تبیان، دستیار زندگی
خانم گایاتری اسپیواك در كشور هند به دنیا آمد. آموزش دوره كارشناسی خود را به سال 1959 میلادی در دانشگاه كلكته به پایان رساند و مدرك كارشناسی ارشدش را نیز در سال 1962 از همانجا گرفت. سپس برای گذراندن دوره دكترا به دانشگاه كرنل...
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

گایاتری چاكراورتی اسپیواك

خانم گایاتری اسپیواك در كشور هند به دنیا آمد. آموزش دوره كارشناسی خود را به سال 1959 میلادی در دانشگاه كلكته به پایان رساند و مدرك كارشناسی ارشدش را نیز در سال 1962 از همانجا گرفت. سپس برای گذراندن دوره دكترا به دانشگاه كرنل در كشور آمریكا آمد و این دوره را در آنجا با موفقیت گذراند و در سال 1967 مدرك دكترا گرفت. پس از آن به تدریس در دانشگاه های براون، تگزاس، سانتا كروز، پاول والری، استنفورد، جواهر لعل نهرو، بریتیش كلمبیا، گوته و چند دانشگاه دیگر پرداخت. تا سال 1991، یعنی پیش از بازنشستگی و آمدنش به دانشگاه بریتیش كلمبیا، یكی از پروفسورهای ممتاز زبان انگلیسی در دانشگاه پتسبورگ بود. همچنین او عضو مؤسسه ملی علوم انسانی در كانادا، مركز مطالعات علوم انسانی وسلی، مركز تحقیقات علوم انسانی در دانشگاه ملی استرالیا، مركز مطالعه علوم اجتماعی كلكته، مركز مطالعات تاریخی دیویس در دانشگاه پرینستون، بنیاد راكفلر و چند مركز دیگر است. از میان سخنرانی های فراوانی كه در بسیاری از دانشگاه ها، مؤسسه های پژوهشی و مركز های تحقیقاتی داشته است می توان به سخنرانی اش به مناسبت یادبود داوری در كیپ تاون (پایتخت كشور آفریقای جنوبی) اشاره كرد. او عضو سردبیری نشریه های فراوانی از جمله: نقد فرهنگی، صورت بندی نوین، سرگردانی، بازاندیشی ماركسیسم، فرهنگ عمومی، ناسازه، پژوهش ها و ... می باشد. همچنین همواره در همایش ها و نشست های فرهنگی معاصر، به ویژه در رابطه با زنان، فعالانه شركت داشته و دارد. در اصلاح عملی آموزش و بازآموزی آموزگاران روستایی درمیان بومیان هند و بنگلادش نیز به مدت یك دهه فعال بوده است. در جنبش های اجتماعی دیگر هم همواره حضور فعال داشته و دارد. در طول سال های پژوهش، همواره هنر زمینه اصلی كارهایش بوده است.

مهم ترین نوشته او را می توان ترجمه درباره گراماتولوژی (نوشته ژاك دریدا) و درآمدی انتقادی كه بر ترجمه كتاب نوشته است به شمار آورد. همچنین ترجمه های پرخواننده اش از داستان های نویسنده و فعال اجتماعی بنگلادشی، ماهاسوتی دوی، به نام نقشه های خیالی بسیار شناخته شده هستند.

او این كتاب ها را نیز تألیف كرده است: در دنیاهای دیگر؛ نقد پسااستعماری؛ بیرون از ماشین آموزنده؛ مرا پسااستعماری نخوانید: از كانت تاكاواكابو؛ ریسمان قرمز؛ آسیایی های دیگر؛

شكستن قاعده های رسمی آموزشی وزیر پا گذاشتن مرزهای رشته های دانشگاهی نقطه مركزی پروژه فكری پروفسور اسپیواك است. او یكی از ناقدان فرهنگی و پیشرو ادبیات می باشد.

خانم پروفسور اسپیواك پژوهشگری است كه رویكرد شالوده شكنانه را درباره متن های اجتماعی، دیداری و زبانی به كار می برد و كسی است كه بحث درباره شالوده شكنی را در محیط های دانشگاهی انگلیسی – آمریكایی به راه انداخت. شالوده شكنی را چنین تعریف می كند: «نقدی پایدار از چیزی كه شما نمی توانید نخواهید»، و چنین ادامه می دهد، ...« شاید از شالوده شكنی چیزی با ویژگی یگانه بیاموزم. اما زمام آن در دستانم باقی می ماند.»

