خداحافظ خاطرات كودكی
پیش از آن كه فیلمهای ویژه كودكان و نوجوانان به عنوان زیرمجموعهای قابل توجه از كلیت سینما پدیدار شود، كتابهای مصور وظیفه انتقال مفاهیم و سرگرمی این قشر سنی را بر عهده داشتند
تا سال 1908 میلادی كه نخستین فیلم انیمیشن تاریخ سینما در فرانسه تولید شد و سینما، جای ادبیات را در بخش سرگرمی و آموزش كودكان گرفت. اما در هر حال، همیشه و همچنان «تصویر» به عنوان بهترین و موثرترین ابزار آشنایی كودكان با جهان اطراف شناخته میشود.
سینمای ایران در سالهای اولیه پیدایش خود، كمتر توجهی به فیلمسازی اختصاصی برای كودكان و نوجوانان داشته و اساساً این گونه پر اهمیت سینمایی تا مدتهای مدید تعریف نشده بود. تا پیش از تأسیس كانون پرورش فكری كودكان و نوجوانان، نمیتوان ردپایی مشخص و قابل بازیافت از رویكرد سینمای كودك و نوجوان را در مناسبات تولید سینمای ایران جستوجو كرد.
به ویژه آنكه بحثهای همیشگی تفاوتهای فیلم «برای» كودك یا «درباره» كودك، پس از شكلگیری این نهاد فرهنگی رخ نمود. هرچند برخی معتقدند هدف اصلی از تشكیل كانون، سرگرم كردن روشنفكران ناراضی به فعالیتهای هنری كمخطر و غیرسیاسی در قالب فرهنگسازی برای قشر كودك و نوجوان بوده است، اما نمیتوان انكار كرد كه تأسیس كانون پرورش فكری كودكان و نوجوانان در سال 1348، نه تنها به شكوفایی زیر شاخه سینمایی كودك و نوجوان انجامید، بلكه تأثیری مثبت و بسزا در فضای عوامزده و تجاری سینمای ایران گذاشت.
برخی از آثار تولید شده در چارچوب فعالیت كانون، در زمره یادگارهای برجسته و ارزشمند تاریخ سینمای ایران قرار گرفتهاند. بسیاری از سینماگران نامدار و معتبر ایرانی نیز، فعالیت هنری خود را از همین نهاد فرهنگی آغاز كردهاند. از جمله مهمترین این افراد میتوان به عباس كیارستمی، ناصر تقوایی و بهرام بیضایی اشاره كرد.
نخستین محصولات مركز سینمایی كانون كه در سال 1349 به نمایش درآمدند، انقلابی در سینمای رخوتزده و كم تنوع ایران آن روزگار به وجود آوردند. انیمیشنهایی چون «آقای هیولا» (فرشید مثقالی)، «گرفتار» و «وزنهبردار» (آراپیك باغداساریان) و فیلمهای زندهای مانند «بدبده» (محمدرضا اصلانی)، «عمو سیبیلو» (بهرام بیضایی) و «نان و كوچه» (عباس كیارستمی) طلایهداران این رویكرد تازه بودند كه بعدها به جریانی پویا و مداوم بدل شد.
در بخش انیمیشن یا به تعبیر دیگر نقاشی متحرك، هنرمندان طراز اول نقاشی و گرافیك از جمله زندهیاد مرتضی ممیز، نورالدین زرینكلك، علیاكبر صادقی و دیگران آثار فاخری خلق كردند. ضمن آنكه دیگرانی چون بیضایی، تقوایی، كیارستمی و بعدها شاپور قریب، امیر نادری و مسعود كیمیایی در زمینه فیلمهای زنده جریانی به وجود آوردند كه به جریان «فیلمسازی كانونی» شهرت یافت. این رویكرد مستقل نه تنها به سینمای كودك و نوجوان ایران هویتی ارزشمند بخشید، كه هوایی تازه در كلیت چرخه تولید و نمایش فیلم در ایران دمید.
