تبیان، دستیار زندگی
"... و من یؤت الحكمة فقد اوتى خیرا كثیرا..." (بقره/269) 1- منزلت علمى صدرالمتالهین 2- پیشرفت علمى او 3- مكتب علمى جدید صدرایى 4- راه و روش علمى صدرالمتالهین در نوشتن 5- آثار صدرالمتالهین 1- منزلت علمى صدرالمتالهین ...
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

زیستنامه صدرالدین محمد شیرازى

"... و من یؤت الحكمة فقد اوتى خیرا كثیرا..." (بقره/269)

1- منزلت علمى صدرالمتالهین

2- پیشرفت علمى او

3- مكتب علمى جدید صدرایى

4- راه و روش علمى صدرالمتالهین در نوشتن

5- آثار صدرالمتالهین

1- منزلت علمى صدرالمتالهین

سخن گفتن از صدرالدین ‏محمد بن ابراهیم شیرازى قوامى، نویسنده كتاب "اسفار"، كه در بین ‏مردم به "ملا صدرا" و در میان شاگردان مكتبش به صدرالمتالهین ‏مشهور است، برایم بسیار لذت ‏بخش است. عقل و خرد، روح بلند، نیروى مقاومت، آزاداندیشى، بیان نیكو، كمال‏ و پختگى اندیشه‏ها و صراحت در ابراز عقاید و افكار این مرد بزرگ، با وجود تكفیر و آن همه آزار كه در حق وى رفته است، باعث شگفت ‏زده‏ گی است. ویژگیهایى كه برشمردیم پیش از آنكه از تاریخ زندگى او درك شود ازنوشته‏ها و كتابهایش احساس می شود. صدرالمتالهین از زمره فیلسوفان بزرگ متالهى است كه در هر چند سده، یكى پا به عرصه وجود مى‏نهد. در سه سده گذشته وى بزرگترین ‏فیلسوف اسلامى است كه در فلسفه یونانى و اسلامى سرآمد و بنیانگذار مكتبى فلسفى بوده است. فراگیرى و پژوهش فلسفى ما همواره بر آثار او مبتنى بوده است‏ به خصوص "اسفار" كه از مهمترین كتابهاى فلسفى قدیم‏ و جدید به شمار مى‏آید و بنیان دیگر آثار او بر آن نهاده شده است. افتخار فلاسفه پس از او در این است كه در آثارشان از نوشته‏هاى او بهره بگیرند و خود را شاگرد مكتب او برشمارند. چنان كه حتى فلاسفه ‏بزرگ نیز به این اتصال و ارتباط خود با صدرالمتالهین افتخارمى‏كنند. چنانچه از استاد بزرگ خود، محمد حسین اصفهانى (1292-1361) شنیدم كه مى‏گفت: اگر بدانم كسى رموز اسفار را مى‏فهمد، براى شاگردى‏ به نزد او خواهم رفت هرچند در دور دست ‏ترین نقطه جهان باشد. گویى افتخار استاد چنین است كه فقط او به درجه فهم رموز اسفار رسیده یا به پایه‏اى از معرفت دست‏ یافته است، كه عجز خود را از رسیدن به كنه مقاصد عالى آن درك كرده است. همچنین بر این باورم كه صدرالمتالهین یكى از بزرگان فلسفه اسلامى ‏است. او و معلم ثانى، ابو نصر فارابى متوفاى حدود 340 هجرى، ابن سینا (373-427) و نصیرالدین طوسى (597-672)، همگى از بزرگان ‏فلسفه اسلامى به شمار مى‏آیند. بنیان فلسفه اسلامى بر آراى آنها نهاده شده و صدرالمتالهین كه آخرین فیلسوف بزرگ اسلامى محسوب ‏مى‏گردد آثار و آراى دیگران را تفسیر نموده و بزرگترین فیلسوف‏ اسلامى است، گرچه در عرفان و مكاشفه نیز سرآمد است.

2- پیشرفت علمى او

تاریخ دقیق ولادت او مشخص نیست ولى  وفات وى در هفتاد سالگى، درسال 1050 هجرى قمرى و به هنگامى بوده است كه براى هفتمین بار به ‏سفر حج مى‏رفته و یا از سفر باز مى‏گشته است. بنابراین تولد او در پانزده سال آخر قرن دهم هجرى بوده است. آنچه به یقین از او مى‏دانیم این است كه او در شیراز از پدرى صالح ‏به نام ابراهیم بن یحیى قوامى متولد شده است و گفته‏اند: وى از وزیران دولت  فارس به مركزیت‏ شیراز و از خاندان محترم قوامى ‏بود و صاحب فرزند نمى‏شد. لذا  نذر كرد در صورتى كه خداى متعال به ‏او پسرى صالح و موحد ببخشد، به فقیران و اهل علم بسیار كمك كند. آرزوى وى در وجود فرزندى (محمد صدر الدین) تحقق یافت. این فرزند یگانه خانواده، در دامن پدر با عزت و كرامت آموزش دید و پدرش او را به فراگیرى دانش تشویق نمود. وقتى پدرش وفات یافت ‏صدرا براى تحصیل دانش در اصفهان كه مركز دانش و دولت در عهد صفویه ‏بوده است، سكونت داشت. از بررسى زندگى صدرالمتالهین مشخص مى‏شود هنگامى كه وى به اصفهان مى‏رفت داراى مقام علمى و عملى ممتازى ‏بوده است، زیرا در ابتداى ورود به حوزه اصفهان در درس شیخ ‏بهاء الدین عاملى (953-1031) شركت نمود در حالى كه هر كسى شایستگى‏ حاضر شدن در درس شیخ بهائى، شیخ الاسلام آن زمان را نداشت. صدرالمتالهین چنان به علم اشتیاق داشت كه همه اموالى را كه پدرش ‏بر جاى گذاشته بود، در تحصیل آن صرف كرد و مكتب فلسفى - عرفانى را كه در آن زمان پیروانى داشت گسترش داد؛ مكتبى كه حتى كسى مانند شیخ بهایى آن را آشكار مى‏ساخت. این مكتب در زمان صدر المتالهین ‏گسترش یافت و چنان اشتیاقى را در او برانگیخت كه راه را بر دیگر گرایشهاى او بست و از او عارف و فیلسوف و متالهى یگانه و كم‏ نظیر یا بى‏نظیرى پدید آورد. او خود به این عشق و اشتیاق در مقدمه اسفار اشاره كرده و گفته ‏است: براى درك فلسفه الهى در جوانى تلاش بسیارى كردم. عشق او به فلسفه و گرایش به آن، موجب رویكرد او به درس فیلسوف عصر او محمد باقر میرداماد، متوفاى 1040 هجرى، شد كه صدرالمتالهین دربسیارى از نوشته‏هایش از او به بزرگى یاد نموده و از جمله در شرح ‏حدیث اول اصول كافى آورده است: سید و سند و استاد و تكیه‏گاه من در معالم دین و علوم الهى و معارف‏ حقیقى و اصول یقینى ...و در دیگر آثارش با چنین تعابیرى، وى را مى‏ستاید.