او واژه «مسؤولیت پذیری» را (همانند  فهم گفت و گو گرانه از «سخن گفتن») همسان با نگرش باختین به «پاسخگویی» به كار می برد. بدین معنی كه این واژه نه تنها عمل پاسخ گفتن گوینده به شنونده را در بردارد، بلكه پایگاه اخلاق برای لحاظ كردن جایگاهی برای وجود «دیگری» نیز می باشد. به عبارت دیگر، «اخلاق نه فقط مسأله شناخت، بل نامگذاری یك ارتباط نیز هست.» ارتباط آرمانی شخصی و صمیمانه است. همه ما می دانیم كه هر گاه عمیقا به شخصی متعهد شویم، مسؤولیت ها از دو سوناشی می شود: مسؤولیت پذیری و توجیه پذیری؛ موضوع كنش اخلاقی موضوع نیك خواهی نیست، برای اینكه اینجا، مسؤولیت ها از هر دو سو جریان می یابد. از این رو، رابطه آرمانی با دیگری «در آغوش گرفتن، كار عشق» است. به دلیل آن كه تفاوت ها و فاصله ها بسیار زیاد است، شاید چنین در آغوش كشیدنی پاداشی نیابد، اما اگر این چنین فراتر از چرخه بدخواهانه تهمت و خشونت باشد، از اساس دست و دلباز است. تلاش نكنیم تا دیگران را خودپسندانه، در خیال خویش، بازآفرینی كنیم؛ بلكه بزرگوارانه، با توجه و مراقبت، وجودشان را پذیرا شویم.

خانم پروفسور گایاتری اسپیواك در كارهایش به حاشیه نشینان نیز می پردازد.

«حاشیه نشینی جایی است كه گفتارهای پژوهشی ادامه نمی یابد و به دنیای كارگزاران سیاسی وارد می شویم.» او به هنگام بررسی سیاست فرهنگ از یك چشم انداز حاشیه نشین، امتیازهای ویژه یك موقعیت حرفه ای درون یك هژمونی (برتری سیاسی) را بر می شمارد. از راه شالوده شكنی، درون روایت های برتری جویانه را بیرون می ریزد و همچون یك زن جهان سومی با موقعیت ممتاز در محیط دانشگاهی امریكا، بیرونی ها را به درون در می آورد. این موقعیت های متناقض او را به گسترش مفهومی از مركز راهبری كرده است كه هم مركز و هم حاشیه است؛ (و خیلی به خط وسط یك جاده، تا مركز شهر شبیه است.) «در میانه ولی نه درهر یك از دو طرف بودن، این موقعیت شالوده شكنانه كلاسیك است.» باز پیكربندی مركز (یا شاید ساخت دوباره مركز) هم موقعیت و هم حالت حاشیه ها را دگرگون می سازد، دیگر بیرونی ها به درون نمی نگرد، بلكه تنها یك كل یكپارچه، زبان، دیده می شود.

یكی از كارهای مهمش كمك به حوزه مطالعات ادبی برای تعریف، شرح و سپس پیچیده كردن حوزه مطالعات پسااستعماری بود. بیش از دو دهه می گذرد كه او این پرسش را طرح كرده است: «آیا زیردستان می توانند سخن بگویند؟» و به وسیله آن با گزارش های كم و بیش اعتراف آمیز روشنفكران غربی از ناتوانی شان برای حل و فصل تجربه تاریخی از طبقه كارگر و محروم جامعه مخالفت كرده است. او این پرسش را در ترجمه كتاب نقشه های خیالی پی گرفت و ساحت دیگری به بحث های پسااستعماری در باره آگاه گر بومی افزود.

