هرچه واقعیتر، هرچه طبیعیتر
كیانوش عیاری از آن دست كارگردانانی است كه وقتی سینما را آموخت در كنارش فراموش نكرد كه به شرطی دوربین به دست بگیرد كه خوب ببیند و از همه مهمتر بهتر از آنچه دیده است را ثبت كند.
این نگاه تیزبین او در تلویزیون هم ادامه داشت و شاید مهمترین خصیصه آثار و ویژگی رفتاری او واقعی دیدن و واقعی به تصویر كشیدن بود كه حالا شرط اصلی و پایه اساسی ساختار سریالش را تشكیل میدهد.
همه آنهایی كه با عیاری سر سریال «روزگار قریب» كار كردند یك جمله واحد را تكرار میكنند. «عیاری از ما میخواست آنچه واقعی است به تصویر دربیاید.» به همین دلیل است كه صالحیان در طراحی چهره و گریم بازیگران سریال تأكید عیاری روی واقعی و حقیقی بودن آدمها و پرهیز از هر نوع درشتنمایی را فراموش نكرده و مهسا عظیمی طراح لباس هم به استناد دورههای تاریخی سریال تمام تلاشش در به چشم نیامدن و توی ذوق نخوردن لباسهای بازیگران بوده است پس بدیهی است كه طراحان صحنه سریال هم از همین قانون پیروی كنند.جذابیت صحنه، لباس و طبیعی بودن گریم بازیگران انگیزه كافیای برای یك گفتوگو درباره چند و چون ساخت و تولید سریال روزگار قریب به وجود آورده است كه از نظر میگذرانید.
مهسا عظیمی طراح لباس سریال روزگار قریب كه قبلاً تجربه طراحی لباس سریال زمان شوریدگی محمدعلی نجفی را در سریالهای تاریخی داشته از اولین دیدارش با عیاری میگوید: «قبل از اینكه كار را با عیاری شروع كنیم آقای فارسی طراحی لباس را در پیش تولیدهای قبلی سریال بر عهده داشت اما همكاری كوتاه آنها سبب معرفی من به عیاری شد و عیاری وقتی فیلمنامه خلاصهشدهای از سریال را به من داد اول از همه تأكید كرد كه به تاریخ و دورههای زمانی كاملاً وفادار بمانم و حساسیت خودش را روی طبیعی بودن و واقعی بودن لباسها گفت. پس از آن بود كه من و گروهم سراغ منابع مختلف نوشتاری، شنیداری و دیداری رفتیم.»
عظیمی برای پیدا كردن بسیاری از لباسهای مربوط به بخش گرگان و علاوه بر خرید از بازارهای قدیمی قزوین و تهران و دهه اول دو دوم شمسی سراغ افراد كهنسالی رفته كه تجربه آن سالها را داشتهاند: «یك بخش از اطلاعات من مربوط به كتابهایی بود كه به تازگی وارد بازار شدهاند و حتی منابع مختلفی را از سایتها تهیه كردیم. اما همه اینها فقط یك جنبه از كار ما را پوشش میداد و من به استناد صحبتهایی كه با پیرمردها و پیرزنهایی كه حالا چیزی از آن موقع به یاد دارند طراحیهایم را انجام میدادم.
حتی پیش میآمد كه فردی در خیابان كت كهنه و مندرسی داشت من آن را میگرفتم و با یك كت نو تعویض میكردم و میدیدم این كت كاملاً به زمان دهه 20 سریال میخورد.» با این حال جذابترین اتفاقی كه برای عظیمی در این باره افتاده است طراحی لباس مرشد بلقیس بوده است كه بهرغم اسم بردن از ایشان در كتابهای مختلف ولی پوشش آن به درستی معلوم نبوده است. با این حال عظیمی از طریق یكی از دوستان خانوادگیاش با پیرمرد 90 سالهای (كه 2 سال پیش فوت كرده است) آشنا میشود كه مرشد بلقیس را از نزدیك دیده بوده و به این ترتیب گروه با هزار زحمت میتوانند متوجه نوع پوشش او شوند. حتی در این پژوهش میدانی مبنای شناخت آنها از آدمها تجربه كردن عصر ماشین دودی بوده است و سراغ كسانی میرفتند كه سوار ماشین دودی شده بودند و خاطراتی از آن زمان به یاد داشتند.
با این حال عظیمی درباره انتخاب نوع پارچهها با مشكلاتی هم روبهرو بوده است. او میگوید: «به دلیل فیلمبرداری ویدیویی ما نمیتوانستیم از یكسری پارچهها با طرح راهراه نزدیك به هم و چارخونه استفاده كنیم. برای همین فقط مجبور به انتخاب پارچههای ساده بودیم.»