با بررسى زندگى علمى صدرالمتالهین، سه مرحله اساسى در زندگى او قابل تشخیص است كه گذر از این مراحل از او فیلسوفى بزرگ ‏پدید آورده است:

مرحله اول: دوره شاگردى اوست كه دوره بحث و بررسى ‏نظریه‏هاى متكلمان و فلاسفه و گفت و گوهاى آنها است. معلوم مى‏شود هنوز روش عرفانى او شكل نگرفته بوده است و سخن او در مقدمه تفسیرسوره واقعه به همین نكته اشاره دارد: در گذشته به بحث و تكرار، اشتغال فراوان داشتم و كتابهاى حكما و فلاسفه را بسیار مى‏خواندم تا آنجا كه مى‏پنداشتم به دانشى دست‏ یافته‏ام اما هنگامى كه به یافته‏هاى خود نظر كردم، با وجود اینكه ‏درباره مبدا و معاد و منزه بودن خداوند از صفات امكان و حدوث وهمچنین بخشى از مسائل درباره نفس انسانى بسیارى مطالب مى‏دانستم، دریافتم كه با دانش واقعى و حقیقت هستى كه جز از طریق مكاشفه و ذوق به دست نمى‏آید، بیگانه هستم. مراد او از دانش واقعى، مكاشفات عرفانى است. در مقدمه اسفار، از اینكه در ابتداى عمر خود، در گرایش به روش اهل‏ بحث (یعنى فلاسفه و متكلمان) زیاده ‏روى كرده پشیمانى خود را بیان‏ نموده است: از اینكه بخشى از عمر خود را در جست و جوى نظریه‏هاى ‏فلاسفه و متكلمان مجادله ‏گر و نازك ‏اندیشیهاى آنان هدر دادم و به‏ فراگیرى جربزه(1) آنان در سخن و چگونگى مباحثه پرداختم، استغفارمى‏كنم. هر چند او پشیمانى خود را از هدر دادن این دوره بیان داشته اما در دوره آخر عمر خود كه دوره نگارش آثارش است و در این آثار روش بحثى (فلسفى - كلامى) و روش عرفانى را جمع كرده، از روش اهل بحث ‏بهره ‏فراوان برده است. ما در بخشى دیگر (مكتب علمى او) از آن سخن خواهیم ‏گفت. علاوه بر این، در این دوره او فقط روش بحثى را در پیش نگرفته بلكه ‏آمیخته‏اى از روش بحثى عرفانى را اساس تفكر خود قرار داده است. هرچند هنوز در اندیشه او این روش شكل نگرفته بوده، چنان كه در آن ‏دوره قائل به وحدت وجود بود و رساله "طرح الكونین" را  در باره وحدت ‏وجود نوشته است. به دلیل بیان علمى همین نظریه‏ها از سوى مردم درتنگنا قرار گرفته و عرصه بر او تنگ شده بود. چنان كه خود  در نوشته‏هایش به آن اشاره نموده و دوره دوم زندگى وى با این مشكلات ‏شروع مى‏شود.

مرحله دوم: این مرحله، دوره گوشه ‏نشینى و دورى از مردم و روى آوردن ‏به عبادت در بعضى از كوههاى دوردست واقع در كهك، از روستاهاى قم، مى‏باشد. این گوشه‏ نشینى مدت پانزده سال به طول انجامید. صدر المتالهین داستان این دوره از حیات خود را در مقدمه اسفار بیان نموده است. چنان كه خود مى‏گوید: چون از سوى مردم در تنگنا بود و از اهل دانش و معرفت كسى را نمى‏یافت و نظریه‏هاى اشتباه، بسیار رواج داشت از مردم دورى گزید و به كوهستان پناه برد و به عبادت خداوند مشغول گردید، نه دیگر درسى ‏القا مى‏كرد و نه  به تالیفى مى‏پرداخت. وى علت این امر را با عباراتى آهنگین، چنان كه روش نوشتن اوست، این گونه بیان مى‏كند كه: اذ التصرف فى العلوم و الصناعات و افادة المباحث و دفع المعضلات وتبیین المقاصد و رفع المشكلات یحتاج الى تصفیة الفكر، و تهذیب الخیال ‏عما یوجب الملال و الاختلال، و استقامة الاوضاع و الاحوال مع فراغ البال، و من این یحصل للانسان مع هذه المكاره التى یسمع و یرى من اهل الزمان ‏و یشاهد مما یكب علیه الناس فى هذا الاوان، من قلة الانصاف وكثرة الاعتساف و خفض الاعالى و الافاضل، و رفع الادانى و الاراذل، و ظهورالجاهل الشریر، والعامى النكیر على صورة العالم النحریر وهیاة الحبر الخبیر، الى غیر ذلك من القبائح و المفاسد...»(2) زیرا آموزش و نوشتن درباره علوم و فنون و سود جستن از مباحث و برطرف‏ نمودن مشكلات و آشكار نمودن هدفها، امرى است كه احتیاج به آمادگى‏ فكرى و آسودگى خیال از آنچه موجب تشویش فكرى است، دارد و نیز پایدارى و اوضاع مناسب را مى‏طلبد. و با وجود این امور ناپسندى كه‏ انسان از مردم زمانه مى‏بیند و مى‏شنود و مشاهده مى‏كند دیگر براى ‏انسان فرصتى در جهت گفتگو و پاسخ ‏گویى به شبهات باقى نمى‏ماند چه‏ رسد به اینكه مشكلات را برطرف نماید. چنانچه مردم به امور بى‏ارزش ‏سرگرم مى‏شوند و خود كامگى در بین آنها رواج مى‏یابد، عالمان پایگاه ‏اجتماعى مناسبى ندارند و ناشایستگان در بالاترین مقام جاى مى‏گیرند و تالیف و نوشتن به دست ‏بى‏دانشان مى‏افتد و بسیارى زشتیها و كاستیهاى دیگر كه مشاهده مى‏شود. چنان كه بعضى از برادران فارسى ‏زبانم سروده‏اند:

از سخن پر در مكن همچون صدف هر گوش را        قفل گوهرساز یاقوت زمرد پوش را  در جواب هر سؤالى حاجت گفتار نیست    چشم بینا عذر مى‏خواهد لب ‏خاموش را(3) و بدین گونه از مردمان زمان خود و گویى از مردم ‏زمانهاى دیگر گله مى‏كند. ولى چگونگى بى‏انصافیها و خود كامگیهایى‏ كه با آن برخورد مى‏كند، روشن نیست، لكن به هر حال آن چنان در فشار و تنگنا قرار مى‏گیرد كه یا مى‏بایست ‏با دست ‏خالى به مخالفانش حمله‏ كند یا در برابر حادثه‏اى تاریك و پرابهام شكیبایى پیشه كند و چون ‏اندیشید بهتر آن دید كه به عنوان پیروى از امیرالمؤمنین (ع) صبر پیشه‏ كند و راه بردبارى در پیش گیرد، خار در چشم، و استخوان درگلو.(4) پس، از تماس با مردم خود دارى كرد و مدت زمانى طولانى‏ گوشه ‏نشینى برگزید و این انزوا پانزده سال طول كشید. او در این زمان دراز جز عبادت و مجاهده و ریاضت، اشتغالى نداشت و به طور طبیعى تمام توجه او به خداوند بود و براى برطرف نمودن ‏دشواریها به درگاه او دعا مى‏نمود. وى بر این باور است كه انسان با مجاهده و ریاضت طولانى و حركت ‏به ‏سوى خدا و دورى از غیر او و پیوستن به خداوند متعال، كه نتیجه آن ‏پاكى درونى و برطرف نمودن پرده‏هاى نفسانى است، مى‏تواند به علم ‏لدنى و مكاشفه دست ‏یابد. لذا در نتیجه آن گوشه ‏نشینى گفته است:" بر اثر مجاهدتهاى طولانى، جانم مشتعل شد و قلبم بر اثر كثرت ‏ریاضتها، به شدت ملتهب گردید و انوار ملكوت بر آن تابیدن گرفت و رموز عالم جبروت بر آن وارد شد و انوار احدیت ‏به آن پیوست و الطاف‏ الهى آن را پشتیبانى و مدد كرد. در نتیجه به رموزى كه تاكنون آگاه ‏نبودم آگاه شدم و رموز و نكته‏هاى نابى كه از برهان برایم كشف نشده ‏بود، پدید آمد، بلكه آنچه را پیش از این با برهان به آن آگاه شده ‏بودم، با شهود و عیان به بیش از آن معاینه دیدم." این مطلب را در بسیارى از نوشته‏هاى خود تكرار مى‏كند و چون بر اثرآن گوشه ‏نشینى، این حالت نفسانى براى او پدید مى‏آید، سومین دوره اززندگانیش شروع مى‏شود.

