تبیان، دستیار زندگی
یکی بود، یکی‌ نبود. در زمان حضرت پیغمبر(ص)، در یک روز گرم تابستانی، مردی از صحرایی رد می‌شد. آفتاب به همه‌جا می‌تابید و زمین داغ داغ بود. مرد
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

خداوند به همه‌ی کارهای خوب پاداش می‌دهد

پاداش کار خوب

یکی بود، یکی‌ نبود. در زمان حضرت پیغمبر(ص)، در یک روز گرم تابستانی، مردی از صحرایی رد می‌شد. آفتاب به همه‌جا می‌تابید و زمین داغ داغ بود. مرد از تشنگی، به سختی راه می‌رفت. ناگهان چشمش به سگی افتاد که روی زمین دراز کشیده بود. سگ از شدت تشنگی، در حال مرگ بود. مرد به فکر چاره افتاد؛ آنقدر گشت تا چاهی پیدا کرد. اما چاه خیلی گود بود. مرد، کلاه خود را از سر برداشت. پارچه‌ای را هم که به سرش بسته بود، رشته رشته کرد. سپس آن را به صورت طناب درآورد. طناب را به کلاه بست و با آن، از چاه آب کشید. سگ آب را نوشید و از مرگ نجات پیدا کرد.

کسانی که به خدمت پیغمبر (ص) می‌رفتند، این داستان را برای ایشان تعریف کردند. حضرت محمد (ص) فرمود: «کار این مرد در نظر خداوند خیلی بزرگ است. برای همین، اگر گناهی هم از او سر زده باشد، تمام آنرا می‌بخشد.»

کسانی که این سخنان را شنیدند، با خود گفتند: «وقتی در نظر خداوند، محبت کردن به سگی پاداش دارد، محبت و نیکی به مردم چه قدر پاداش خواهد داشت؟»

                                                                                                                                 داستانی از بوستان سعدی

مشاوره
مشاوره
در رابطه با این محتوا تجربیات خود را در پرسان به اشتراک بگذارید.