تبیان، دستیار زندگی
حذف درناک انگلستان در روزی که می توانست با کسب یک تساوی ساده برابر کرواسی جواز حضور در جام ملتهای اروپا....
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

جامی بدون مخترع انگلیسی

انگلیس از صعود باز ماند

حذف درناک انگلستان در روزی که می توانست با کسب یک تساوی ساده برابر کرواسی جواز حضور در جام ملتهای اروپا را بدست آورد اما در نهایت با شکستی مفتضحانه برابر این تیم، وداع تلخی با این جام داشتند.

امروز خیلی ها اعتقاد دارند جام ملتهای اروپا بدون انگلستان که مخترع فوتبال است، جالب نیست اما امروز شاگردان تحقیر شده گذشته مک کلارن و امروزی کاپلو، باید از صحنه تلویزیون بازی ها را دنبال کنند.

درون كاوى یك غیبت تاریخى

1ـ انگلیس نیست. نبودن همیشه راحت تر از بودن است. بودن، جنگیدن مى آورد چون براى بقا و ادامه دادن بودن، باید جنگید. نبودن اما حقیقت آسان و چندش آورى است. پشت آن سرد سرد است. ذهن ها در تحلیل چرایى غیبت انگلیس در یورو ، 2008 نزدیكترین و آسان ترین دلایل را پیدا مى كنند. معمولا نزدیكترین ها و آسان ترین ها، احمقانه ترین هاست.

ذهن هاى راحت طلب، تعدد بازیكنان خارجى لیگ برتر را قاتل سه شیرها مى دانند و این نكته طنز را هم به جد مى گویند كه انگلیسى ها دیگر نمى توانند استعدادهاى جوان تربیت كنند و با ستاره سازى وداع كرده اند. این چیزى است كه در مغزهاى راحت طلب مى گذرد. این مغزها مى خواهند خیلى زود پاسخ را در آغوش بگیرند و آن را به صورت مخاطب پرتاب كنند. پاسخ اما به این سادگى نیست چه اینكه پرسش، پرسش عمیقى است.

انگلیس نیست. پشت نبودن، حقایق هولناكى نفس مى كشد. مراد فرهادپور ماه گذشته در یك مقاله به نكات ویژه اى اشاره كرد: آخرین بار حوالى قرن یازدهم به خاك انگلیس تجاوز شد ... انگلیس قانون اساسى مكتوب ندارد و ثبات حكومتى و اجتماعى اش به حدى رسیده كه مردم بر اساس مفاهیم ثابت شده شفاهى، همزیستى دارند. . . رفاه و امنیت ملى و اجتماعى انگلیسى ها در حدى است كه هرگز ستاره هاى فوتبال انگلیس به دنبال تخلیه حس وطن پرستى خود در تورنمنت هاى بزرگ نیستند؛انها نمى خواهند چیزى را به جهان ثابت كنند.

نكاتى كه از ذهن باریك بین و انبوه از جزییات نویسنده این مقاله تراوش شده؛بارها منطقى تر از تئورى هاى شكننده مربیان و فوتبال نویسان اروپایى و انگلیسى است كه با دلایل فست فودى، دور خودشان مى چرخند.

2ـ انگلیس نیست. نه به آن دلیلى كه اسپانیا همیشه در جام ملتها و جام جهانى ناكام است. اسپانیا همیشه به یك دولت نزدیك بوده تا یك ملت. آنها از جدایى طلبى كاتالان و زیاده خواهى باسكى ها ضربه خوردند، مى خورند. امروز مادران و پدران اسپانیایى در مناطقى از اسپانیا نگرانند كه فرزندشان بدون آموختن زبان اسپانیش از مدرسه بیرون بیایند چراكه كاتالان ها وباسكى ها، خودمحورى و استقلال طلبى شان را از محدوده جغرافیایى، به فرهنگ و زبان هم تعمیم داده اند.