مرحله سوم: و این مرحله، دوره نوشتن كتابها است، زیرا خداى سبحان‏ به او الهام كرد كه از آنچه در دوره دوم بدست آورده است، به آنان ‏كه خواهان دانش هستند سهمى برساند. صدرالمتالهین همت‏ خود را صرف‏ نوشتن مى‏كند و چنان كه خود مى‏گوید:" اكنون زمان نوشتن كتاب است و این خواست‏ خداوند است كه به این زمان موكول گردیده است." پس با آنكه پیش از این چنین تصمیمى نداشت ‏شروع به نوشتن مى‏كند و كتاب‏ اسفار را مى‏نگارد و این اولین كتابش پس از آن گوشه ‏نشینى طولانى است‏ و چنین برمى‏آید كه آن را در همان محل گوشه ‏نشینى خود نوشته است.(5) و پیش از آن - تا آنجا كه ما به دست آوردیم-  جز سه رساله ننوشته ‏بود زیرا خود، به این سه اثر در اسفار اشاره كرده است. و آنها عبارت‏اند از:" رساله طرح الكونین" (1:10)، و "رساله حل الاشكالات الفلكیه ‏فى الارادة الجزافیه" (1:176)، و "رساله حدوث العالم" (1: 233)؛ هرچند اشاره به این نوشته‏هاى سه ‏گانه در اسفار، دلیل بر تقدم تالیف آنها بر اسفار نیست، زیرا در رساله حدوث نیز به همین كتاب اسفار والشواهد الربوبیه كه گفته‏اند آخرین اثر اوست، اشاره دارد. شاید اشاره به كتابهاى دیگر پس از گذشتن مدتى از نوشتن كتاب صورت گرفته(و بر آن افزوده شده) است. بنابراین اشاره به كتابى در متن كتاب‏ دیگر، دلیلى بر تقدم آن اثر نیست. گمان مى‏كنم تنها نوشته‏اى كه تالیف آن بر تالیف اسفار تقدم داشته ‏و در دوره نخست قرار گرفته است، رساله "سریان الوجود" است كه درباره ‏آن در جاى مناسب صحبت‏ خواهد شد، زیرا مشتمل بر نظریه‏هایى است كه‏ در اسفار به آن نظریه‏ها اشاره‏اى نداشته است، چنان كه مى‏پندارم كه ‏این همان رساله "طرح الكونین" است. به هر حال، كتاب "اسفار" نخستین ‏نوشته او در دوره سوم زندگى اوست و آن را به همه آنچه نزد اوست ازافكار و نظریه‏هاى جدید و مكاشفات عرفانى، آراسته است و پس ازاسفار، هر كتابى كه نوشته است از عبارات آن گرفته شده است. به همین ‏دلیل گفتیم اسفار، اساس دیگر نوشته‏هاى اوست، حتى كتابهاى تفسیرى ‏كه نوشته چنانكه از آنها ظاهر مى‏شود به منظور تطبیق فلسفه خود با قرآن كریم بوده است. خوب است پیش از آنكه درباره نوشته‏هاى او سخن بگوییم از مكتب علمى‏ او كه دیگران را به آن دعوت مى‏كرد ذكرمى‏كنیم.

