چنگیزخان به روایتی دیگر
«مغول» میكوشد با اشاره ضمنی به وقایع تاریخی عمدتاً غیرمكتوب تماشاگر را با وجوه ناشناخته شخصیتی آشنا سازد كه تاریخ همواره از او به عنوان چهرهای، خشن و منفور یاد كرده است.
جنگجوی افسانهای سرزمین مغولستان كه دنیا او را به سبب جهانگشایی و خونخواریش نكوهش میكند، اما سرگئی بودروف با نگاهی متفاوتتر، البته با محكوم كردن جنایاتش او را پیشگام تاسیس جامعهای قانونمدار، منادی عدل و مجری قوانین جزا و كیفر در عصر بادیهنشینان سركش میداند.
فیلم با محوریت پرداختن به سرگذشت چنگیزخان تا پیش از فتح بخش وسیعی از آسیا و رویدادهای آن روزگار، جامعه نابسامان قرن دوازده این كشور را مرور میكند. این فیلم نامزد بهترین فیلم خارجی زبان اسكار 2007، نخستین قسمت از تریلوژی بزرگی است كه قرار است درباره این شخصیت تاثیرگذار تاریخی ساخته شود. خالق روسی این مجموعه كه در دهه 90 با موفقیت «زندانی قفقاز» در مراسم اسكار اعتباری یافته بود، با حمایت مالی چند كمپانی از كشورهای آلمان، روسیه، قزاقستان و مغولستان مراحل پیش تولید این پروژه عظیم را در سال 2005 آغاز كرد.
عمده صحنههای فیلم در آسیای میانه، خصوصاً در لوكیشنهای باز قزاقستان و استپهای وسیع،كوهستانها و دریاچههای دورافتاده ایالت خودمختار مغولستان در چین گرفته شده است.
«مغول» روایت زندگی كودكی است كه بعدها به او لقب چنگیزخان یا شاه شاهان زمانهاش را دادند و سالهای 1206-1172 میلادی را در بر میگیرد؛ دورانی تكوینگر و پرفرازونشیب كه در شكلگیری شخصیت او سهمبسزایی داشته است. در روزگارانی كه اسب را برتر از زن میدانستند سایه سنگین زنی بر زندگی این سردار مغول احساس میشود و رد پررنگ حضورش را میتوان در جای جای خاطرات و سرگذشت این چهره خشن تاریخی دید؛ زنی خوشفكر و تاثیرگذار به نام بورته كه مشاور مردی بزرگ بود كه با نام تموچین به دنیا آمد.
داستان از سال 1192 آغاز میشود و جوانی زخمخورده كه جز دریغ و حسرت روزگاران پیش از مرگ پدر چیزی ندارد را در بند اسارت نشان میدهد. فیلم با یك فلاشبك قوی ما را در خاطرات نوستالژیك كودكی او غرق میكند. تموچین نه ساله فرزند یسوجی رئیس قبیله كیا از خاندان برجیگین است. هر چند پدر او خان كم قدرتی بود اما برای خود مقام و مكنتی داشت و تبعاً خانواده او هم از این نصیب بیبهره نبودند.
در یكی از سكانسهای ابتدای فیلم گروهی از این طائفه به سمت اتراقگاه قبیله مركیت میروند تا عروسی را برای فرزند ارشد یسوجی برگزینند اما پسر جوان در میانه راه، دل به جادوی دختری پرشور میبازد كه انتخابش به همسری مسیر زندگی او را عوض میكند. در راه بازگشت یسوجی توسط عدهای جنایتكار مسموم شده و جان میدهد. هنوز داغ مرگ پدر سرد نشده كه تموچین خود را آواره بیابانها مییابد. بلافاصله بعد از مراسم تدفین و تشریفات مرسوم تارگوتی رفیق شفیق پدر قدرت و امورات قبیله را در اختیار میگیرد؛ هم قدرت، هم نفوذ و هم مایملك خان تازه گذشته را !
رسم و رسومات عرف به تارگوتی اجازه نمیدهد كه پسر جوان خانواده را تا زمانیكه به سن قانونی نرسیده بكشد و تموچین سرگردان در استپهای پوشیده از برف به قبیله جامونا پناه میبرد و با رئیس آنجا كه خود را مدیون پدرش میداند پیمان و عهد برادری میبندد. او كه به رسم آن روزها ناچار است برای برگزاری مراسم ازدواج منتظر بماند بورته را ترك میگوید، اما موقع خداحافظی جناغ مرغی را به نشان تعهد به او میسپارد كه در طول فیلم وظیفه سنگینی در نمادپردازی دارد و همواره سعی میكند تصویری از مردی وفادار و متعهد به یك همسر را ارائه دهد، اما مستندات دال بر این واقعیت هستند كه چنگیزخان هم، چون دیگر حكمرانان بوالهوس حرمسرایی از زنان مختلف داشته است.
به هر حال تموچین بارها دستگیر میشود و سالهای زیادی از جوانیاش را در زندان سپری میكند، اما وقتی جوان رعنا و قدرتمندی میشود و آداب جنگاوری و پهلوانی را میآموزد به كمك برادر هم قسمش عازم مقر مركیتهای انتقامجو میشود كه محبوبش را ربودهاند.
تموچین كه از نوجوانی روحی ناآرام و ماجراجو داشت تنها فردی بود كه با اتكا به مهارتهای جنگاوری بر قبایل سركش مغول پیروز شد و آنها را تحت اطاعت خود در آورد. او موفق شد این اقوام بادیهنشین از هم گسیخته را متحد كند و امپراتوری عظیم و شكستناپذیر مغول را تاسیس كند. این دیكتاتور سنگدل كه در قساوت نمونه نداشت به دختر زیبایی علاقهمند میشود كه تا آخر عمر همراز، همكلام و همفكر او میماند.