در انگلیس اما چه مى گذرد تئوریسین هاى فوتبال آلمان یك ضرب المثل فنى دارند: تیمى قهرمان لیگ مى شود كه در آن پتانسیل دعوا و انرژى اختلاف وجود داشته باشد. ژرمن ها از پتانسیل درگیرى گفته اند نه از درگیرى. آنها معتقدند اختلافات داخلى و اصطكاك هاى درون تیمى، انرژى جنبشى مجموعه و قدرت برون گرایى تیم را بالا مى برد و تولید پیروزى مى كند.

انگلیس از صعود باز ماند

این تئورى در مورد لیگ صادر شده اما در سطح ملى هم پذیرفتنى است البته باید ظرف را جامعه و شرایط ملى در نظر بگیریم نه یك تیم. در انگلیس چه اصطكاك درونى ویژه اى وجود دارد كه آنها را علیه مشكلات خارجى، متحد كند كه غریزه وطن پرستى شان را به اوج برساند ایتالیا با تیم هایى متوسط، جام جهانى 1982 و 2006 را فتح كرد. تا چند روز پیش از آغاز هر دو تورنمنت، مهمترین مسأله فوتبال جهان، رسوایى فساد مالى و داورى كالچو بود. نیچه به این نتیجه رسیده بود كه: هر زخمى كه موجب مرگ نشود؛ آدمى را قوى تر مى كند. ایتالیایى ها زخم هاى كارى زیادى خوردند.

زخم هاى تحقیرآمیزى كه تنها با قهرمانى و فریاد در لحظه بالا بردن جام، جبران مى شد. انگلیسى ها چه زخمى خورده اند برزیلى ها و آرژانتینى ها هر دوره جام جهانى را به چشم محلى براى تخلیه عقده هاى اقتصادى هموطنان خود مى بینند. مراد فرهادپور یادآورى مى كند: اگر مارگارت تاچر بر سر جزایر فاركلند، آرژانتینى ها را تحریك نمى كرد؛ گل تاریخى مارادونا به انگلیس، لقب دست خدا را نمى گرفت.

انگلیسى ها تنها یك زخم بر تن خود دارند و آن پوزخندى است كه به سریال ناكامى سه شیرها در جام هاى جهانى و یورو زده مى شود. آنها هیچ زخمى از جامعه و اقتصاد و سیاست خود نمى خورند كه علیه آن در زمین فوتبال شورش كنند و از عقده هاى شان، موفقیت بسازند واز دردهاى شان؛ فریاد قهرمانى. چنین تیمى به یك درون زایى ویژه نیاز دارد. مانند بیمارى كه از فرط مشكل نداشتن در زندگى شخصى خود به بى انگیزگى رسیده و براى حل افسردگى، باید در ذهنش یك جنگ بزرگ براى خودش بسازد تا به میدان جنگ و زندگى برگردد. عامل درون زاى سه شیرها نه اریكسون بود و نه مك لارن خنثى مى توانست باشد.

انگلیس یك جنگجو مى خواست، مى خواهد؛كسى كه بقاى خود را در زندگى پوچ و بى عمق، در جنگیدن و پیروز شدن دیده باشد و ببیند. صاحبان این كاراكتر و این جهان بینى تلخ اما واقع بینانه، فرگوسن و مورینیو و كاپلو هستند. كاپلو پاى برگه قرارداد را امضا كرد. حالا استیو جرارد اگر مثل قبل، حس وطن پرستى اش در شب هاى ملى اوج نگیرد؛حداقل هورمون هاى پیروزى طلبى در خونش ترشح خواهد شد.

?ـ وقتى مى بازى، خودت را ورانداز مى كنى و زمانى كه باخت ها تكرار مى شوند و عادت مى شوند؛ با وسواس به خودت زل مى زنى تا درد ومرضى در خودت پیدا كنى. انگلیسى ها به اینجا رسیده اند؛جایى كه آنقدر به خودشان زل زده اند و درونشان را كاویده اند؛فرصتى براى تماشاى حریف نمانده است. آنها فعلاً جنگى دارند با خودشان، با بى دردى شان، با شكست هاى تكرارى شان و با تكرار شكست هاى شان. یك بار پیروزى و یك پیروزى بزرگ، جناح بازى و اصلا خود بازى را عوض مى كند؛ مى توانند سرشان را بالا بگیرند و به حریف زل بزنند.