از جمله مهمترین آثار این گروه پیشگام در فیلمسازی ویژه كودك و نوجوان میتوان به مجموعه انیمیشنهای ممیز، مثقالی، زرینكلك، نفیسه ریاحی و اكبر صادقی اشاره كرد.
در حوزه فیلم زنده نیز آثار شاخصی چون «مسافر»، «دو راهحل برای یك مسئله»، «زنگ تفریح» و «لباس برای عروسی» (كیارستمی)، «رهایی» (تقوایی)، «سفر» (بیضایی)، «انتظار» و «ساز دهنی» (نادری)، «اسب» و «پسر شرقی» (كیمیایی)، «3 ماه تعطیلی» و «هفتتیرهای چوبی» (قریب) تولید شد؛ آثاری كه همچنان پس از گذشت 3 دهه، تازه و سرپا هستند و میتوان از تماشای چند باره آنها حتی در سن و سالی دور از حال و هوای كودكی و نوجوانی لذت برد. كیومرث پوراحمد آخرین محصول این جریان قدرتمند بود كه با «زنگ اول، زنگ دوم» فعالیت حرفهای خود را پیش از پیروزی انقلاب اسلامی آغاز كرد و پس از انقلاب، تبدیل به یكی از شاخصترین فیلمسازان حوزه كودك و نوجوان شد.
فیلمسازی برای كودكان پس از انقلاب، چند سالی دچار همان بلاتكلیفی شد كه تمامیت سینمای ایران در دوران پرتلاطم انقلاب و جنگ تحمیلی گرفتار آن بود. در سالهای یاد شده معدود فیلمهایی كه میشد آنها را به جریان سینمای كودك و نوجوان منتسب دانست، حال و هوایی افشاگرانه و اجتماعی و لحنهایی سیاستزده و شعاری یافتند. از آن جمله میتوان به «رسول پسر ابوالقاسم» (داریوش فرهنگ)، مستند كودك و استثمار (محمدرضا اصلانی) و «مدرسهای كه میرفتیم» (داریوش مهرجویی) اشاره كرد. اغلب این فیلمها یا موقعیت نوجوانان اقشار فرودست جامعه را به تصویر میكشیدند و یا نظام آموزش و پرورش كشور پیش از پیروزی انقلاب را نقد میكردند. این جریان تا اواسط دهه 1360 ادامه داشت.
در این مقطع تلویزیون در زمینه فیلمسازی «درباره» و «برای» كودك به مراتب از سینمای سیاستزده و تبآلود آن دوران جلوتر افتاده بود. همین امر موجب شد تا مجموعه تلویزیونی موفق «مدرسه موشها» (مرضیه برومند) به دستمایه نخستین فیلم ویژه كودك – كه صرفاً برای سرگرمی این محدوده سنی تولید میشد – یعنی «شهر موشها» (محمدعلی طالبی + برومند) تبدیل شود. توفیق فوقالعاده و ورای تصور «شهر موشها» در اكران عمومی، سینمای كودك و نوجوان به دست فراموشی سپرده شده آن دوران را احیا كرده و دوران تازهای از اقبال عمومی نسبت به این رویكرد را آغاز كرد.
در نیمه دوم دهه 60، كیومرث پوراحمد كه با «بیبی چلچله» سنت فیلمسازی به روش سالم و متعهدانه كانونی را پس از انقلاب نیز ادامه داده بود، با تولید مجموعه تلویزیونی «قصههای مجید» كه اقتباسی از مجموعه آثار هوشنگ مرادیكرمانی – موفقترین و معتبرترین نویسنده ادبیات كودك و نوجوان در تمامی این سالها– بود، نقطه عطفی تازه در رویكرد سینما به موضوع كودك و نوجوان را رقم زد. دو فیلم سینمایی «نان و شعر» و «صبح روز بعد» از دل مجموعه تلویزیونی مشترك زوج پوراحمد – مرادیكرمانی بیرون آمد. همزمان عباس كیارستمی با فیلم «خانه دوست كجاست؟» و ابراهیم فروزش با «كلید» سنت فیلمسازی به شیوه كانونی را زنده كرده و ادامه دادند.
