تبیان، دستیار زندگی
كارنامه علیرضا داوودنژاد همواره نشان از (اگر نگوییم یك پارادوكس كامل) دو گرایش غیرهمسو داشته است كه مقابل یكدیگر قرار گرفته‌اند ...
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

فراز و فرودهای حرفه‌ای یك فیلمساز

فیلم‌های این سال‌های علیرضا داوودنژاد، نشان از تلاش او برای خروج از دایره بسته و تكراری سینمای ایران دارند.

ملاقات با طوطی، هشت‌پا و همین تیغ‌زن با انرژی و البته انگیزه و اعتماد‌به‌نفسی بالا كارگردانی شده‌اند كه البته هر سه فیلم آثاری ناموفق در كارنامه سازنده‌اش هستند.

رضا عطاران

در این میان فقط هوو فیلم دلپذیری از كار درآمد كه تجربه‌ای در تداوم سینمای خانوادگی داوودنژاد (مصائب شیرین و بهشت از آن تو) بود؛ یك كمدی مفرح كه تماشاگر را راضی از سالن به بیرون می‌فرستاد. بارها دور از سادگی صمیمانه نیاز، طراوت نوجوانانه مصائب شیرین و جسارت‌ها و بداعت‌های به بار نشسته بچه‌های بد و حتی طنز دلپذیر هوو، تیغ‌زن ایستاده است. فیلمی كه تماشاگر پیگیر پس از تماشایش، نگران‌‌ حال داوودنژاد می‌شود كه انگار آشفتگی‌های ذهن و روح‌اش را بر پرده نقره‌ای منعكس كرده است.

اجرای خوب و در لحظاتی فراتر از اندازه‌های سینمای ایران چند سكانس از تیغ‌زن، نشان می‌دهد كه داوودنژاد در صورت در اختیار داشتن فیلمنامه‌ای منسجم هنوز و همچنان فیلمساز توانمندی است.

كارنامه علیرضا داوودنژاد همواره نشان از (اگر نگوییم یك پارادوكس كامل) دو گرایش غیرهمسو داشته است كه مقابل یكدیگر قرار گرفته‌اند. در نظر گرفتن این دو گرایش به عنوان عواملی متقابل و درگیر، شاید بیش از هر چیز ناشی از شرایطی باشد كه اغلب چنین آثاری در طول تاریخ سینمای ایران از آن برخوردار بوده‌اند.

كارنامه علیرضا داوودنژاد همواره نشان از (اگر نگوییم یك پارادوكس كامل) دو گرایش غیرهمسو داشته است كه مقابل یكدیگر قرار گرفته‌اند. در نظر گرفتن این دو گرایش به عنوان عواملی متقابل و درگیر، شاید بیش از هر چیز ناشی از شرایطی باشد كه اغلب چنین آثاری در طول تاریخ سینمای ایران از آن برخوردار بوده‌اند.

ناكامی‌هایی كه عمده فیلم‌هایی كه قرار بوده است با آمیختن این دو گرایش، تجربه واحدی را در زمینه جذب مخاطب انبوه و برخورداری از ارزش‌های سینمایی و هنری بسازند، عاملی مهم در قضاوت‌هایی این‌گونه درباره چنین فیلم‌هایی بوده است، قضاوت‌هایی كه اغلب بیانگر عدم امكان آشتی میان این گرایش و متأثر از آن در نظر گرفتن صف‌بندی‌هایی كه فیلم‌ها را براساس تعلقی كه به هر یك از این گرایش‌ها دارند، جدا می‌سازد. به هر حال داوودنژاد در چنین اوضاع و احوالی به فیلمسازی مشغول بوده و خودآگاهانه و ناخودآگاهانه از تاثیر آن به دور نمانده است.

به ویژه اینكه او در ابتدای راه و آغاز فیلمسازی‌اش از دل بدنه سینما و آن جریان كه شاخص سینمای عامه‌پسند به حساب می‌آمد، بیرون آمد و در طول این سال‌ها نیز همواره در همین جریان به كار خود ادامه داده است.

او خیلی زود در همان تجربه‌های آغازین خود سعی كرد، با استفاده از پاره‌ای مولفه‌ها كه به جریان تجاری سینمای آن دوران تعلق داشتند، آثاری متفاوت (لااقل با خیل آثار عامه‌پسندانه) ارائه كند، منهای فیلم نخست او و آثاری كه به دوره نخست فعالیت او تعلق دارند، فیلم‌های دیگرش به روشنی نشانگر آن بود كه باید حساب داوودنژاد را از بسیاری فیلمسازان كه در بدنه سینمای تجاری فعالیت دارند جدا كرد.