شاید هم با پوزخندى تحقیرآمیز كار را شروع كنند. آنها بیش از همه تلخى و تأثیر و راز پوزخندهاى تحقیركننده را مى دانند. آن وقت جرارد و لمپاردى كه در تركیب لیورپول و چلسى شیر هستند؛در تركیب سه شیر ها هم مى توانند ماسك موش را از چهره بردارند و با همان چهره حقیقى بازى كنند: چهره یك شیر گرسنه.

3- انگلیس نیست. این حقیقت آسان تلخ چندش آور بزرگ تحقیرآمیزى است. تحقیر اما آموزنده ترین زخم است. زخمى كه ناخودآگاه بخیه زدن را یاد صاحب زخم مى دهد. جرارد، لمپارد، جوكول، بكام، فردیناند، ترى، كریك، هارگریوز، گرت برى، اشلى كول، وین رونى و مایكل اوون پاى تلویزیون نشسته اند. فینال یورو 2008 را مى بینند. ناخن مى جوند و سر درد گرفته اند. چه اتفاق چندش آور شیرینى!

فرزاد حبیب اللهى – ایران ورزشی

خاطرات آندو از حذف انگلیس:

آنقدرها هم تلخ نبود

گلزنی آندرانیک تیموریان در جام حذفی انگلیس

«دن برنان» نویسنده معروف «فورفورتو» پس از شكست انگلیس مقابل كرواسى و حذف از یورو 2008 در اولین شماره این مجله مطلب خود را اینگونه آغاز مى كند:

«سوالات بدون پاسخ انگلیسى ها از بابت ناكامى تیم ملى كشورشان در راه یورو 2008 هنوز مردم این كشور را آزار مى دهد. پس از آن سرشكستگى اما یك چیز به وضوح دیده مى شود و آن حساسیت شرایط فعلى فوتبال ملى است. ما در مجله «فورفورتو» به جاى اینكه سرمان را پایین نگه داریم به این فكر افتاده ایم نگاهى به اوضاع بیندازیم و دست به یك همه پرسى جهانى بزنیم تا راه حل هاى لازم را پیدا كنیم.

دست به كار شدیم و از بزرگترین نام هاى فوتبال روز دنیا سوالاتى را پرسیدیم تا بگویند چرا سپید پوشان ملى ما در این راه شكست خوردند و حالا چه باید كرد تا از این مشكلات گذر كرد. از آنهایى مشورت خواستیم كه در حال حاضر از آنچلوتى گرفته تا زاگالو جزو مربیان سرشناس فوتبال دنیا هستند یا روزگارى ستاره اى در فوتبال بوده اند.

بسیارى از این كارشناسان معتقدند غیبت فوتبال انگلیس در تابستان سال بعد چیزى جز یك اتفاق تلخ نیست. در عین حال تنها عده اندكى از آنها از حذف تیم ملى انگلیس در یورو شگفت زده شده اند. با وجود این تقریبا تمامى شان متفق القولند تشكیل نشدن تیمى كه دست كم با سطح كیفیت ستاره هایش یكسان باشد غیر قابل توجیه به نظر مى رسد. آیا واقعا تقصیر مك لارن بود ما در پى پاسخ این سوال و راه خروج از بحران هستیم.