خانم اسپیواك در مصاحبه با نشریه« مرز 2 »اندوه بارانه گفت، او را به واسطه دو موضوع به خوبی می شناسد، دو موضوعی كه اغلب نادرست فهمیده می شوند. یكی، پاسخش به پرسش «آیا زیردستان می توانند سخن بگویند؟ » است؛ و دوم، مفهوم« ذات گرایی راهبردی» می باشد. ذات گرایی نه در بنیان خودش – كه همان گویی است – بلكه كاربردش بد است. هدف نقد ذات گرا، افشاگری خطا نیست، بلكه كاوش و بازپرسی از اصطلاح های ذات گرایانه است. وام گیری نقد ناشده خط خیز است. نقد، به سادگی، خوانش آموزه ها برای كاربرد است. ذات گرایی مثل باروت، یا دارویی بسیار قوی می باشد، بدین معنی كه، اگر مدبرانه به كار روند، می توانند در فرو ریختن ساختارهای ناخواسته یا فرونشانده درد مؤثر باشند؛ ولی اگر ناسنجیده به كار برده شوند، ویرانگر و اعتیادآور هستند. راهبرد او، مثل یك وكیل خوب، شالوده شكنانه است؛ یك وكیل خوب به هنگام دفاع، شاكی را آنقدر بر می انگیزاند تا شكاف هایی در سخنش پدید آید و به هنگام بررسی، به كمك فهمیدن انگیزه جنایی، رویدادهای جزیی را كنار هم می چیند. «ذات گرایی راهبردی» مثل نقش گذاری است، به كوتاهی یعنی، مثل جنایت كار فكر كنیم تا بفهمیم چه چیزی انجام جنایت را سبب می شود. برای مثال، گروه مطالعات زیردستان به وسیله این راهبرد، موفق به جزء جزء كردن روایت تاریخ رسمی هند شد. مثال دیگر، این همان طریقی است كه او شالوده شكنی را – بی آنكه آن را دستگاه یا كرداری فلسفی و كمتر از آن، برنامه سیاسی توصیف كند – به كار می برد. همچنین می گوید، «شالوده شكنی، بر ملاسازی خطا نیست؛ [بلكه] پیوسته، پیگیرانه و به دقت بررسی می كند كه چطور حقیقت به وجود می آید... هر چند من شالوده شكنی را به گونه ای خاص به كار می برم، ولی من یك شالوده شكن نیستم.»

خانم پروفسور اسپیواك به دلیل طرح پرسش «آیا زیردستان می توانند سخن بگویند؟» و پاسخ به آن در یكی از نوشته هایش، ناباورانه و نابجا كمی انگشت نما شد. در این نوشته، او رویدادهایی را توصیف می كرد كه دور  و  بر یك زن جوان بنگالی را فرا گرفته بودند و كوشش شكست خورده زن را در بازنمایی خویش نشان می داد. از آنجایی كه كوشش زن در «سخن گفتن»، خارج از شیوه های هنجار پدرسالارانه فهمیده یا پشتیبانی نمی شد، اسپیواك اینگونه نتیجه می گرفت كه، «زیردستان نمی توانند سخن بگویند». سبك مبهم و پیچیده اش سبب شده تا خوانندگان تازه كاری كه چندان به بحث های فمینیستی آشنا نیستند به او انگ مشاركت در خاموش كردن و اجازه ندادن به سخن گفتن زیردستان را نیز بزنند. حرف او این نیست كه زیردستان نباید به شیوه های گوناگون اعتراض كنند، بلكه این است كه سخن گفتن «داد و ستدی میان گوینده و شنونده است» زیردستان حرف می زنند، یعنی، سطح گفت و گو گرانه بیان هایشان برآورده نمی شود. همچنین او با كاربرد سرسری این اصطلاح و برداشت های دیگران از آن مخالفت می كند، دیگرانی كه حاشیه نشین شده می باشند ولی گروهی «زیردست» نیستند. او بر این پا می فشارد كه، «زیر دست فقط یك واژه خوش سبك برای ستم دیدگی، برای دیگری، برای هر شخصی كه سهم اندكی نیز به دست نمی آورد» نیست. یادآوری می كند كه در كاربرد پنهانی و آغازین آنتونیو گرامشی از این واژه، آن به معنای «پرولتارین (= كارگر) بود. نویسنده ای كه صدایش شنیده نمی شد، زیرا طرز ساختار نگارشش، بیرون از روایت بورژوازی سرمایه دار بود. به زبان پسااستعماری، «هر آنچه كه محدود می شود، یا به فرهنگ امپریالیسم دسترسی ندارد، زیردست – فضایی برای تفاوت – است. اكنون چه كسی سخن خواهد گفت وچه كسی ستم دیده است؟ طبقه كارگر ستم دیده است. كارگران زیردست می باشند.» خوانش نادرست دیگری از مفهوم «زیردست» چنین است: از آنجایی كه زیردست نمی تواند سخن بگوید، او به مدافعی نیاز دارد تا به جایش سخن بگوید، اسپیواك با این برداشت نیز مخالف است. «چه كسی می خواهد از زیر دست بودن حمایت كند؟ تنها ذهن های سنگواره ای بسیار واپسگرا و بدبین چنین می خواهند. هیچ فعالی نمی خواهد زیردست را در فضای تفاوت نگاه دارد... شما صدای زیردست نمی شوید. برای زیردست لعنتی كار نمی كنید، بر ضد زیردست بودن عمل می كند.» پروفسور اسپیواك كار گروه مطالعات زیر دست را همچون مثالی می آورد كه چگونه این كار انتقادی می تواند انجام شود، تا نه صدای زیردست شوید، بلكه فضا را آماده سازید، زیردست اجازه یابد سخن بگوید؛ به خصوص، او از برداشت نادرستی از این اصطلاح آگاه است كه به سادگی به وسیله كسانی انجام می شود كه ادعای محروم شدن از حقوق خویش در سیستمی از گفتار برتری جویانه را دارند؛ یعنی كسانی كه می توانند سخن بگویند، اما احساس می كنند كه نوبت به آنان داده نمی شود. «بسیاری كسان می خواهند ادعای زیردست بودن داشته باشند. اینان كمتر جالب توجه و بسیار خطرناك هستند. منظورم این است كه تنها به واسطه تمایز یافتن در برابر اقلیت در دانشگاه، آنها نیازی به واژه «زیر دست» ندارند. آنها بایستی چیزهایی را كه ساز و كار تمایز یافتن هستند بفهمند. آنها درون گفتار برتری جویانه هستند و سهم اندكی می خواهند و اجازه نمی یابند، بنابر این بگذارید سخن بگویند، گفتار برتری جویانه را به كار بندند. آنها نبایستی خود را زیردست بخوانند.»

