دیدار دلدار
( 3)
(تشرف یافتگان)
اشاره:
هزار جهد بكردم كه سر عشق بپوشم
نبود بر سر آتش میسرم كه نجوشم
به هوش بودم از اول كه دل به كس نسپارم
شمایل تو بدیدم نه عقل ماند و نه هوشم (سعدی)
آنان كه كمر همت بر بسته اند كه از قعر جان تا اوج جانان سفر كنند، چه راست گفته اند كه سالك را در این راه پر فراز و نشیب و سخت كرانه ناپدید، بی گذر از شاهراه ولایت و بی مدد از خضر راه، امید نجاتی نیست.
عارفان بالله و استوانه های اخلاق كه در طریق سلوك الی الله از خود رسته و به خالق پیوسته اند؛ این همه را وامدار عنایات و توجهات آن امام یگانه دانسته و می دانند. از این روست كه می كوشند تا هماره در مجرای فیض بخشی ولی اعظم خدا قرار گیرند.
حكایت اینان را با او چونان حكایت ذره و آفتاب است؛ ذره در روشنای آفتاب بالا می رود تا به وادی خورشید راه یابد.
این جماعت، محبت آن یار دلنواز را برای دیدار دلدار خویش بر گزیده اند. با وی آنچنان مانوسند كه گویی حضور و غیبت آن محبوب بی همتا نزدشان یكسان است. نشست و برخاستشان با اوست، دم زدنشان از اوست، تپیدن نبضشان برای اوست. عشق و عیششان یادكرد نام اوست، وام از دم مسیحایی او می گیرند، و راز از لب اهورایی او می جویند، مشكلات خویش را بر وی عرضه می دارند و ...
سرانجام اوست كه گره از كار فرو بسته شان می گشاید...
آری!حكایت این دلدادگی و دلبردگی بسی نكته آموز و شوق انگیز است. و در این میان، سهم شما كه قدم رنجه كردهاید و بر سر این پنجره پا نهاده اید. زرین برگهایی است از آن تشرفات روحانی و مشاهدات وجدانی كه به فضل خدا آهسته و پیوسته تقدیم حضورتان خواهد شد.
و اینك گزارشی دیگر از این بزم حضور، برای آنانكه نسخه شفابخش دلها و سرمه جلابخش دیده هاشان را در این محافل انس و قرب می جویند.
دین و اندیشه، ابوالقاسم شكوری
میرزا جواد آقا ملكی
هنوز مسجد بالاسر حضرت معصومه علیها السلام، یادآور حضور سبز آن عارف واصل و نمازهای عارفانه اوست؛ نمازی كه به حضور بزرگانی چون حضرت امام و آیت الله بهاءالدینی زینت مییافت. هنوز بیان قدسی و توصیههای اخلاقی آن رادمرد الهی در مدرسه فیضیه طنین افكن است. مجتهدی بصیر، عالم اخلاقی كامل و عارف و اصلی كه ارتباط وی با حضرت بقیة الله فراوان ملازمت داشت. با تقوا و ورع بسیار بود. او دایم الحضور بود و لحظهای از یاد خدا بیرون نمیرفت. رادمردی كه قبر مطهر او در قبرستان شیخان قم محل استجابت دعا و زیارتگاه عام و خاص مردم است.
حضرت آیت الله حاج سید جعفر شاهرودی اعلی الله مقامه میگوید:
« شبی در شاهرود خواب دیدم كه در صحرایی حضرت صاحب الامر (عج) با جماعتی تشریف دارند و گویا به نماز جماعت ایستاده اند. جلو رفتم كه جمالش را زیارت و دستش را بوسه زنم. چون نزدیك شدم شیخ بزرگواری را دیدم كه متصل به آن حضرت ایستاده و آثار جمال و وقار بزرگواری از سیمایش پیداست. چون بیدار شدم، در اطراف آن شیخ فكر كردم كه كیست كه تا این حد نزدیك به امام زمان (عج) است. از پی یافتن او به مشهد رفتم، نیافتم. به تهران آمدم، ندیدم. به قم مشرف شدم، او را در حجرهای از حجرات مدرسه فیضیه كه مشغول به تدریس بود، دیدم. پرسیدم كیست؟ گفتند: « عالم ربانی آقا حاج میرزا جواد آقا ملكی تبریزی است. » خدمتش مشرف شدم. تفقد بسیاری كردند و فرمود كی آمدی؟ گویا مرا دیده و شناخته و از قضیه آگاهند. پس ملازمش را اختیار نمودم و او را چنان یافتم كه دیده بودم و میخواستم »
منبع:
حسن زاده آملی، در آسمان معرفت، ص 123.