آندره كانچلسكیس، ستاره سابق منچستر یونایتد و تیم ملى روسیه كه اینطور فكر مى كند. در همین حال ایراد دیگر را افزایش عجیب توقعات از بازیكنان این تیم مى داند. بازیكنانى كه همیشه از فقدان روحیه برترى جویى رنج مى برند اما گاس هیدینك، كیمیاگرى كه تیم ملى انگلیس را زمین گیر كرد، اغماض مى كند و تنها دلیل شكست را بدشانسى مى داند. در حالى كه شاید دلایل بسیار مهمتر از بداقبالى را مى توان برشمرد. مثلا یوهان كرویف، اعتقاد دارد انگلیس بیشتر از هر چیز دیگرى نیاز دارد تفكرات جاه طلبانه كسى مثل گاس هیدینك در روسیه را بر فوتبال ملى اش حاكم كند. كرویف به تعداد زیاد خارجى ها در لیگ برتر هم اشاره دارد كه برعرصه ملى اثر نامطلوبى گذاشته است.

در این میان توستائو برزیلى بازیكن تیم قهرمان جام جهانى 1970 نظرش را به سادگى بیان مى كند كه بسیار هم بى رحمانه است. توستائو مى گوید تیم ملى انگلیس یك مشكل چهل ساله دارد و آن هم قابل پیش بینى بازى كردنش است. در همین حال سرمربى توستائو در جام جهانى 1970 یعنى ماریو زاگالو اعتقاد دارد چاره كار مى تواند آوردن یك مربى از امریكاى جنوبى باشد.

به هر جهت كارشناسانى كه در نظر گرفته بودیم نظراتى ارائه داده اند كه مطالعه جمع بندى این نظرات گاهى مى تواند دردناك باشد. امیدواریم مسوولان اتحادیه فوتبال انگلیس نیز نگاهى به این نظرات بیندازند.»

***

تیموریان ستاره ایرانی فوتبال جزیره

شاید این دستمایه اولین بحث جدى من و آندو در انگلیس است. از مركز شهر منچستر تا وستاتون منطقه اى كه آندو در آن زندگى مى كرد حدود 20 دقیقه با ماشین راه است. در این فاصله آندو از حذف انگلیس پس از یورو و نحوه برخورد در مطبوعات و رسانه ها حرف مى زند. اینكه آنها به جاى دعوا و غمباد گرفتن، خیلى زود شكست را تحلیل كردند.

آندو اینگونه شروع مى كند: فورفورتو كه سراغ اتورهاگل، ماریوزاگالو، یوهان كرویف، لوییس فیلیپه اسكولارى، گاس هیدینك، كارلوس آلبرتو پریرا، كارلو فان باستن و... تعدادى دیگرى از مربیان بزرگ دنیا رفته بود و از آنها دلایل حذف انگلیس را مى پرسید، هر كدام آنها براى خودشان دلیلى داشتند و همین گزارش فورفورتو به نوعى تبدیل به یك كار تحلیلى شد تا بفهمند كه چرا شكست خورده اند و تبعات این شكست چه بوده است.

سایر نشریات انگلیسى - مثل فورفورتو - در همان روزهاى اول برآورد هزینه كردند كه این شكست چقدر به آنها ضربه مالى وارد كرده است. مردم انگلیس فقط همان شب را ناراحت خوابیدند و اشك ریختند اما از فردا صبح شكست فراموش شد و دوباره تمام ورزشگاه هاى انگلیس براى مسابقات لیگ برتر و جام باشگاه هاى اروپا پرشد؛ چرا كه آنها با تمام وجود فوتبال را دوست دارند.

آندو ذهنیت ما را كاملا تغییر مى دهد: «در ایران همه خیال مى كردند كه فوتبال در انگلیس مى میرد اما اصلا اینطورى نبود. روزنامه ها و مجلات ورزشى كار تحلیلى خودشان را انجام مى داند و اتحادیه فوتبال هم خیلى سریع تمام جوانب را سنجید و دیدید كه ظرف یك ماه، فابیو كاپلو را جایگزین مك لارن كردند و كاپلو كارش را براى صعود به جام جهانى 2010شروع كرد اما در ایران پس از حذف از جام ملت ها چه اتفاقى افتاد

تا مدت ها در روزنامه ها جنگ و جدال حاشیه اى وجود داشت و تیم ملى هم تا مدت ها بدون مربى بود. انگلیسى ها یك مربى انتخاب كردند اما ما چه كردیم و چند وقت طول كشید تا تیم ملى سرمربى اش را بشناسد. در ایران وقتى تیم ملى بازى دارد، 2 هزار نفر به ورزشگاه مى آیند اما در اولین بازى دوستانه انگلیس پس از حذف از یورو، ورزشگاه ویمبلى پر شد و انگلیسى ها دوباره تیمشان را تشویق كردند تا سوییس را بردند. شاید این اتفاق براى شما عجیب باشد.