او درباره مراحل تهیه پارچههای مربوط به بخشهای روستایی و مكتبخانه به پروسه كهنه كردن پارچهها اشاره كرده و میگوید: «لباسهای مربوط به بچههای مكتبخانه و مدرسه سیروس هم توسط خیاط دوخته شد و قبل از آن پارچهها طی مراحل مختلف تغییر رنگ داده شد و پروسه كهنه كردن و پوشیده كردن پارچهها با دقت سپری شد. بهطوری كه ما از یك پارچه كرم رنگ چندین رنگ و مدل درآوردیم. با این حال پروسه تهیه پارچه برای دهههای 40 و 50 راحتتر بود و برای دوره كشف حجاب و بعد از آن چون به زمان حال نزدیكتر میشدیم مشكلی نداشتیم و از آرشیو شهرك سینمایی توانستیم بسیاری از لباسها را تهیه كنیم.
در این میان حساسیتهای خاص عیاری به اینكه در كار تاریخی اصلاً از تخیل استفاده نكنیم و بر اساس مستندات موجود طراحی كنیم سعی ما بر این بود كه سر و وضع خانواده قریب و خودش روبهراه باشد چون در آن زمان آنها در خانواده خوبی زندگی میكردند و لباسهایشان تر و تمیز بود.»
به همین دلیل لباسهای مربوط به بیماران بیمارستان و پرستاران و خود دكتر قریب و خانوادهاش از یك استاندارد تاریخی درستی پیروی كرده است. عظیمی كه دومین همكاریاش با عیاری پس از «بیدار شو آرزو» بسیار برایش به یادماندنی و خاطرهانگیز است معتقد است فاصله زمانی طولانی كار و صرف انرژی برای این سریال هیچكس را ناراحت نكرد و به دلیل فضای صمیمانه همه از كار راضی بودند.
جستوجو در میان چهرههای ناشناس
حسین صالحیان طراحی چهره و گریم سریال روزگار قریب را وقتی قبول كرد كه عیاری یك فیلمنامه 15 صفحهای برایش فرستاده بود و او خود را ملزم میدانست كه با سرك كشیدن به همه كتابها و منابع دیداری و شنیداریاش مراحل پیش تولیدی را كه چند ماه بیشتر نبوده است را طی كند تا بتواند با زمان فیلمبرداری سریال هماهنگ شود. صالحیان درباره مطالعات تاریخیای كه برای طراحی چهره بازیگران و هنروران داشته میگوید: «شاید مهمترین منبع من روزشمار تاریخ ایران بود كه به شكل واضح و جزء به جزء درباره چهرههای افراد در ابتدای قرن 13 شمسی به من كمك كرد. هرچند برای خیلی از ما طراحی این چهرهها دور از ذهن نیست و چهرههای افراد در طول 80-70 سال گذشته خیلی تغییر نكرده است اما انتخابهایی كه عیاری در مورد بازیگرانش میكرد گاهی آنقدر نزدیك به چهره واقعی افراد بود كه كار ما را راحتتر میكرد و گاهی هم مجبور بودیم كاملاً چهره افراد را تغییر دهیم.»
او میگوید: «عیاری خیلی دنبال چهرههای شناختهشده در سریالش نبود و برای همین شاید كار ما سختتر بود چون باید چهرهای را كه نقش فراش مدرسه یا مدیر مدرسه را بازی میكرد طوری طراحی میكردیم كه هم قابل فهم و ملموس باشد و هم خیلی دور از ذهن افراد نباشد و مخاطب فكر نكند چهره آنقدر معمولی است كه در ذهنش نمانده است.»
صالحیان به نمونههای مشخصی درباره گریم افراد اشاره میكند و در این بین خودش از چهرهپردازی رضا بابك در نقش مهندس مهدی بازرگان و رضا كیانیان در نقش آیتالله فیروزآبادی تعریف میكند. او میگوید: «برای درآوردن چهره مهدی بازرگان، خود من رضا بابك را پیشنهاد دادم و عیاری هم با اشتیاق قبول كرد. با این حال آنقدر مراحل گریم طولانی و سنگین بود كه شباهت ایشان به مهندس بازرگان بیشتر از چهره خود بابك بود یعنی شاید در برخورد اول كمتر كسی متوجه میشد كه این شخصیت رضا بابك است.»
با این حال در یك سكانس به نمایش درنیامده مربوط به جوانی مهندس بازرگان ایشان بسیار با چهره دوران میانسالیشان فرق دارند و برای نقش جوانی مهندس بازرگان هم از بازیگر دیگری استفاده كردهایم.»