3- مكتب علمى جدید صدرایى

به نظر صدرالمتالهین، دانش از دو راه به دست مى‏آید: 1- راه گفت و گو و فراگیرى و آموزش كه بر اساس قیاسها و مقدمات‏ منطقى است. 2- روش علم لدنى كه از راه الهام و كشف و حدس به دست مى‏آید. دانش از طریق علم لدنى فقط با پاك گرداندن نفس از شهوتها و لذتها و رهایى از آلودگیها و ناپاكیهاى دنیا به دست مى‏آید و آینه صیقل ‏خورده دل، متجلى مى‏گردد و حقایق اشیا چنان كه هستند، در آن منعكس ‏مى‏شود؛ زیرا نفس آدمى آن گاه كه براى آن سرشت و طبیعت ثانوى پدید آید، با عقل فعال متحد مى‏گردد. به نظر صدر المتالهین فرق میان این ‏دو علم مانند فرق میان علم به طعم شیرینى است كه علمى كه از چشیدن‏ شیرینى بدست مى‏آید یقینا قویتر و محكمتر از علمى است كه فقط از راه ‏بیان و تعریف مزه شیرینى حاصل مى‏شود. دستیابى به چنین دانشى محال ‏نیست ‏بلكه براى انبیا و اوصیا و اولیا و عرفا ممكن بوده است. در مفاتیح الغیب در مشهد هشتم و مفتاح سوم گوید: بسیارى از آنان كه دانشمند خوانده مى‏شوند، علم غیبى لدنى مورد اعتماد سالكان و عارفان را انكار مى‏كنند، در صورتى كه این علم، قویتر و محكمتر از دیگر علوم است. آنان بر این باورند كه: علم، معنایى ندارد جز آنچه از طریق آموختن و اندیشیدن و تامل به دست ‏آید. صدرالمتالهین به ستایش دانش شهودى بسنده نكرده بلكه دانشى را كه ‏تنها از راه مباحثه و تفكر بدست مى‏آید به شدت نكوهش كرده است؛ در اسفار، ج 1، ص 75 مى‏گوید: كسى كه تنها به بحثهاى نظرى (كلامى - فلسفى) بسنده كند، به زودى دستخوش شك مى‏شود و آیندگان، پیشینیان ‏را نكوهش مى‏كنند و درباره یافته‏هایى كه از راه بحث و نظریه به دست‏ آمده توافق نمى‏كنند و هر گروهى، گروه دیگر را نكوهش مى‏كنند.(6) صدرا آنگاه در موضوع مثل افلاطونى به ستایش بزرگان از حكما واولیا در مكاشفه‏هاى آنان پرداخته و گفته است: در این باره به مكاشفه‏هایى كه بر ایشان رخ داده است‏ بسنده نموده وبراى دیگران بیان كرده‏اند لكن براى انسان نسبت‏ به آنچه بر آن اتفاق ‏نظر دارند و به مشاهداتى كه بیان مى‏كنند، اطمینان به دست مى‏آید وكسى نمى‏تواند در این باره با آنان مخالفت كند. چگونه كسى مى‏تواند با آنان مخالفت كند در صورتى كه در اوضاع كواكب و شماره افلاك برمشاهده شخصى مانند ابرخس یا اشخاصى به وسیله حس كه خاستگاه اشتباه ‏و خطا است، اعتماد مى‏كنند، سزاوارتر آن است كه گفته بزرگان فلسفه ‏را كه بر مشاهده‏هاى عقلى مكرر خطا ناپذیر، مبتنى است، صادق دانسته‏ و اعتماد كنند. و این، تمام آن چیزى است كه در ستایش مشاهده‏هاى عقلى مى‏توان گفت:"كسى نمى‏تواند در این باره با آنان مخالفت كند"، "خطا را برنمى‏تابد". این چیز عجیبى است. ولكن به رغم این عقیده  نیرومند او درباره مكاشفات عرفانى، به نظر او انسان با پیمودن یكى از دو راه، از راه دیگر بى‏نیاز نیست. به ‏این مطلب در كتابهاى خود مكرر تاكید كرده و بر ضرورت جمع میان دو راه برهان و عرفان پا فشارى نموده است؛ چنان كه خود آن دو را جمع ‏كرده و تنها كسى است كه در جمع میان این دو راه، موفق بوده و به ‏درجه‏اى رسیده است كه هیچ یك از فلاسفه اسلامى به آن نرسیده است. در مبدا و معاد، ص 278 گوید:" اولى آن است كه به طریقه ما، در معارف و علومى كه براى ما بر اثرجمع میان شیوه متالهین از حكما، و ملیین از عرفا به دست آمده است، مراجعه كنند. سپس در حالى كه به خود مى‏بالد مى‏گوید: آنچه به فضل و رحمت‏ خدا  برایم میسر شد و آنچه كه از خلاصه رموز مبداء و معاد كه به فضل و بخشش خداوند بدان دست‏ یافتم، گمان ‏نمى‏كنم هیچ‏ كس از پیروان مشائیان و متاخران، آنان كه من مى‏شناسم، به آن رسیده باشد مگر پیشوایان و پیشتازان آنها چون ارسطو و فیلسوفان قبل از او. و نیز گمان نمى‏كنم كسى از مشایخ صوفیه كه به ‏مكاشفه و عرفان معروف‏اند، چه از پیشینیان و چه از متاخرینشان، مى‏توانسته این مطالب را با بحث و برهان به اثبات برساند. بنابراین، نه مشائیان پس از ارسطو به آنچه دست‏ یافته‏اند، از راه ‏مكاشفه دست‏ یافته‏اند، و نه اشراقیان و عارفان به آنچه دست ‏پیدا كرده‏اند با بحث و برهان به آن دست پیدا كرده‏اند. پس‏ صدرالمتالهین تنها كسى است كه طریقه دو گروه را جمع كرده و به ‏ایجاد و وفاق بین این دو، توفیق یافته است. آنگاه گوید: باید بر رمز این موفقیت در راه و روش خود تاكید كنم: و گمانم آن‏ است كه این برترى تنها براى این بنده دور از مردم به این سبب به‏ دست آمده كه به این مطلب بلند به شدت توجه داشته و بدیهاى جاهلان و اراذل، و نامهربانى مردم و بى‏توجهى آنان را نسبت‏ به خود تحمل ‏كرده است؛ حتى مدت زیادى گویا به دوره گوشه‏ نشینى اشاره دارد دراین دنیا اندوهگین و ناراحت‏ بوده و نه در بین مردم، مرتبه‏اى به‏ اندازه كمترین خواهان دانش داشته، و نه نزد عالمانشان كه بیشترشان‏ از جاهلان، سنگ موقعیتى برخوردار بوده است. از جمله مواردى كه به جمع بین دو روش (برهان و عرفان) اشاره كرده است، در اسفار (ج 4، ص 161) در بیان علت اختلاف وى با بعضى مشایخ صوفیه است. در این باره گفته است: در هر موردى كه حكم كرده‏اند، فقط به ذوق و وجدان بسنده نموده‏اند. و اما  ما  بر چیزى كه برهان قطعى براى آن نداریم، اعتماد كامل ‏نمى‏كنیم و آن را در كتابهاى فلسفى خود نمى‏آوریم. ملا صدرا  پیوسته از كسانى كه یكى از دو شیوه را به كار مى‏برند، بدگویى مى‏كند مانند سخنى كه در "مفاتیح الغیب"، ص 3 و در اسفار، ج‏1، ص 4 دارد: به سخنان بیهوده صوفیه مشغول نباش، و به گفته‏هاى فیلسوف ‏نمایان ‏اعتماد مكن "و آنان كسانى هستند كه وقتى پیامبران آنها با معجزات ‏و دلایل شفاف و روشن به سراغشان آمدند، آنان به دانش و نظریه‏هاى ‏باطل خود شاد شدند تا وعده عذابى كه آن را مسخره مى‏كردند آنان را فراگرفت."(7) خدا ما و شما را، اى دوست من، از شر این دو گروه ‏حفظ كند و میان ما و آنها یك لحظه جمع نكند. در مقدمه تفسیر سوره فاتحة الكتاب از گروه نخست‏ به بدعتگران ‏گمراه ‏كننده، و از گروه دوم به تعطیل‏ گران گمراه تعبیر كرده و سپس‏ گفته است: زیرا همه آنها از اولیاى شیاطین و ابناى ظلمتها و اهل‏ طاغوت‏اند. بنابراین، فلسفه او كه دیگران را به آن فرا مى‏خواند و بر آن‏ پا فشارى مى‏كند، عبارت است از جمع میان روش مشائیان و اشراقیان وایجاد وفاق میان این دو شیوه. از این رو، مكتب علمى او بر آموزش و راهنمایى فرزندان روحانى او پایه ‏گذارى شده و بیشتر كتابهایش به خصوص اسفار را به همین منظور نوشته است زیرا در پایان مقدمه، ص 3 گفته است:"علوم الهى در حكمت‏ بحثى و نظرى را ضمیمه كردم و در آن گنجاندم وحقایق كشفى را به شیوه آموزشى در آن بیان نمودم. همان‏ گونه كه قبلا گفتیم كسى كه در یكى از دو راه گام نهد، خود را از راه دیگر بى‏نیاز نمى‏یابد. پیش از ملا صدرا كسى مردم را به این مكتب دعوت نكرده است و فقط گاه‏ استاد او، میرداماد، چنین دعوتى كرده است. در این صورت ملا صدرا این‏ افكار را از استاد خود گرفته و آنها را جلوه‏ گر ساخته و راههاى ‏فراگیرى آن را روشن كرده است. پس اگر او مؤسس این مكتب نباشد، مفسرو روشنگر آن است.

به نظر صدرا المتالهین، شرع و عقل در تمام مسائل حكمى هم‏ داستان‏اند (اسفار، ج 4، ص 75). اشاره به این حقیقت را با این سخن خود دنبال كرده است: از شریعت‏ خداوندى، دور است كه احكام آن با دانش یقینى ضرورى، مخالفت داشته باشد، و فلسفه‏اى كه قوانین آن با كتاب و سنت، مطابقت ‏نداشته باشد، روا است ‏به نیستى ‏گراید. و در زمینه دانش، جمع میان شریعت‏اسلامى و فلسفه یقینى، مكتب دیگرى‏ براى صدرالمتالهین است. و بر همین اساس، همواره بر هر مسئله ‏دشوار فلسفى، به آیات قرآنى و آثار اسلامى استناد مى‏كند و در تطبیق ‏مسئله با آنچه به آن استناد مى‏كند، حقا ماهر و زبردست است. حقیقت این است كه در این مكتب نیز او بنیان‏ گذار است و كسى مانند او نیست. و چنین نیست كه استشهادهاى او به ادله نقلى(8) چنان كه‏خود نامگذارى مى‏كند از روى ریا و براى دفع دشمنى كسانى باشد كه ‏او را تكفیر مى‏كردند بلكه دائما به خود مى‏بالد كه احدى مانند او رموز قرآن كریم و سنت مطهر- معصومین (ع)- را نمى‏فهمد. و چنان برتوفیق جمع میان فلسفه و دین زیاده‏ روى مى‏كند كه او را از ریا و دروغ  و فریب، دور مى‏سازد تا آنجا كه نزدیك است كتابهاى فلسفى‏اش را تفسیر دین، و كتب دینى‏اش - مثل تفسیر قرآن و شرح كافى- را تفسیرفلسفه‏اش قرار دهد. و لذا ما معتقدیم كتابهاى او در تفسیر و شرح ‏حدیث، در حقیقت، ادامه فلسفه اوست. حاصل سخن، این است كه از روش او در نوشتن، به خوبى نمایان است، كه‏ وى داراى اندیشه واحدى است كه در تمام آثارش به سوى آن در حركت وتلاش است و این اندیشه را او به طور خلاصه چنین بیان مى‏كند: ان الشرع والعقل متطابقان و این اندیشه عمیق، داراى دو جزء یا دوطرف است: طرف اول: تایید عقل است نسبت‏ به شرع . صدرالمتالهین كتابهاى ‏فلسفى خود را در همین موضوع  نگاشته است، و هدف او تایید متن ومحتواى شریعت اسلامى توسط فلسفه است. طرف دوم: تایید شرع است نسبت ‏به عقل. و كتابهاى دینى‏اش را در این ‏باره بنیاد نهاده است و هدف او این است كه آنچه را در فلسفه خود را به كمك شریعت، تایید كند. پس حق این است كه كتابهاى فلسفى او را كتابهاى دینى، یعنى كلامى به ‏شمار آوریم و كتابهاى دینى او را آثارى فلسفى، و این است معناى ‏سخن پیشین ما كه كتابهاى دینى او، ادامه فلسفه او بوده است. و او با این شیوه آمیختن فلسفه و دین و جمع بین آن دو، چه راه ‏درست را رفته باشد و چه اشتباه صاحب مكتب جدید دیگرى گردیده است‏ كه خود، پدید آورنده آن است؛ هر چند اندیشه وفاق میان فلسفه و كلام ‏اول بار توسط خواجه نصیر طوسى بیان شد. در حقیقت، صدر المتالهین ‏فقط یك مكتب دارد، و آن دعوت به جمع میان فلسفه مشاء و اشراق واسلام است. این عناصر سه ‏گانه   ، پایه‏هاى بحثها، و روش علمى در آثاراوست. به این ترتیب، او پایه‏گذار مكتب جدیدى در فلسفه‏ الهى است. ازمیان كتابهاى او، اسفار اربعه نمایانگر راستین این مكتب است. اینك لازم است كه در باره روش علمى او در آثارش سخن بگوییم.