شما انتظار دارید كه من بگویم غم و اندوه پس از حذف انگلیس را فرا گرفت؛ مردم با ورزشگاه ها قهركردند اما این ذهنیت غلط ما در ایران است ولى براى آنها فوتبال نمى میرد و آنها با فوتبال زنده اند. خبرنگار فورفورتو سرش را پایین نمى اندازد و به جاى افسوس و تزریق یأس و ناامیدى، دنبال آینده است و هوادارش هم مى داند كه اگر از تیم ملى شان حمایت كند، جام جهانى 2010 را هم از دست خواهند داد.

ایران ورزشی - سعید زاهدیان

این جزیره دور افتاده دیگر به درد قاره سبز نمى خورد

کار آسان انگلیس برای صعود

این مقاله یك روز پس از دیدار انگلستان و كرواسى در مرحله مقدماتى جام ملت هاى اروپا نوشته شده است. دیدارى كه پایانش ناكامى بزرگ انگلیس پرادعا را به دنبال داشت.

وقتى تابستان بیاید و یورو 2008 شروع شود اما بریتانیا در آن نباشد، ما براى چه روى زمین هستیم زمان را متوقف كنید، تلفن ها را قطع كنید، پرچم سنت جورج را روى صورت خود بكشید و سكوت كنید؛ حتى دیگر سرود ملى را هم از یاد خود پاك كنید. فوتبال تا اطلاع ثانوى مرد!

در چهارشنبه شب گذشته، انگلستان مقابل كرواسى تن به شكست 3 بر 2 داد و از یورو 2008 خداحافظى كرد. نیو ومبلى نمى توانست در بارانى شدید، مردان مك كلارن را خوب تماشا كند. او در هواى مه آلود جزیره، تا آخرین لحظه این تحقیر را به حساب خطاى دید گذاشته بود.

البته اخبار بد در همین جا تمام نمى شدند چرا كه سایر بریتانیایى ها نیز مثل مهد فوتبال جهان، از حضور در یورو 2008محروم مانده بودند. ایرلند جنوبى و شمالى، اسكاتلند و ولز نیز به جمع شرمساران پیوسته بودند.

هیچ نماینده اى از جزیره در سوییس و اتریش حضور ندارد؛ هیچ پوسترى و هیچ پروازى از بریتیش ایر ویز و هیچ تولید پوشاكى كه سرمایه داخلى را گسترش بدهد.

خبرى از پرچم هاى پلاستیكى نیست تا روى شیشه ماشین ها نصب شوند. دیگر خبرى از تظاهرات مخالفان جنگ جهانى دوم و هولیگان هاى دوست داشتنى نیست. فوتبال تا اطلاع ثانوى تعطیل است و انگلستان این همه را از دست داده است. اكنون این پرسش مطرح است كه آیا واقعاً اتفاق خاصى افتاده است جواب این است: بله؛ افتاده است.

كدامیك بیش از همه غیر قابل تحمل است شكست سال 1996 مقابل دانمارك یا كارت قرمز دیوید بكام در 1998 یا كارت قرمز رونى در 2006 یا تحقیر مقابل برزیل 2002 نمى دانم اما هیچ یك به پاى شكست بزرگ در نیو ومبلى نمى رسد.

هر بار تلویزیون نقش خود را بازى مى كرد و به نوعى مردم راضى مى شدند اما این بار چه مى شد گفت و نشان داد؛ به غیر اشك كودكان جزیره و چهره درهم مردم متعصبى كه تا مدت ها نمى دانند چرا به زندگى خود ادامه مى دهند. این را خواننده اى مى فهمد كه فوتبال در انگلستان را مى شناسد و مى داند كه مردم جزیره با این رشته زندگى مى كنند و زندگى، قسمتى از فوتبال آنها است.