او در ادامه میگوید: «جالب است بدانید كه عكس جوانی مهندس بازرگان هیچ شباهتی به دوران میانسالی ایشان ندارد و ما هم به خاطر وفاداری به تاریخ و شخصیتها دقیقاً جوانی مهندس را شبیه عكساش درآوردهایم و اینطوری شاید هنگام پخش، بسیاری باور نكنند كه این چهره مربوط به جوانی ایشان است و بیننده كمی اذیت شود.»
صالحیان در مورد انتخاب رضا كیانیان در نقش آیتالله فیروزآبادی میگوید: «میدانستیم كه كیانیان از نقشهای متفاوت استقبال میكند. وقتی عكس آیتالله فیروزآبادی را به او نشان دادم با تعجب گفت من را میخواهید این شكلی كنید! ما كه هیچ شباهتی به هم نداریم. عیاری هم گفت اتفاقا به همین دلیل شما را انتخاب كردیم. حین گریم هم وقتی چهره رضاكیانیان را آماده میكردیم به شوخی میگفت آقای عیاری حداقل به این خال من دست نزنید تا دیگران بفهمند كه این منم...»
با این حال صالحیان كه قبلا هم سر فیلم «بیدار شو آرزوی» عیاری با او همكاری داشته و چهرهپردازی سریال «پس از باران» ساخته سعید سلطانی را هم برعهده داشته است وقتی از سختیهای كار صحبت میكند بیشتر به كم بودن زمان پیشتولید اشاره میكند و اینكه مثلا قرار بود سه مرحله از زندگی قریب در اصفهان گرفته شود و در این فاصله باید گریمهای مختلفی روی چهره مهران رجبی صورت میگرفت چون آرایش جوان 30 ساله با 50 ساله بسیار متفاوت است اما به دلیل نداشتن فرصت و امكانات در یك مدت زمان كوتاه باید راكورد صورت رجبی حفظ میشد.
اما به ناگاه میدیدیم كه رجبی به دلیل حضور در یك سریال یا فیلم دیگر ریشهایش را كوتاه كرده است و اینطوری ما مجبور بودیم از گریم دیگری استفاده كنیم.البته او این اتفاقات را در یك پروژه بزرگ تاریخی طبیعی میداند، اما با این حال به نظر او به چشم نیامدن گریم بازیگران یك نوع امتیاز به حساب میآید. صالحیان میگوید: «مبنای كار ما مستند بود عیاری میگفت هر چه طبیعیتر و واقعیتر میتوانی كار كن و من هم سعی میكنم با زحمت زیاد طوری روی صورت هنروران یا بازیگران گریم كنم كه انگار اصلا اینها تغییری در صورتشان داده نشده و شكل و ظاهر طبیعیشان همین است.»
او كه از گریم شخصیت دكتر قریب راضی است میگوید: «ما تمام تلاشمان را كردیم تا این چهار شخصیت جداگانه را در یك مسیر رشد دهیم تا مخاطب كاملا با چهره دكتر قریب همذاتپنداری كند. یعنی انتخاب پرهام كرمی و كاوه آهنگر و پس از آن شهاب كسرایی طوری صورت گرفت كه دوره كودكی، نوجوانی و جوانی دكتر قریب به فاصله كم به نظر بیاید. صالحیان در مورد گریم دكتر قریب به این نكته هم اشاره میكند: «عیاری از من خواست یك علامت مشخصه برای این شخصیت قرار دهم و من هم با موافقت عیاری خال سفید روی موی ایشان را انتخاب كردم كه تا پایان عمر با ایشان است و به نوعی محمد را از همكلاسیها و همكاران و دوستانش متمایز میكند.»
از دروازه قزوین تا سازمان آب و فلاضلاب تهران
برای طراحی صحنه سریالهای تاریخی داشتن سابقه فعالیت در این زمینه و دانش تاریخی شاید یكی از مهمترین اصولی باشد كه هر طراح صحنهای باید آن را رعایت كند. با این حال محسن پناهی و فرهاد ویلكیجی طراحان صحنه روزگار قریب تمام سعیشان بر این بوده كه هم به لحاظ فاصله مكانی از لوكیشنهای مناسب استفاده كنند و هم مبنا را بر تشابه و مستند بودن مكانها قرار دهند.محسن پناهی با بیان این نكته كه بیش از 90 درصد لوكیشنهای موجود در سریال ساخت و ساز شده است از فضاهایی مانند شهرك سینمایی، خیابان فرشته (منزل دكتر قریب) بیمارستان بوعلی (بیمارستان دكتر قریب)، فیروزكوه (روستایی در تبریز) دره فرحزاد و پونك (قهوهخانه بین رشت و انزلی) و ماجرای سیل شمال كه در فرحزاد گرفته شد، نام میبرد.
