دارم ». یگانه عیبی که بیرونی در زبان عربی دیده است نارسایی خطّ آن برای ضبط نامهای بیگانه (عمدتاً، یونانی ، «رومی » و سریانی ) داروهاست (ص 14). (البته غیر از داستان، بیرونی زبان فارسی را برای کتب علمی هم بکار برده است. مثل کتاب التفهیم فی صناعه ی النتجیم که جزو اولین کتب نجومی فارسی در دوره ی اسلامی است.)

8) بیرونی دو شکایت دیگر هم دارد: یکی از بیدقتی کاتبان در استنساخ و غفلت از مقابله ی نسخه ها؛ دیگری از «خیانت » مترجمان کتابهای یونانی ، که معمولاً به نقل (=آوانگاری) نامهای یونانی حشایش بسنده کرده اند، در حالی که «بعض آن حشایش در بلاد ما می رویند و در عربی فلان نامی دارند». بیرونی از سه عیبِ مذکور نتیجه می گیرد که آن ترجمه ها در خور اطمینان نیستند و بود و نبودشان یکی است ، و اگر این «آفت »ها نبود، ترجمه ی عربی آثار حکیمان یونانی برای داروشناسی کفایت می کرد (ص 15ـ16)

گفته شد که الصیدنة ، مانند بیشتر نظایر پیشین و همروزگار خود (مثلاً، کتاب دوم القانون فی الطب ابن سینا) عمدتاً التقاطی از نوشته های دیگران است .

یکی دیگر از خدمتهای (ناخودآگاهانه ی ) بیرونی به تاریخ علم در الصیدنة این است که از میان 250 تنی که او به مناسبتی نام ایشان را برده است ــ پزشکان ، طبیعی دانان ، ادیبان ، شاعران ، و جز ایشان ــ شمارِ در خور ملاحظه ای از آنان فقط از طریق نقلهایی که ابوریحان از آنان کرده است ، تا اندازه ای شناخته می شوند ــ دانشمندان گمنامی مانند ابوالعباس خُشَّکی ، ابو زید اَرَّجانی ، ابومُعاذ جَوانکانی ، ابونصرخطیبی ، ابوسَهل رَسائلی ، بِشر بن عبد الوهاب فَزاری ، فهلمان / بهلمان ، صاحب کتاب المَشاهیر ، و صاحب کتاب الیاقوتة.

آنچه شاید بتوان بزرگترین ویژگی و امتیاز الصیدنة دانست فراوانی نامهای مُرادف مواد دارویی ، بویژه نامهای ایرانی آنهاست . توجه به نامهای مفردات پزشکی در زبانهای «کلاسیک » قدیم ــ یونانی ، لاتینی ، سریانی ، عربی ــ تقریباً در همه ی تألیفات داروشناختیِ پیش و پس از ابوریحان یافت می شود. پزشکان ـ داروشناسان و گیاهشناسان کشورهای غربی جهان اسلام و کشورهای قدیم «خاورنزدیک » (به اصطلاح امروزی ) سپس به یافتن و ذکر نامهای اندلسی ، بربری ، عربی محلی (گویشی ) و مانند اینها پرداخته اند؛ ولی نوآوری ابوریحان در این زمینه ، ذکر شمار نسبتاً بزرگی از نامهای مفردات در زبانهای نواحی شرقی جهان اسلام قدیم ، و، تا آنجا که به حوزه ی فرهنگی ایران قدیم مربوط می شود، نامهای «ایرانی » است ، به این شرح: 1) عربی: 1600 نام ، 5ر35%؛ 2) ایرانی: 1100 نام ، 4ر24%؛ 3) «رومی »/ یونانی : 750 نام ، 6 ر16%؛ 4) سُریانی : 400 نام ، 8ر8%؛ 5) هندی: 350 نام ، 7ر7%؛6) لاتینی :15 نام ، بی ذکرِ درصد؛ 7) ترکی : 9 نام ، بی ذکردرصد؛ 8) نامهای مجهول المنشأ: 280 تا، 2ر6% .

ترجمه ی فارسی الصیدنه

مؤلف این ترجمه ی «آزاد»، ابوبکربن علی بن عثمان کاسانی (از اهل کاسان ، شهری در ولایت قدیم فَرغانه در ما وراء النهر)، پس از جلای وطن و استقرار در هند، نسخه ی نسبتاً کاملتری از کتاب الصیدنة موجودِ بیرونی را به سبکی خاصّ ترجمه و به سلطان دهلی ، شمس الدین ابوالفتح اِیلْتُتمِش اهدا کرد (احتمالاً در 625؛ ) از این ترجمه چندین دستنویس وجود دارد.

اغراقهایی درباره ی الصیدنه

پس از این توضیحاتِ ضرورتاً کوتاه ، اکنون شاید بهتر بتوان برخی از داوریهای کمابیش اغراق آمیز معاصران را درباره ی ارزش و جایگاه الصیدنة بیرونی ارزیابی کرد: حکیم محمد سعید (مقتول در 1377ش / 1998) بیرونی را «پدر داروسازی در دوره ی قرون وُسطای اسلام » (ص 32) و مبتکر «روش طبقه بندی گیاهان هفت قرن پیش از «لینّه» گیاهشناس نامدار سوئدی ، 1707ـ 1778 » (!) دانسته است (ص 33). کریموف ( الصیدنه ی ، ترجمه ی روسی ، مقدمه ، ص 41) معتقد است که « این تألیف ارزشمندترین اثر تاریخی سده های میانه ی خاور در داروشناسی است که کاملترین تصور درباره ی داروهای شناخته شده ی آن زمان را به دست می دهد و برخی از مسایل نظری این رشته را روشن می سازد».

در پایان ، گفتنی است که ، در حالی که تألیف همولایتی و همروزگار ابوریحان ، یعنی القانون ابن سینا، در همان «سده های میانه » به لاتینی ترجمه شد (چاپ ونیز ایتالیا ، 1544 میلادی ) و تا اواخر سده ی شانزدهم آن را در بعض دانشگاههای اروپا تدریس می کردند، الصیدنه ی بیرونی (همچون دیگر آثار او) نه فقط در «سده های میانه » بلکه قرنها پس از آن دوره نیز در اروپا و در کشورهای غربی جهان اسلام ناشناخته ماند ( مثلاً، ابن بیطار متوفی 646 که در حدود سیصد بار مطالبی از ابن سینا نقل کرده ، یک بار هم به ابوریحان اشاره نکرده است ).

/هوشنگ اعلم/

برگرفته از:

دانشنامه ی جهان اسلام

تخلیص:

ا.م.گمینی