4- راه و روش علمى صدرالمتالهین در نوشتن

فلسفه او در تمام آثارش حتى‏ كتابهاى دینى او كه گفتیم جزئى از فلسفه او و ادامه آن است ‏بر پایه این حقیقت است كه بدست آوردن علوم حقیقى و دانش یقینى تنها در علم به خداى تعالى و صفات او و ملك و ملكوت او، و علم به روزآخرت، و منازل و مقامات آن است زیرا به نظر او هدف نهایى - و چقدردر كتابهایش به ویژه در مقدمه آنها آن را تكرار مى‏كند- عبارت است ‏از آموزش این نكته كه آدمى چگونه پیشرفت مى‏كند و به كمال مى‏رسد، كه براى آن نسبت‏ به انسان به خصوص از بین دیگر مخلوقات، حدى وجود ندارد ، و نیز بیان چگونگى سفر او به سوى خداى تعالى. در كتاب ‏اسفار (1،90) گوید: هدف ما در آن بیان راه وصول به حق، و چگونگى سیر به سوى خداى ‏تعالى است. چنان كه قبلا گفتیم، روش نوشتن او در كتابهاى مفصل ومختصر، حتى كتابهاى دینى او كه هدفش تطبیق شرع با فلسفه اوست، برهمین هدف، استوار است. و براى این هدف مطابق با بیان او شش ‏مقصد است: سه هدف به منزله تكیه‏گاهها و اصول، و سه هدف، به منزله ‏پیوستها وى آثار خود را بر تكیه ‏گاهها بنیان كرده است. و آنهاعبارت‏اند از:

1- شناخت‏ حضرت حق و صفات و آثار او، و آن همان "فن ربوبیات" است‏ كه جزئى از "فلسفه كلى" است. و هنگامى كه از فلسفه كلى گفت و گومى‏كند چنان كه در اسفار متذكر مى‏شود هدفش از بحث همین هدف است ‏نه چیزى دیگر.

2- شناخت صراط مستقیم، و درجات صعود به سوى حضرت حق تعالى، و چگونگى سیر و سلوك به سوى اوست، كه همان «علم نفس‏» است كه بخشى‏از «علوم طبیعى‏» است. هرگاه از علم طبیعى سخن به میان آورد چنان كه در اسفار نیز چنین است‏ بحث از آن در نظر او براى این‏ هدف است.

3- شناخت معاد و بازگشت ‏به سوى حق تعالى و احوال آنان كه به سوى ‏او و به دار رحمت او باریافته‏اند و آن «علم معاد» است. این اركان سه‏گانه، محور آثار اوست.

اما براى "پیوستها"، كتاب جدا گانه‏اى ننوشته است و آن مباحث را با توجه به موضوع در لابه لاى برخى آثار خود بیان ‏مى‏كند، زیرا این‏گونه مباحث توابع آن اركان به شمار مى‏آیند. پیوست‏ها عبارت‏اند از:

1- شناخت كسانى كه از سوى خدا براى دعوت خلق و نجات نفس برانگیخته ‏شده‏اند و آنان همان رهبران سفر آخرت و پیشوایان كاروان بشریت‏اند، یعنى انبیا و اوصیا بلكه اولیا.

2- بیان آنچه منكران گفته‏اند و روشن شدن رسواییهاى آنان. (منكران، همان راهزنان سفر آخرت‏اند.)

3- آموزش آباد كردن منازل و مراحل در آن سفر، و چگونگى برگرفتن زاد و توشه و آمادگى با تربیت و پرورش نفس و اینكه چه چیزهایى براى ‏نفس مناسب است و این، همان است كه «علم اخلاق‏» نامیده مى‏شود.

