ولایتپذیری یا خودمحوری
(1)
بررسی مبانی فکری و رفتارشناسی التقاطیون عارفنما
اشاره
حکایت عرفان اصیل و عارفان به حق حقیقتگرا یعنی همانان که پیوسته تن در مجاهده و دل در مشاهده داشتهاند، حکایتی شیرین است که اوراق زرین تاریخ اسلام را به زیبایی آراسته و فضای جهان را پرطنین ساخته است. جذابیت درونی این راه که میل به اطلاع و رسیدن به سر منزل مقصود را در عموم بر میانگیزد از یکسو و ناهمواری راه و بیخبری و سادهدلی عوام از سوی دیگر، گروهی شیاد را یار گشته تا خود را رهنما و عارف و عالم و صوفی قلمداد و متاع ناخالص خویش را در این بازار عرضه کنند.
اینان نه به دنبال کشف حقیقت که در پی کسب شهرت و ریاست و جامه عمل پوشاندن به آرزوهای شخصی خویشاند. عارفان واقعی نه دلبسته دنیا و متاع دنیویاند و نه دنبال مرادنمایی و مریدسازی و صد البته که مقابله با این افراد و چنین شیادانی را بر خود فرض میدانند. در این نوشته برآنیم تا با نگاهی گذرا به بخش مهمی از آموزههای فکری و رفتاری این گروه- در رابطه با ولایتپذیری و اولیا سازی- قدری به کاوش در این زمینه بپردازیم.
*****
میگویند عارف مشهور اندلسی، محیالدین ابن عربی، همواره دعایی میخواند که با این جمله آغاز میشد: «خدایا! مرا به عمق دریای یکتایی نامتناهیات وارد کن.» 1
مشابه دریایی را که ابن عربی از آن سخن می گوید، بارها و بارها در مسائل و گفتار عرفای دیگر نیز دیدهایم؛ اما واقعیت این است که با هر عرفان و معرفتی هم امکان غواصی در این دریا وجود ندارد.
عرفان ناب اسلامی از قرآن و سنت و سیره پیامبر اعظم صلیالله علیه و اله و سلم و اهلبیت علیهمالسلام ایشان سرچشمه میگیرد و تنها با نشستن بر سر خوان گسترده ایشان میتوان بهرهای اگر چه مختصر و در حد استعداد و توان خویش از آن برگرفت و این سفره به قدر کافی غنی و پربار است که نیاز ما را از نشستن بر سر سفره اجانب برطرف سازد. ریزهخواران سفره اجانب در این طریق، عارفنمایان هستند که نه از منابع اسلامی قرآن و حدیث و حالات و مناجات پیشوایان معصوم(علیهم السلام) که سرشار از شور و هیجان الهی و اشارات عرفانی است اطلاعی دارند و نه از عرفان اصیل و ناب، بهرهای.
این عارف نمایان در طول تاریخ اسلام در سیر طریقت و سلوک، آداب و رسومی پدید آوردند که در دین سابقه نداشت. بدعتی که اینان در دین اسلام گذاردند، به ترک سنن شرعی انجامید، تا آنجا که «طریقت» در مقابل «شریعت» قرار گرفت و کار به ارتکاب محرمات و ترک واجبات و تکالیف شرعی رسید. عرفان التقاطی و ترکیب یافته از آموزههای بودایی، چینی، یونانی، هندی، زرتشتی و... جای عرفان اسلامی را گرفت و با کمال تاسف به نام «عرفان اسلامی» هم شناخته شد. در این آشفته بازار، فرقههای التقاطی فراوانی در قالب تصوف و صوفیگری امکان رشد و نمو یافتند که ابتدا در عالم تسنن ظهور و سپس در دوران صفویه به عالم شیعی نیز سرایت کردند. در این نوشتار با نگاهی گذرا به بخشی از مبانی فکری و رفتاری التقاطیون عارفنما، این مقوله را بیشتر مورد بررسی خواهیم کرد.
ریشه پیدایش و گسترش تصوف و عرفان در اسلام
بنابر گزارشهای تاریخی، اموری چون پرهیز از لذایذ دنیوی، کشف و شهود، وحدت وجود، اتحاد با حقیقت و ... که ارکان عمده عرفان و تصوف را تشکیل میدهند، دارای سابقهای دیرین هستند و هزاران سال از پیدایش آنها میگذرد، چنانکه تصوف هندی، چینی و یونانی را از جمله مکاتب عرفانی پیش از اسلام شناختهاند. 2
نخستین مرحله عرفان در اسلام، در زمان پیامبراکرم صلیالله علیه و اله و سلم بود که با بهرهگیری از برخی آموزههای اسلامی مانند مبارزه با هواهای نفسانی و تاکید بر رعایت اخلاق و توکل شکل گرفت. پس از ایشان در دوران حضرت علی علیهالسلام این وضعیت، گسترش یافت. از این رو به گفته ابن ابی الحدید معتزلی، بسیاری از عرفا و صوفیان- به حق یا ناحق- سرسلسله خویش را به ایشان میرسانند و خود را وامدار و شاگرد او تلقی میکنند. 3
بهطور کلی میتوان گفت: عرفان ابتدا در قالب مجاهدههای نفسانی و اخلاقی نمود یافت، ولی کمکم به ویژه از قرون دوم و سوم به بعد با راه یافتن مایههای ذوقی و غیر اصیل در آن به گونهای دیگر گسترش پیدا کرد و از منابع گوناگون غیراسلامی نیز امور مهمی را اقتباس نمود. از این به بعد، عارف نمایان و صوفی مسلکان غیر اصیل بازار پر رونقی را برای خود در جامعه به راه انداختند و با حیله و فریبکاری بر مسند ارشاد و تعلیم و تربیت خلق نشستند. گروهی هم با برداشت افراطی از آیات و روایات مربوط به مذمت دنیا، بخش عمدهای از فقه اسلامی را - که دانش اجتماعی زیستن است - بیاعتبار ساختند. این وضعیت، بستر را برای پدید آمدن تصوف دروغین و خانقاهسازی و فاصله گرفتن از مسجد فراهم کرد و تمایز مهمی میان آنان با عارفان واقعی برقرار ساخت.
بهطور خلاصه میتوان تصوف و عرفان را شامل طیف بسیار گستردهای دانست که از سویی کسانی را در برمیگیرد که هیچ گونه تقید و التزامی به شریعت اسلامی ندارند و از سوی دیگر کسانی چون صدرالمتالهین، سیدصدر آملی، ابن فهد حلی، علامه طباطبایی و حضرت امام رحمةالله را شامل میشود که به هیچوجه کوچکترین تخطی از طریق مستقیم شریعت را جایز نمیشمردند. روشن است عرفان راستین که خمیرمایه خود را از قرآن و اهلبیت میگیرد، با گروه دوم پیوند میخورد، نه با گروه نخست.
ادامه مقاله را در اینجا بخوانید
پی نوشتها:
1- مارتین لینگز، عرفان اسلامی، ترجمه فروزان راسخی، تهران: دفتر پژوهش و نشر سهروردی، 1378، ص 25، به نقل از موزه تاریخ بریتانیا، بخش نسخ خطی شرقی، شماره 13453.
2- ر.ک: سلیمان سلیم علمالدین، تصوف اسلامی، بیروت 1999م، ص 24- 69
3- ابن ابی الحدید، شرح نهجالبلاغه، ج 1، ص 17.
منبع:
ملکزاده، محمد، نشریه فرهنگ پویا