من هم میتوانم دوستت باشم؟
خدایا! یک هفته از دوستی ما میگذرد و من همهاش به این موضوع فکر میکنم که مگر میشود آدم با خدا دوست شود. آخر تو خیلی بزرگی و من خیلی کوچکم. اما من یاد حضرت ابراهیم افتادم. یادم افتاد که تو بهش گفته بودی خلیل. خلیل یعنی دوست و خلیلالله یعنی دوست خدا. پس حضرت ابراهیم دوستت بوده. اما او پیامبر بود. من که پیامبر نیستم. شاید تو فقط با پیامبرها دوست میشوی.
اما من گشتم و توی قرآن یک آیه پیدا کردم. یک آیه که ثابت میکرد تو با همه دوست میشوی، با همه. میدانی کدام آیه را میگویم؟
سوره یونس آیه 62، آنجا که میگویی: «آگاه باشید، که دوستان خدا ترسی ندارند، و غمگین نمیشوند.»
یعنی تو میتوانی یک عالم دوست داشته باشی. پس من هم میتوانم دوستت باشم.
این جوری خیلی خوب است. اصلا فوقالعاده است.
خدایا! ممنون که اجازه دادی با تو دوست باشم.
تو درباره دوستی با خدا چه فکر میکنی؛ آخر آدم چهطور میتواند، با خدا دوستی کند. به نظر تو این دوستی چه شکلی است؟ چهجوری است؟
دوستی یک ماجرای دوطرفه است و هر کدام از دو طرف وظایفی در برابر هم دارند. درباره دوستی با خدا هم حتما همینطور است، نه؟
اگر دوستی با خدا معنی داشته باشد، پس واژههایی مثل قهر و آشتی با خدا هم معنی دارد. راستی تو هیچ وقت با خدا قهر کردهای ؟ آشتی چطور؟
عرفان نظر آهاری