ملاصدرا در به دست آوردن آن هدف، راهى را كه بیان شد پیموده است، و آن عبارت است از جمع میان فلسفه مشاء اشراق و اسلام، بدین معنى كه براى اثبات مطلوب خود نخست، دلایل منطقى را ذكر مى‏كند و آنگاه مكاشفات و مشاهدات عرفانى خود را، و سپس به دلایل سمعى (ونقلى) استشهاد مى‏كند. و در اكثر كتابهاى خود به ویژه كتاب اسفار، كه برترین كتاب اوست،از همین شیوه پیروى مى‏كند. البته بعضى از آثار خود را به روش‏عرفانى اختصاص داده، و بعض دیگر را به روش بحثى (فلسفى كلامى). اما كتابهایى كه در آنها از شیوه عرفانى بهره برده است، عبارت‏اند از: "الشواهد الربوبیه" و "العرشیه" و "اسرار الآیات" و " الواردات‏ القلبیه"، با وجود اختلافى كه در زیاد و كم بودن حجم و شیوه و نحوه ‏بیان مطالب دارند، اسامى این كتابها بیانگر ذوق عرفانى آنهاست. و در خصوص كتاب آخر(الواردات القلبیه) مانند كاهنان متظاهر به ‏علم، مسجع و پیچیده و نامانوس سخن گفته، گویا همان گونه كه خود در مقدمه الشواهد الربوبیه مى‏گوید مى‏خواهد چنین وانمود كند كه‏ مطالب آن یك رشته الهامات الهى است كه آن را فرمان ‏دهنده دل به قلب ‏او وارد ساخته و با اشاره غیب به قلب او القا شده و او امر خداوند را اطاعت نموده است. مى‏خواهد بگوید كه او اختیارى ندارد و به عبارتى، مجبور است. آنچه ‏او بیان مى‏كند شباهت ‏به متون دینى و احادیث قدسى دارد. چنان كه همین ادعا در كلمات ابن عربى هم دیده مى‏شود در مقدمه"العرشیه" گوید: بلكه این مطالب، قبساتى است كه برگرفته از مشكات نبوت و ولایت، و از سرچشمه‏هاى كتاب و سنت ‏به دست آمده است، و حاصل بحث و گفت و گو نیست. و اما كتابهاى مختص به شیوه بحثى و نظرى، عبارت‏اند از: شرح هدایه ‏اثیرى، و شرح الهیات شفا؛ به عنوان پیروى از شیوه متن این دوكتاب.  و لذا در "شرح شفا" هرگاه  نا خودآگاه وارد شیوه عرفانى شده، از آن‏ پوزش خواسته و در ص 167 این شرح گفته است: برادران اهل بحث (فیلسوفان و متكلمان)، ما را به خاطر خارج شدن از شیوه نظرى و بیان مطالب به روش عرفانى كه به دلیل ذوق بوده است، ببخشند. سپس هرگاه هر دو شیوه را در نوشته خود به كار مى‏برد (به ویژه دراسفار)، نخست ‏به روش اهل نظر و بحث ‏شروع  مى‏كند و آن ‏گاه مشاهدات ‏عرفانى و مكاشفات یقینى خود را بیان مى‏كند و آن چنان كه خود مى‏گوید این براى سادگى و راحتى كار نوآموزان است. (اسفار 1:18) آن گاه در صفحه بعد گفته است: ما نیز در بیشتر هدفهاى ویژه خود از همین روش پیروى مى‏كنیم، نخست ‏در ابتدا و میانه بحثها روش فلاسفه را پیموده، سپس در نهایت ازآنها جدا شده‏ایم تا آنچه از ابتدا مطلوب ما بوده براى خوانندگان ‏مبهم نباشد، بلكه با آن همراه گردند، و سخن ما براى آنها قابل پذیرش باشد. چنان كه پیش از این نیز گفتیم صدرالمتالهین تنها كسى است كه به‏ این روش علمى عمل نموده و مؤسس مكتب آن است، و مانند اسفار كتابى ‏را سراغ  نداریم كه بدین صورت گسترده دو روش (برهان و عرفان) را جمع كرده و وفاق پدید آورده باشد و نظریه‏هاى دانشوران را با وجود اختلاف روشهایشان گردآورده و به صورت دقیق علمى بررسى كرده باشد و در این كتاب با بیانى روشن و دقیق و با توضیحات كافى اهداف را بیان كرده است. در حالى كه آنچه در كتابهاى فلسفه رایج است، دشوارنویسى و رمزگویى‏ است. كتابهاى فلسفه پیش از او و حتى پس از او با روشى آسان نگاشته‏ نشده است‏ به دلیل آنكه فیلسوفان نظریه‏هاى خود را تنها براى شاگردان ‏مستعد خود بیان مى‏كردند و رموز آن را شرح مى‏دادند. ملا صدرا نیز به عنوان پیروى از حكماى بزرگ به مخفى نگاه داشتن مطالب‏ خود سفارش مى‏كند، (9) لكن رمزگویى و دشوارنویسى را به عنوان راهى‏ براى پنهان كردن نظریه‏هاى خود، به خصوص در اسفار، در پیش نگرفته‏است ‏بلكه در بیان این نظریه‏ها با عبارات مختلف و مكرر، تا آنجا كه ‏در توان داشته و متناسب با موضوع، بحث را گسترده كرده است. او نویسنده‏اى است كه از موهبت الهى برخوردار بوده و در زمان خود و دیگر عصرها حكیمى همانند او وجود نداشته است. امتیاز میرداماد در كاربرد مجاز و كنایات و سخنان برگزیده وعبارات آهنگین بود و به همین جهت لقب امیر بیان به او داده شد ودر نظر من براى شاگرد او این لقب، شایسته‏تر است. هرچند به نظر ملا صدرا «فهم حقایق، جداى از الفاظ، ممكن نیست، زیرا اصطلاحات و مفاهیم لغات، گونه‏گون است.» و این سخنى بجاست كه اهل‏ دانش به آن نظر دارند، لكن او در "كتاب اسفار" براى تفهیم اهداف ‏خود از هیچ كوششى فروگذار نكرده و نهایت كوشش نویسنده‏اى توانا را در توضیح مطالب به كار برده و در این راه نیز موفق بوده است ‏به ‏گونه‏اى كه این توفیق براى دیگران به دست نیامده است. و چنان كه خود در پایان صفحه 3 مقدمه گفته است: سپاس خداوند را كه سخنانى بیان شد كه در آن نه دشوارى و نه شكى ‏وجود دارد؛ سخنى است رمزگونه كه با دقت نگاشته شده است و، به فهم ها نزدیك است، و با آنكه در نهایت نزدیكى است، مقام آن بلند و عالى‏ است. آن گاه گفته است: مفاهیم دشوار را با كلماتى ساده بیان كردم. و گفته است: به دیده ‏عقلت ‏به معانى آن بنگر، آیا مشكلى در آن به نظر مى‏رسد؟ سپس بار دیگر به الفاظ آن بنگر آیا در آن نقصى مى‏بینى؟ و در حقیقت، كتاب اسفار او شایسته این وصف است، به ویژه سخن او درباره آن: «قریبا من الافهام فى نهایة علوه‏» «در نهایت علو معانى، به فهم ها نزدیك است‏». به فهم نزدیك بودن آن، به اعتبار سهولت عبارت و متانت آن است، و نهایت علو آن، به اعتبار آراى دقیق و افكار بلندى است كه ناشى از دانشمندان بزرگ و سرآمد است، چنان كه خود در مبدا و معاد، ص 3 از آن این گونه سخن گفته است: ما براى آنان كه داراى استعداد بیشترى براى تحصیل كمال‏اند، به‏ گونه‏اى رساتر و گسترده‏تر كتابى تصنیف كردیم كه جامع فنون علوم ‏كمالى است كه میدان اصحاب فكر و اندیشه است و در آن براى ارباب‏ نظر، مجال جولان؛ آن را "اسفار اربعه" نامیدیم.

5- آثار صدرالمتالهین

درباره شیوه نوشتن او به اندازه كافى سخن گفتیم. تا آنجا كه ما مى‏دانیم كتابى غیر فلسفى ننوشته است، حتى كتابهاى تفسیراو چنان كه پیش از این گفتیم دنباله فلسفه اوست؛ زیرا به نظر او "مردالهى" حق ندارد كه به غیر از علوم حقیقى محض، به چیزى ‏بپردازد. مراد او از علوم حقیقى، دانشى است كه آنها را علوم كلى ‏مى‏نامد و شیخ‏الرئیس، بوعلى را سخت نكوهش مى‏كند كه به علوم جزئى ‏مانند طب و امثال آن پرداخته است. و در بسیارى موارد كسانى را كه ‏حكمت فرا نمى‏گیرند، نكوهش مى‏كند. چنان كه از كلمات او مى‏توان به ‏این مطلب پى برد. تمام یا بیشتر كتابهاى او با وجود مقاومت ‏سرسختانه و دشمنى در برابر فلسفه او در اواخر سده گذشته و اوایل این سده، چاپ سنگى ‏شده‏اند. و ما اینك همه آنها را با توجه به بررسیهاى انجام شده ‏برمى‏شماریم:

