مزد رسالت نبی
چه زود گشت فراموش حکم داورشان چه زود عهد شکستند با پیمبرشان
چه زود اجر رسالت به مصطفی دادند چه زود رفت کلام خدا ز خاطرشان
جواب حق نمک، داده شد به غصب فدک جزای ختم رسل شد شرار آذرشان
دو گوشواره عرش خدای میلرزید چو گوشواره به گلزار وحی پیکرشان
گهی به همره بابا فتاده اشک فشان گهی به گریه دویدند دور مادرشان
همین که مادرشان بر روی زمین افتاد دو دست کوچک خود را زدند بر سرشان
ز ضربهای که به مادر رسید فهمیدند که شد شهید همان پشت در برادرشان
هزار سال فزون بعد دفن این دو شهید ندیده کس اثر از تربت مطهرشان
علی به فاطمه میسوخت فاطمه به علی شراره دلشان بود اشک دخترشان
مغیره فاطمه را میزد و علی میدید هزار حیف که یک تن نبود یاورشان
خدا گواست که زهرا شهیده رفت به خاک اگر چه نیست گروهی هنوز باورشان
منبع:
منظومه فاطمیه صدف نبوت، غلامرضا سازگار