او درباره لوكیشن بیمارستان میگوید: «نظر ما و عیاری این بود كه در همان بیمارستانی كه دكتر قریب كار میكردند تصویربرداری را شروع كنیم چرا كه ایشان معتقد بودند روح و فضای كار خیلی به سریال كمك میكند اما به لحاظ تغییرات زیادی كه در بیمارستان داده شده بود و امكان مزاحمت گروه برای بیماران و پرسنل بیمارستان با همكاری بیمارستان بوعلی یك بخش متروكه از بیمارستان به ما داده شد و ما لوكیشن بیمارستان را طی یك ماه ساختیم.» با این حال او معتقد است كه به دلیل زمان طولانی ما گاهی فصلها را از دست میدادیم. به طور مثال زمان فیلمبرداری سكانسهای شمال ما در دره پونك فصل پاییز و زمستان را داشتیم و به همین دلیل مجبور به ایجاد چمن و برگ مصنوعی و درختان مصنوعی شدیم كه فضای شمال را كاملا سبز بكنیم.
با این حال او معتقد است: «گاهی هم شانس میآوردیم و لوكشین مناسبی گیرمان میآمد. به طور مثال پشت عالیقاپوی قزوین ساختمان متروكهای پیدا كردیم كه با صرف یك ماه ساخت و ساز لوكیشن مدرسه سیروس و مكتبخانه و فضای بنكداری و آشوب در تهران را توانستیم در این فضا بگیریم. كه این اتفاق خیلی كار گروه را جلو برد و ما فضاهای واقعی خوبی را تهیه كردیم.با این حال شاید ساخت دو تا ماشین (اتوبوسی كه وارد ایران شد و یك فورد قدیمی كه در موزه موجود بود ولی به گروه داده نشد) یكی از به یادماندنیترین كارهای این گروه بوده است.
پناهی میگوید: «پسر آقای عیاری خودش ساخت و طراحی این اتوبوس را برعهده گرفت و پس از آن هم برای سكانس قطار ماشین دودی به پارك ملت مراجعه كردیم و قطار دودیای كه آنجا بود را با زحمت زیاد گرفتیم. و پس از آن با اضافه كردن 4 واگن دیگر و ساخت موتوری كه بتواند حركت كند یك قطار دودی ساختیم.»
شاید دلچسبترین اتفاقی كه در این سریال برای گروه طراح صحنه افتاد ساخت همین قطار بود كه «هماكنون آن را شماره پلاك كردهایم و در شهرك سینمایی جهت بهرهبرداری گذاشتهایم.»
در این میان پناهی به لوكیشنهای واقعی سریال هم اشاره كرد و میگوید: «لوكیشن بازار قزوین و مدرسه سیروس كاملا واقعی بود و ما توانستیم با بازسازی این دو لوكیشن فضایی كاملا واقعی به وجود بیاوریم.»
در ادامه پناهی به حساسیتهای عیاری اشاره كرده میگوید: «در لوكیشن مدرسه سیروس هیچ تفاوتی با عكساش دیده نمیشود و حتی زنگی كه برای مدرسه گذاشته شده حاصل تحقیق زیاد گروه بوده اینكه شكل زنگ چهطور باشد و آن زمان زنگ مدرسه را با چه چیزی میزدند و چه صدایی میداد همگی مطالعه شده بود و برای همین در یك سكانس از قصد سرناظم مدرسه به زنگ میخورد تا مخاطب بهگونهای متوجه آن شود.
حتی عیاری آنقدر به جزئیات اهمیت میداد كه در سكانس مربوط به تهران ما مطالعه كردیم كه تاریخ لولهكشی آب تهران از چه زمانی بوده و آن موقع از چه جور شیر آبی استفاده میشده است. یادم هست برای همین مسئله و درآوردن تاریخ راهاندازی لولههای آب در تهران یك روز به شركت آب و فاضلاب رفتیم و آنها هم سرانجام با تحقیق و پیگیری زیاد توانستند جواب درستی به ما بدهند.
پناهی درباره لوكیشن خانه دكتر قریب میگوید: «عیاری اصرار داشت كه فضای خانه باید نه اشرافی و مدرن و نه متروك و فقیرانه باشد. وسایل معمولی باشد چرا كه دكتر قریب انسان سادهزیستی بود. برای همین شما میبینید كه خانه دكتر قریب به جای كاغذ دیواری، رنگ شده است چون آن زمان فقط افراد متحول خانهشان را كاغذ دیواری میكردند. اینها نكاتی بود كه در هیچ عكس و كتابی یافت نمیشد. و بیشتر ماحصل مطالعات تاریخی و اجتماعی ما و عیاری بود.»
منبع : همشهری