1- الاسفارالاربعة: و نیز آن را الحكمة المتعالیة فى الاسفار العقلیة ‏مى‏نامد. در بحث پیشین در باره ارزش علمى این اثر سخن گفتیم. و درآنجا گفتیم كه: اسفار، مرجع و مادر دیگر كتابهاى اوست و برترین‏ كتابهاى فلسفى از قدیم و جدید مى‏باشد، و نخستین اثر او در دوره‏ سوم زندگى علمى اوست. چنان كه نخستین كتاب اوست كه چاپ گردیده ‏است. زیرا در ایران در سال 1282 در چهار مجلد بزرگ، چاپ سنگى شده‏ كه مجموع آن 926 صفحه قطع بزرگ است و حكیم حاج ملا هادى سبزوارى برسه مجلد آن حاشیه نوشته است كه بسیار ارزشمند است؛ چنانكه مرحوم ‏شیخ آقا بزرگ در الذریعه، (196) ذكر كرده است. (اسفار جمع سفر است) و سفر به فتح سین و فاء، از كلمه مسافرت، ماخوذ است (نه سفر به كسر سین و سكون فاء به معناى كتاب چنان كه‏ بعضى از نویسندگان معاصر پنداشته‏اند). آن را به سفرهاى عقلى ‏چهارگانه عرفا تشبیه كرده است، چنان كه خود در مقدمه آورده است:« و آن اسفار عبارت‏اند از: 1- سفر از خلق به سوى حق. (السفر من الخلق الى الحق) 2. سفر با حق در حق. (السفر بالحق فى الحق) 3. سفر از حق به سوى خلق، با حق. (السفر من الحق الى الخلق بالحق) 4. سفر با حق در میان خلق (السفر بالحق فى الخلق) معناى آن این نیست كه مجلدات چهارگانه(11) بر طبق ‏این سفرهاى عرفانى تنظیم شده باشد؛ بدین معنى كه جلد اول براى سفر اول، و جلد دوم براى سفر دوم و به همین صورت بلكه این فقط یك ‏تشبیه است كه از باب تبرك صورت گرفته است. از این رو تلاش برخى ازتعلیقه‏ نویسان اسفار براى تطبیق آن بر اسفار اربعه عرفانى، تلاشى‏ است ناموفق. مجلدات چهارگانه اسفار بدین گونه ترتیب یافته است: 1- در امور عامه و آن چنان كه خود گفته است: بحث در باره طبیعت‏ وجود و عوارض ذاتى آن است. 2- در علم طبیعى. 3- در علم الهى، یا معرفت ربوبى و حكمت الهى. 4- در علم النفس از مبدا  پیدایش آن تا آخرین مقامات آن كه معاد است. آن را در زمان زندگى استاد خود، میرداماد، متوفاى سال 1040نوشته است؛ زیرا وقتى از او یاد مى‏كند، براى طول عمر او دعا مى‏كند(2:111)، بنابراین نوشتن آن قبل از سال 1015 صورت گرفته است؛ زیرا در پایان نسخه خطى كتاب مبدا و معاد كه به زودى به آن اشاره ‏خواهیم كرد آمده كه در سنه 1015 آن را به پایان رسانده است و در مقدمه آن، ص 3، تقدم نگارش اسفار را بر مبدا و معاد یادآورشده است.

2- "المبدا و المعاد كه مشتمل بر 370 صفحه به قطع متوسط است ودر سنه 1314 به چاپ رسیده و درباره دو موضوع بحث مى‏كند: الهیات ومعاد. این كتاب، بیان متوسطى دارد و در آن روش اسفار را در پیش ‏گرفته و راه فلاسفه و راه عرفا را تلفیق كرده است. و پیش از این گفتیم كه نگارش این اثر، بعد از اسفار است. این ‏كتاب، داراى نسخه خطى قدیمى است كه در كتابخانه سید محمد مشكات ‏وجود دارد و به دانشگاه تهران اهدا شده است ‏به شماره 421، و نزد ما هم از آن نسخه‏اى خطى وجود دارد كه به تاریخ 1235 نوشته شده است. 3- "الشواهد الربوبیه فى المناهج السلوكیه" كتابى است ‏با مضامین ‏لطیف، مرتب و مختصر بر طبق روش عرفانى در 264 صفحه به قطع متوسط كه در سنه 1286 به چاپ رسیده است. نزد استادان فن، معروف است كه ‏این آخرین اثر صدرالمتالهین است. این كتاب در حقیقت، خلاصه ‏نظریه‏هاى وى در مسائل فلسفى است كه در این كتاب گردآوردى شده است، چنان كه خود در مقدمه به آن اشاره نموده است. به نظر من فراگیرى آن‏ براى افراد مبتدى و نوآموز، خیلى مناسبتر از فراگیرى شرح منظومه ‏است. در كتابخانه ما نسخه‏اى خطى از آن موجود است كه به تاریخ 1235نوشته شده است. این كتاب، و كتاب مبدا و معاد به یك خط است.

4- "اسرارالآیات" و "انوار البینات"، در شناخت رموز آیات خداى تعالى ‏و صنایع و حكم آن، به روش عرفانى، با تطبیق آیات قرآنى بر اكثر بحثهاى آن مى‏باشد در 92 صفحه به قطع بزرگ كه در سنه 1391 به چاپ‏ رسیده و چندین ‏بار هم چاپ شده است.

5- "المشاعر" كه به روش عرفانى است در 108 صفحه به قطع كوچك  در سنه 1315 با تعلیقات و حواشى عده‏اى از بزرگان فلسفه چاپ خوبى از آن انتشار یافته است.

6- الحكمه "العرشیه" نیز به روش عرفانى در 96 صفحه به قطع كوچك، با كتاب "المشاعر" در یك مجلد به چاپ رسیده است. شیخ احمد زین الدین‏ احسائى بر این كتاب و بر كتاب مشاعر، ردیه نوشته است.

7- "شرح الهدایة الاثیریة" كه در آن به پیروى از متن تنها به شیوه ‏اهل بحث و نظر، بحث كرده است. این كتاب در 397 صفحه قطع متوسط درسال 1313 به چاپ رسیده است. كتاب "الهدایة" نوشته حكیم اثیر الدین ‏مفضل ابهرى از فضلاى قرن هفتم هجرى است. گفته شده در سال 663 وفات‏ یافته است.

8- "شرح الهیات الشفاء" در آن روش متن یعنى روش نظرى را در پیش ‏گرفته است. این اثر در 264 صفحه قطع بزرگ در سال 1303 با الهیات ‏شفا در یك مجلد به چاپ رسیده است ولى كامل نیست. تا پایان مقاله ‏ششم را شرح داده است. كتاب الشفاء اثر شیخ الرئیس، ابن سینا است.

9- "رسالة الحدوث" بحثى است گسترده در مسئله حدوث عالم، در 109صفحه به قطع متوسط، در سال 1302 در مجموعه‏اى مشتمل بر 8 رساله‏ دیگر به چاپ رسیده است، این رسائل را تا شماره 17 ذكر مى‏كنیم. در اسفار در چند مورد به ذكر آنها پرداخته است از جمله در (1:233)

10- "رسالة اتصاف الماهیة بالوجود" در 10 صفحه نوشته شده و نیز برحاشیه رساله تصور و تصدیق كه از آن به زودى یاد خواهیم كرد چاپ‏ شده است.

11- "رسالة التشخص" در 12 صفحه.

12- "رسالة سریان الوجود" كه گمان مى‏كنیم همان رساله طرح الكونین ‏باشد كه بعدا به آن اشاره خواهد شد، در 16 صفحه است. نگارش این ‏رساله مقدم بر نگارش اسفار بوده است، به دلیل آنكه مشتمل بر گفته‏اى ‏است كه در اسفار از آن خارج شده است؛ مانند قول به اصالت ماهیت؛ زیرا در اسفار (1:10) گفته است: من در گذشته از نظریه عرفا در مورد اعتباریت وجود و اصالت ماهیات، به شدت دفاع مى‏كردم، تا آنكه پروردگارم مرا هدایت كرد و این حقیقت ‏به صورت واضح برایم هویدا شد كه امر بر عكس آن است. چنان كه روش او در وحدت وجود در این رساله با روش اخیر او كه‏اسفار را بر آن بنا نهاده است، یكسان نیست.

13- "رسالة القضاء و القدر" در 90 صفحه.

14- "رسالة الواردات القلبیة" در 40 صفحه. وصف بخشى از آن در بحث ‏روش علمى او گذشت.

15- "رسالة اكسیر العارفین" در شناخت‏ حق و یقین، در 63 صفحه.

16- "رسالة حشر العوالم" در 30 صفحه و نیز بر حاشیه "مبدا ومعاد"، ص 184 و بر حاشیه "كشف الفوائد" علامه حلى، ص 94 چاپ شده است. این رساله در سنه 1312 به چاپ رسیده و ناشر درباره آن گفته است:«به گمانم این همان رساله موسوم به "طرح الكونین" است. ولى درفهرست كتابخانه سید محمد مشكات "رسالة الحشر" به این اسم نامیده ‏شده است:(طرح الكونین فى حشر العالمین). اما به گمان من پندار او نادرست ‏است؛ به دلیل این كه در اسفار وقتى به طرح الكونین اشاره مى‏كند(1:10) مى‏گوید: «و در آن رساله‏اى جداگانه نوشتم، كه طرح الكونین ‏نام نهادم.» و مراد او مبحث وحدت وجود است؛ علاوه بر این كه درفصول حشر از جزء چهارم اسفار به این رساله اشاره نكرده است، درصورتى كه اگر این رساله، همان رساله طرح الكونین باشد كه نگارش آن ‏بر اسفار مقدم بوده است، بنابر عادت باید به آن اشاره مى‏كرد.