همانگونه كه بسیاری از اندیشمندان گوشزد كرده اند، امتیاز ویژه یك كوته بینی است كه امتیاز یافته را از گونه های «دیگر» دانش جدا می سازد. هر شخص بایستی جد و جهد بورزد، نه همچون نشانی بزرگوارانه از فراگیری، بل به سادگی برای افزایش دانش، این كرانمندی ها را بازشناسد و از آنها فراتر رود. این عمل به واسطه كار انتقادی بر روی باورها، پیش داوری ها و فرض ها انجام می شود و اینكه بفهمد چطور اینها سر بر می آورند و طبیعی جلوه می كنند. آنچه ما می خواهیم این است كه نگاهبانان گفتار برتری جویانه باید موقعیت برتر خود را از دست بدهند و یاد بگیرند كه چطور خود را به جای موقعیت فروتر «دیگری» قرار دهند. كاری كه پیش از این تنها به جای آن می گفتند، «خب، متأسفم، فقط ما مردمان سفید پوست نیك منش هستیم، بنابراین به جای سیاه پوستان سخن نمی گوییم.» پروفسور اسپیواك در درس گفتاری در دانشگاه استنفورد به نام نقدی برخرد پسااستعماری: به سوی تاریخ ناپدید شدن زمان حال می گوید، «... [این گفتار] پیشرفت یك كارورز از گفتمان مطالعاتی استعماری به مطالعات پسااستعماری است». این درس گفتار خود نشانگر آن است كه خانم اسپیواك چقدر در گفته اش بر حق است.

همچنین او « می كوشد تا به كناره ها و اطراف بنگرد، خودش را آنگونه ببیند كه دیگران او را می بینند.» به همان اندازه كه پانوشت ها سنگ بناهای متن اصلی می شوند، او نیز فمینیست ها، فیلسوفان، ناقدان و فعالانی را نشان می دهد كه در بازی اقتصاد سیاسی جهانی به هم می پیوندند و یا از هم می گریزند. گفتارش را با بینشی ژرف به پایان می برد: «ماركس می توانست علم منطق و كتاب های آبی را در كنار هم داشته باشد؛ اما، آن هنگام تنها اروپا بود، [او] در انجام آن به سرانجام نرسید.» شاید در همراهی با نگاه این پژوهشگر جهانی، فمینیست و ماركسیست به تاریخ ناپدید شدن زمان حال، بتوان گفت، گایاتری اسپیواك می تواند بگوید گیتا و دانش نامه سیستم های پشتیبان زندگی متعلق به یونسكو را با هم داشته باشد، اما تنها هنوز دوران دهكده جهانی، پسا صنعتی و ارتباطات است و بنگرید چگونه در انجام آن به سرانجام نرسیده است!!؟