در سال‌های نخست انقلاب نیز در اوج دورانی كه ساخت فیلم‌هایی با مضمون قیام مظلوم علیه ظالم رواج داشت و بسیاری از فیلمسازان بدنه سینما برای استفاده از جو حاكم بر جامعه آثاری به ظاهر انقلابی اما به واقع شعارزده و سطحی ارائه می‌كردند، داوودنژاد تجربه‌ای متفاوت را پشت‌سر گذاشت. او در فیلم خانه عنكبوت متاثر از حال و هوای جامعه بود، اما سعی كرد با استفاده از چند تیپ آشنا در آن روزگار فیلمی را ارائه كند كه بیشتر شخصیت‌محور باشد، تا حادثه‌محور، تلاش او برای نمایش آن فضا و واكنش این تیپ‌ها در قبال شرایط پیش‌آمده كم و بیش موفق و برخوردار از شخصیت‌پردازی‌های دقیق و پذیرفتنی بود.

جالب آنكه داوودنژاد به عنوان فیلمسازی منتسب به جریان بدنه‌ای سینما در خانه عنكبوت فیلمی را ارائه كرد كه آشكارا از خاستگاه حرفه‌ای او به‌دور بود و پیشاپیش مشخص بود كه نمی‌توان امیدی به موفقیت آن در گیشه داشت. این مسئله درست برعكس فیلم بعدی او بی‌پناه بود كه در سال‌های رواج فیلم‌های خانوادگی و یا پرداختن به مضمون اعتیاد ساخته شد و با آمیختن این دو دستمایه  و با رویكردی كلیشه‌ای جلوی دوربین رفت، به‌گونه‌ای كه تماشاگر فیلم به سختی می‌تواند این احتمال را بپذیرد كه این فیلم حاصل كار فیلمسازی است كه دغدغه‌های ارائه كاری متفاوت را نیز در خود دارد.

آنچه درباره این دو فیلم گفته شد بیش از یك دهه بعد نیز همواره در سینمای داوودنژاد قابل مشاهده است و داوودنژاد به عنوان یك حرفه‌ای سینما و همچنین فیلمسازی كه قصد ارائه آثاری ارزشمند را دارد، سرگردان میان این دو قطب یا به این‌سو و یا به آن سو كشیده می‌شود و اگر چه آثار تجاری او نیز یك پله بالاتر از دیگر فیلم‌های این طیف قرار دارند اما به هر حال داوودنژاد ناتوان از ایجاد تعادلی در این میان یا عاشقانه می‌سازد یا نیاز و... آثاری كه در دو قطب مخالف هم قرار می‌گیرند و انگارنه‌انگار هر دو محصول كار یك فیلمساز است. او حتی در ارائه آثار متفاوت، چنان پیش می‌رود كه در خلع سلاح آثار را بدون اندك توجهی به پس‌زدگی تماشاگر دست به یك تجربه‌گرایی شدید هم در ساختار روایی فیلم و هم در ساختار بصری‌اش می‌زند.

بی‌شك خلع سلاح (كه به نمایش عمومی درنیامد) حاصل اعتماد‌به‌نفسی بود كه بعداز ساختن نیاز و ستایش بسیاری كه از این فیلم صورت گرفت، در داوودنژاد به‌وجود آمد. نیاز فیلمی بود درباره فقر و آدم‌هایی از لایه‌های پایین جامعه كه بازتابی واقع‌گرایانه و پذیرفتنی به نمایش گوشه‌هایی از زندگی دشوار نوجوانانی می‌پرداخت كه به‌جای تجربه نوجوانی مجبورند پا را از سن خود بیرون گذاشته و رلی دیگر را در دنیای بزرگسالان ایفا كنند. نیاز را باید یكی از نقاط عطف كارنامه داوودنژاد به حساب آورد، به ویژه آنكه تا پیش از این فیلم با وجود پاره‌ای گرایش‌های متفاوت او در فیلمسازی هنوز از سوی صاحب‌نظران چندان جدی گرفته نمی‌شد.

اما پس از این فیلم، جوایزی كه نصیب او شد و نظرات موافق منتقدان داوودنژاد از جایگاه تازه‌ای برخوردار شد. به همین دلیل داوودنژاد اعتماد به نفسی پیدا كرد كه پروژه بلندپروازانه خلع سلاح را جلوی دوربین ببرد، فیلمی برخوردار از مضمون تاریخی كه به دلیل ظرفیت‌هایش در زمینه كار روی فضاسازی و همچنین داستانی پر از جزئیات و شخصیت و... می‌توانست بستر مناسبی باشد برای آنكه داوودنژاد توانایی‌های سینمایی خود را به رخ بكشد، مخصوصا اینكه نیاز به عنوان فیلمی ساده و صمیمی مورد ستایش قرار گرفته بود و حالا داوودنژاد قصد داشت به دور از چنین فضایی اثری برخوردار از پرداخت سینمایی قوی را ارائه كند و این نكته‌ای بود كه در پاره‌ای از فصول فیلم خود را به رخ می‌كشید، هر چند كه فیلم به دلیل تاكید بیش از اندازه فیلمسازی روی چنین مسائلی تا اندازه‌ای تماشاگر را خسته كرده و سردی فضا و تعدد شخصیت‌ها مانع از همراهی مخاطب با فیلم می‌شد.