سال 1367 و با تأسیس گروه سینمایی كودك و نوجوان توسط بنیاد فارابی، فصلی تازه در تاریخ سینمای كودك و نوجوان ایران گشوده شد. ایجاد گروه سینمایی یاد شده و اكران منظم و برنامهریزی شده آثار مرتبط با این گروه سنی، به شكوفایی و رونق رویكرد سینمایی كودك و نوجوان انجامید. فیلمهایی چون «ماهی» و «گلنار» (كامبوزیا پرتوی)، «كاكلی» و «دره شاپركها» (فریال بهزاد)، «پاتال و آرزوهای كوچك» (مسعود كرامتی)، «دزد عروسكها» (محمدرضا هنرمند)، «سفر جادویی» (ابوالحسن داوودی)، «شهر در دست بچهها» (اسماعیل براری)، «علی و غول جنگل» (بیژن بیرنگ + مسعود رسام) و «مدرسه پیرمردها» (زندهیاد علی سجادیحسینی) محصول همین دوران درخشان سینمای كودك در چرخه تولید و اكران عمومی بودهاند. طرفه آنكه راهاندازی جشنواره بینالمللی فیلم كودك و نوجوان اصفهان در آن سالها، كمتر تأثیری در توفیق اینگونه فیلمها نزد افكار عمومی داشت.
در همین دوران ابوالفضل جلیلی با آثار نامتعارف و جریانگریزی چون «گال»، «رقص خاك»، «دت یعنی دختر» و... و علیرضا داوودنژاد با فیلم «نیاز» وجه دیگری از رویكرد سینمایی ایران به موضوع كودك و نوجوان را پایهگذاری كردند، كه علیرغم ارزشهای غیرقابل انكار، بعدها به دلایل گوناگون به بیراهه كشانده شد. بعدها جعفر پناهی با «بادكنك سفید» و «آینه»، محمدعلی طالبی با «چكمه»، «تیكتاك» و «كیسه برنج» و مجید مجیدی با «بدوك»، «پدر» و «بچههای آسمان» سینمای كودك و نوجوان ایران را در عرصههای بینالمللی معرفی كردند. هرچند رویكرد انتقادی و اجتماعی اینگونه آثار، وجه سرگرمی فیلمهای این رده سنی را تحتالشعاع قرار میداد.
در دهه 1370 با تولید فیلم ركوردشكن «كلاه قرمزی و پسرخاله» (ایرج طهماسب) سینمای كودك و نوجوان وارد مرحله تازهای شد؛ دورانی كه توفیق تجاری یك فیلم نسبت به موارد دیگر ارجحیت یافت. این رویكرد هرچند به اقتصاد نحیف و لرزان سینمای ایران رونقی بخشید، اما به سقوط سینمای اندیشمند كودك و نوجوان انجامید و این گونه سینمایی را به محاق فروبرد. تولید فیلمهایی چون «الو الو من جوجوام» (مرضیه برومند) و «كلاهقرمزی و سروناز» (ایرج طهماسب) پیرو همان اهداف تجاری، حال و هوای جذاب و ساده فیلمسازی به روش كانونی را از میان برد.
دهه 80 را میتوان دوران ركود و افت سینمای كودك و نوجوان دانست، اندك تلاشهای صورت گرفته در این حوزه، با فروپاشی گروه نمایشی كودك و نوجوان و رشد تصاعدی و قارچگونه سینمای تجاری تینایجرپسند، فرصت و مجال اندكی را برای خودنمایی آثار مرتبط با گروه سنی كودك و نوجوان به وجود آورد. در این مقطع ارتباط مخاطب عام با فیلمهای كودك و نوجوان قطع شد و جشنواره سالانه فیلمهای كودك و نوجوان، جایگزین اكران عمومی شد. معدود آثار ارزشمند این دوران با مشكلات عدیدهای در بحث نمایش عمومی روبهرو شدند و بازار به دست فیلمهایی به ظاهر كودكانه، اما در باطن در خدمت سرگرمی همه ردههای سنی افتاده است.
منبع : همشهری