انگلستان و ایتالیا در بحران سقوط

حالا باید با تمام خاطره ها خداحافظى كرد؛ حتى با تمام ادعاها، دیگر حرفى براى گفتن نیست. اینجا شباهتى به مهد فوتبال جهان ندارد. اقتصاد انگلستان در سطح مرگ حركت مى كند و سایر كشورها به بهانه یورو 2008 به سطح مورد انتظار صادرات محصولات خود دست پیدا مى كنند.

سایمون چادویك، پروفسور در زمینه اقتصاد در ورزش و استراتژى تجارت ورزشى اعتقاد دارد كه صعود به یورو 2008 مى توانست 2 بیلیون پوند سود خالص به همراه داشته باشد.

وقت صحبت كردن از این چیزها نیست. مردم بریتانیا حاضرند ده ها برابر این هزینه را بپردازند اما پرچم سنت جورج را در ورزشگاه هاى سوییس و اتریش تماشا كنند. حالا باید خوش بین بود؛ این هم از آن جمله ها است كه این روزها نباید مقابل مردم بگویى!

حیف نیست! تابستان آینده دیگر صورت برافروخته انگلیسى ها را نمى بینید. مى توانم تصور كنم قطارى را كه از سوییس به نروژ مى رود. اتو كشیده هاى مودب كه با دوربین هاى دیجیتالى از طبیعت زیبا عكس مى گیرند و گاهى یك بازى از موبایل خود را انتخاب كرده و بى صدا، خود را سرگرم مى كنند.

حیف! دیگر قطارها با صداى هولیگان ها تكان نمى خورند و كسى از شدت غم یا شادى بى هوش نمى شود. سینز برى هم براى چند ماه آینده شكلات هاى 3 شیر بریتانیاى خود را به انبار مى فرستد چرا كه دیگر خریدارى براى آنها نیست.

ملیت و هویت ما نیز تحت الشعاع این ناكامى قرار گرفته است. انگار ما جزو اروپا نیستیم. این جزیره دور افتاده دیگر به درد قاره سبز نمى خورد. كودكان انگلیسى شاید پیراهن پرتغال یا اسپانیا را بر تن كنند.

این یك خبر خوب براى اروپا بود چرا كه حالا تمام صندلى هاى پلاستیكى سالم مى مانند و فرودگاه ها در امنیت كامل به سر مى برند. نگران چه هستیم اشك هایى كه قرار بود در مرحله نیمه نهایى ریخته شود حالا ریخته شد. پرچم هایى كه باید در یك شب تلخ نرسیده به دیدار نهایى روى صورت هاى قرمز بریتانیایى كشیده مى شد همین حالا كشیده شد.

حالا دل مى بندیم به ویمبلدون، المپیك چین و جام جهانى آفریقا. چه مى دانم؛ هر چیزى كه بشود با آن فریاد زد و دوباره اشك ریخت.

خوش به حال هواداران منچستر یونایتد كه دلشان را به لیگ قهرمانان خوش مى كنند و باز هم بهانه اى براى زندگى دارند. آنها مى توانند پرتغال را تشویق كنند. آنها رونالدو را دارند. به هواداران چلسى پیشنهاد مى كنیم بلیت رفت و برگشت ساحل عاج را خریدارى كنند تا بازیهاى دروگبا را از نزدیك ببینند. راستى، 25 ژوئن مى شود براى تماشاى تخم گذارى لاك پشت ها به سواحل ایرلند رفت؛ البته باید وقت خود را طورى تنظیم كنید كه 28 ژوئن به كنسرت بزرگى كه براى جشن تولد 90 سالگى نلسون ماندلا ترتیب داده اند، برسید.

روزنامه گادرین - نویسنده: پاتریك باركام