به هر حال خلع سلاح جز توسط عده‌ای معدود (در جشنواره‌) دیده نشد و مهجور ماند. پس از این سال‌هاست كه زمینه به گونه‌ای فراهم می‌آید كه داوودنژاد آثاری موفق‌تر را ارائه كند، لااقل از این منظر كه او راه خود را پیدا می‌كند. از یك‌سو او سرانجام به این توفیق دست می‌یابد كه میان سینمای دلخواه خود و سینمایی كم‌وبیش پرمخاطب پلی استوار برقرار سازد و مهمتر از همه اینكه از او سیمای فیلمسازی صاحب سبك ترسیم می‌شود، فیلمسازی كه چه سبك كارش را دوست داشته باشیم و چه دوست نداشته باشیم می‌توان مدعی بود كه سبكی منحصر به فرد برای خود دارد.

از این روی میانه دهه هفتاد را باید موفق‌ترین دوران داوودنژاد به حساب آورد. درست است كه او در نیاز با ستایش زیادی روبه‌رو شده بود اما شكی نیست كه آن نوع فیلمسازی برای داوودنژاد تجربه‌ای در حیطه‌ای محسوب می‌شد كه فیلمسازان شاخص آن چهره‌های دیگری بوده و داوودنژاد نسبت چندانی با آن نداشت، اما برعكس سبكی كه داوودنژاد با مصائب شیرین پایه‌گذاری كرد، سینمایی بود كه از هر نظر به فضاهای ذهنی و دلمشغولی‌های او نزدیكی داشت.

داوودنژاد كه تجربه استفاده از نزدیكان خود را در گذشته داشت، این‌بار به شكلی گسترده از فامیل خود در فیلم استفاده كرد و این استفاده هوشمندانه، باعث شد كه متناسب با مضمون فیلم، صمیمیت و گرمای خاصی در فیلم جریان پیدا كند كه یكی از وجوه جذابیت‌دهنده به این فیلم بود. مصائب شیرین به شكلی نوستالژیك روایت‌گر عشق‌های دوران نوجوانی است كه به‌دور از حسابگری‌های معمول، تجربه مشترك بسیاری محسوب می‌شود.

به همین لحاظ فارغ از ارزش‌های هنری فیلم، حال و هوای آن باعث همذات‌پنداری مخاطبان انبوهی با فیلم شد. مصائب شیرین اثر واقعگرایانه به شیوه‌ای متفاوت بود، شیوه‌ای كه در آن فیلمساز می‌كوشد با نزدیك شدن به لحظه‌های واقعی زندگی، لحظه‌هایی كه شاید به لحاظ سینمایی دراماتیك هم به نظر نرسد، كلیتی از زندگی شخصیت‌های فیلم را می‌سازد. داوودنژاد كه در مصائب شیرین برای نخستین بار چنین سبكی را به كار گرفت بعدها در بهشت ازآن‌تو و بچه‌های بد نیز به شكلی پخته‌تر به كار گرفت.

فیلم‌هایی كه هر یك در نوع خود تجربه‌های تازه‌ای نیز بودند.از میان این سه فیلم بچه‌های بد به لحاظ مضمون بدیع و تازه‌اش و همچنین غنا و پختگی سبكی داوودنژاد در این فیلم اثری فراموش نشدنی است.داوودنژاد پس از این فیلم‌ها درست در دورانی كه به لحاظ هنری اعتباری نسبی را برای خود فراهم كرده بود، دوباره به فكر تجدیداعتبار حرفه‌ای خود با ساخت آثاری پرمخاطب افتاد. ملاقات با طوطی فیلم پرستاره‌ای بود كه قرار بود به سبك و سیاق فرشتگان چارلی یك اكشن ایرانی باشد، اما در نهایت فیلمی آشفته توأم با اكشن غیرمنطقی از كار درآمد.در هشت‌پا نیز داوودنژاد متاثر از بیل را بكش به نظر می‌رسید كه تجربه‌ای ناكام و ناموفق بود.

علی صادقی

هوو نیز در دنباله این رویكرد ساخته شد اما این بار داوودنژاد هوشمندانه از محبوبیت سینمای كمدی استفاده كرده و سبكی را كه در سه فیلم  موفق خود به كار گرفته بود با این مضمون كمدی آمیخته و اثری سرگرم‌كننده و جذاب را تدارك دید كه مخاطب عام را سرگرم و راضی نگه می‌داشت و در عین حال برای مخاطبان حرفه‌ای نیز آزاردهنده نمی‌نمود.تیغ‌زن تازه‌ترین ساخته داوودنژاد نیز بر همین سیاق و با استفاده از پاره‌ای از بازیگران هوو ساخته شد.

در این فیلم اگرچه داوودنژاد نمی‌تواند توفیق هوو را تكرار كند اما با این حال اثری را ارائه كرده است كه از خیل فیلم‌های نازل در سینمای بدنه فاصله‌ای محسوس دارد، البته آشفتگی فیلم حتی برای كسانی كه ملاقات با طوطی و هشت‌پا را دیده‌اند هم كمی عجیب است.

منبع : همشهری