كارگردان با روایت این حكایت پرشور اما پرتنش عاشقانه به حماسه جنگی و تاریخیاش چاشنی رمانتیكی اضافه میكند. او معضلات مهمی كه جوامع بشری از دیرباز به آنها مبتلا بودهاند را زیر ذرهبین میبرد و با بیانی غیرمستقیم تاكید دارد كه طی این قرون متمادی این معضلات همچنان گریبانگیر انسانی است كه از مدرنیته دم میزند.دوستیهای سوگندخورده و احساسات داغ و دوآتشه انسانی كه به تیرگی میگرایند از نمونههای بارز این معضلات هستند.
در داستان مغول، جامونا اساساً نمیتواند مفهوم عشق و انگیزه جنگ بر سر یك زن را برای خود حلاجی كند چون معتقد است كه برای یك مغول اسب مهمتر از زن است... به هر حال طولی نمیكشد كه به رسم عادت زمانه رابطه این دو نیز به خصومت میانجامد و اتفاقنظر بر سر اینكه «این توندرا آنقدر بزرگ نیست كه بتواند قلمرو هر دوی ما باشد»، آن دو را در مصافی رویاروی هم قرار میدهد. «بهترین دوستان بهترین دشمنان میشوند»! این تم كلاسیك معمولاً در بیشتر فیلمهای قدیمی و بعضاً جدید واقعگرا تكرار میشود، اما از آنجایی كه بودروف بینشی مطلق و همهجانبه دارد آن را تعمیم میدهد و ادامه بازی را به جای احساسگرایی مبالغهآمیز به تقدیر و سرنوشت میسپارد، او آنقدر با این قاعده بازی میكند كه فیلمش را گهگاه به حماسه سرمازدهای از دیویدلین تبدیل میكند.
فیلم بودروف در كندوكاو گذشته امپراتور مغول شیوه و سبك زندگی این كوچنشینان زردپوست، رسوم و سنن رایج در قبایلشان و حتی شرایط اقلیمی خشن و ناخوشایند زندگی آنها را در سرزمینی خشك و بیبهره تصویر میكند. كارگردان میكوشد تا مسئولیت خطیرش در تضمین موفقیت دنبالههای بعدی را به خوبی انجام دهد. او با خلق صحنههایی از نبردهای خونین و سنتگرایی متعصبانه مغولها و البته فیلمپردازی بینظیر، مخاطبین را در همین نسخه نخست شیفته سبككار، قصه و كاراكترهای قابل قبولش میسازد.
افسانه «كمان سیاه» اثر لیوگومیلف جرقه پرداختن به این موضوع در ذهن این فیلمساز خوشذوق و فراری از كلیشهها بود. سرگئی خیلی زود دریافت كه این كتاب كوچكترین شباهتی به داستانهای رایج پیرامون چنگیزخان ندارد. او تصمیم گرفت كه درباره مردی كه تقریباً هیچ كس با گذشتهاش آشنایی ندارد تحقیق كند، اما از آنجایی كه مغولان چون یونانیان باستان تاریخ خود را ثبت نكرده و شفاهاً آن را نسلبهنسل نقل كردهاند مأخذ معتبر مكتوبی در دست نداشت.
«از ورای تاریخ پر رمز و راز مغول» و «گرگآبی» نوشته یاسیوشی اینوئه تنها منابعی بودند كه به جزئیات زیادی درباره كودكی و نوجوانی او اشاره كرده بودند. زیرداستانهای متنوع زیادی در قصه سناریو وجود دارد، اما این از این شاخه به آن شاخه پریدنها خاص سوژه فیلم است نه ضعف فیلمنامه یا پرداخت آن. دوربین بودروف مناظر و سوژههای داغی را شكار میكند و نماهای نفسگیری دارد كه در كمتر فیلم تاریخیای به آن برمیخوریم.
ژانر حماسه - تاریخی به تبع سنتی كه از بدو ظهورش در پیش گرفته همواره در داستانپردازی اغراق و گزافهگویی دارد و از ابر ستارههای هالیوودی بهره میگیرد. برخی فیلمسازان با ادعای ساختارشكنی در این دست آثار، حماسههای نوینشان را به افكتهای سی.جی.آی آلودهاند. اما در این میان مغول بازگشتی است به سنت دیرینه اینگونه سینمایی! ایجاد هماهنگی میان هنرپیشگانی كه از نژادهای مختلف در یك پروژه گردآمدهاند تحسینبرانگیز است.
گروهی از تاریخشناسان، آسانوبت ژاپنی، سان هنرپیشه كاریزماتیك چینی و چولون بازیگر توانای مغول، بازیگران را در نزدیكتر شدن به شخصیتها و ارائه كاراكترهای پذیرفتنی یاری میدهند. كارگردان برای آموزش اسبدوانی به بازیگرانش كادری از سواركاران قرقیزستان و قزاق را به خدمت گرفت تا همه چیز به واقعیت نزدیكتر باشد. فیلمبرداری زنده و قوی سرگئی تروفیمو و راگیراستافرز با سرعت بخشیدن به روند فیلم ریتم كند روایت قصه را جبران میكند، همان خردهای كه میتوان بر سناریوی آن خصوصاً در تعقیب و گریزهای سوار بر اسب و سكانسهای جنگ گرفت.
طراحی و تولید بینظیر داشیناماداكوف و طراحی و انتخاب لباس كارین لوهر در باورپذیری مخاطب و انتقال فرهنگعامه مغول در قرون 12 و 13 تاثیرگذار بوده است. موسیقی توماس كانتلبین موزیسین مشهور فنلاندی نیز تماشاگر را به فضای آن دوران نزدیكتر میسازد.
منبع : همشهری