17- "رسالة خلق الاعمال" در 7 صفحه و نیز بر حاشیه "كشف الفوائد" ص‏149 چاپ شده است.

18- رساله او به مولى شمس گیلانى در باره پاره‏اى از مسائل دشوار، شمس الدین محمد گیلانى اصفهانى، یكى از شاگردان یا معاصران اوست كه‏ در سنه 1098 وفات یافته است. این رساله در حاشیه "مبدا و معاد" ص‏340 چاپ شده است. در الذریعه آمده است كه: «آن را در میان كتابهاى‏ حاج عماد اصفهانى كه بر كتابخانه رضوى وقف كرده است، دیدم.»

19- "اجوبة المسائل الثلاث" كه خواجه نصیرالدین طوسى براى شمس الدین ‏خسروشاهى فرستاده ولى جوابى دریافت نكرده است. بر حاشیه "المبدا والمعاد"، ص 372 و "شرح الهدایة"، ص 93 به چاپ رسیده است. 20- "رسالة التصور و التصدیق" در 30 صفحه به قطع متوسط، چاپ سنه‏1311 پیوست ‏به كتاب "الجوهر النضید" در منطق، اثر علامه حلى.

21- "رسالة فى اتحاد العاقل و المعقول" و اینكه عقل فعال، همه‏ موجودات است. نسخه خطى آن را در "المكتبة الحسینیة" نجف اشرف در بین‏ مجموعه‏اى به شماره 142 صنف هفتم كه در 35 صفحه به قطع متوسط است، دیدم. مرحوم شیخ آقا بزرگ در "الذریعه" گفته: «در ایران چاپ ‏شده است.»"كسرالاصنام الجاهلیة" در باره كافر بودن صوفیه، این كتاب در شمار آثار او آمده است ولى آن را به دست نیاوردم.

22- "جوابات المسائل العویصة" در "الذریعه" آن را ذكر كرده است. شاید این رساله، همان "اجوبة المسائل الثلاث" یا "اجوبة مسائل مظفرحسین الكاشانى" باشد، نسخه‏اى خطى از آن در كتابخانه سید محمد مشكات، موجود است كه به دانشگاه تهران به شماره 1030 هدیه شده است.

23- "رسالة حل الاشكالات الفلكیة فى الارادة الجزافیة".  در اسفار(1:176) از آن نام برده و حكیم سبزوارى در تعلیقه بر اسفار گفته است:«آن رساله را ندیده‏ایم‏».

24- حاشیه بر "شرح حكمة الاشراق" سهروردى كه در سنه 1316 چاپ ‏شده است.

25- رساله‏اى در حكمت جوهرى.

26- رساله‏اى در الواح معادى.

27- حاشیه بر "الرواشح" میرداماد.

28- "شرح اصول الكافى" بین 500 تا 600 صفحه به قطع بزرگ. تاریخ چاپ ‏آن ذكر نشده است. آن را تا حدیث 499 (باب اینكه ائمه، والیان امرخدا و خزانه علم اویند) به پایان برده است.

29- "رسالة المظاهر الالهیة فى اسرار العلوم الكمالیة" در حاشیه "مبدا و معاد"، ص 232 چاپ شده است. 30- "مفاتیح الغیب" تقریبا در 200 صفحه به قطع بزرگ.  با شرح اصول ‏كافى، چاپ شده است و در آغاز آن شرح حال مختصر نویسنده به قلم ناشرآمده است. این كتاب را به عنوان مقدمه تفسیر خود كه در ذیل از آن‏ یاد مى‏شود نوشته است.

31- "تفسیر القرآن الكریم" كه مشتمل بر تفسیر تعدادى از سوره‏ها و آیه‏هاى قرآن است. این تفسیر، تمام نشده است. و چنین برمى‏آید كه هدف ‏او نگارش تفسیر كامل قرآن بوده ولى مرگ مهلتش نداده است. (به‏ مقدمه تفسیر سوره سجده رجوع كنید). این اثر در سنه 1321 یا 1322در 616 صفحه به قطع بزرگ به چاپ رسیده است كه آن مقدار از تفسیراست كه به گفته ناشر به آن دست‏ یافته است. این اثر، شامل تفسیر"سوره فاتحه" در 41 صفحه، تفسیر "سوره بقره" در 248 صفحه تا آیه‏62 «كونوا قردة خاسئین‏»، تفسیر "آیة الكرسى" در 67 صفحه داراى‏ تفسیر دیگرى بر آیة الكرسى به زبان فارسى است كه در الذریعه از آن ‏یاد كرده است، تفسیر "سوره سجده" در 33 صفحه، تفسیر سوره یس‏ در 86 صفحه نگارش آن چنان كه در پایان آن گفته است در سنه 1030 تمام شده است ، تفسیر "سوره واقعه" در 25 صفحه، كه به طور جداگانه ‏در قطع كوچك به چاپ رسیده است، تفسیر " سوره حدید" در 42 صفحه، تفسیر "سوره جمعه" در 29 صفحه، تفسیر "سوره طارق" در 9 صفحه كه آن ‏را برده "تسبیحه" مرتب كرده است و با كشف الفوائد نیز در سال 1313 چاپ شده است، تفسیر "سوره زلزال" در 7 صفحه، و تفسیر آیه (وترى الجبال تحسبهم جامدة) در 3 صفحه مى‏باشد.

32- "تفسیر سوره الاضحى"، در "الذریعه" از آن نام برده، در ضمن‏ مجموعه تفسیرهاى او در سال 1322 چاپ شده است. در صورتى كه مقصود ازاین مجموعه، مجموعه پیشین باشد چنان كه برمى‏آید تفسیر این‏ سوره در آن مجموعه وجود ندارد.  نجف اشرف، 18 صفر 1387 ه .

پى‏نوشت ها:

- مقاله حاضر ترجمه‏اى است از مقدمه فیلسوف فرهیخته، استاد محمد رضا مظفر بر اسفار صدرالمتالهین كه با ترجمه حسین روحانی نژاد پس از ویرایش به صورت ترجمه‏اى ‏آزاد ارائه ‏گردیده است.

1- جربزه به رغم مفهوم مثبتى كه در میان مردم دارد، در علم اخلاق، از بدیها به شمار مى‏رود. جربزه از نظر علماى اخلاق، عبارت است ازخروج قوه عاقله از حالت اعتدال به جانب افراط.  كسى كه در مقابل ‏دلایل روشن و بدیهى چون و چرا مى‏كند، دچار بیمارى جربزه  یا سفسطه ‏است.

2- اسفار، ج 1، ص 7.

3- ادامه مطلب، در منبع بالا آمده و مترجم آن را به مقاله افزوده ‏است.

4- این قسمت ‏برگرفته از نهج البلاغه، خطبه 3، معروف به خطبه شقشقیه ‏است و در ترجمه آن از شرح نهج البلاغه علامه فرزانه، استاد محمد تقى ‏جعفرى قدس سره الشریف بهره گرفته‏اند.

5- ر.ك: حاشیه سفینة البحار، 2، 17.

6- برگرفته از آیه كریمه 38 سوره اعراف.

7- سوره غافر، آیه 83.

8- مراد، دلایل نقلى یعنى كتاب و سنت معصومین علیهم السلام است.

9- اسفار، مقدمه، ص 4؛ مبدا و معاد، ص 4.

10- ر. ك: تعلیقه حكیم سبزوارى.

مشاوره
مشاوره
در رابطه با این محتوا تجربیات خود را در پرسان به اشتراک بگذارید.