تبیان، دستیار زندگی
علت همه انحراف‌هایی که در عالم، از بدو پیدایش تا پایان آن، رخ داده و خواهد داد دو چیز بیش‌تر نیست و تمامی انحراف‌ها از این دو اصل ریشه می‌گیرد: یکی نادانی و دیگری هوا‌پرستی. امیرالمومنین علیه‌السلام در نهج‌البلاغه می‌فرماید...
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

اخوان الشیاطین و ردپای فرنگیان

(2)

رد پا
(جستاری کوتاه در تحریف و انحراف آموزه‌های عرفانی)

اشاره:

آنچه پیش روست، جستاری است کوتاه از روند تحریف و انحراف در آموزه‌های عرفانی از صدر خلقت آدم تا رسالت حضرت خاتم و از زمان پیشینیان تا عهد آخر الزمان که توسط استاد علامه محمدتقی مصباح یزدی ارایه شده است.

مقاله گذشته را از اینجا مشاهده نمایید.

گوشه‌نشینی؛ تفکری انحرافی و باطل

یکی از انحراف‌های مهم در باب عرفان- که از امثال حسن بصری آغاز شده و عثمان بن مظعون نیز ابتدا چنین برداشت ناروایی کرده بود- این است که عده‌ای فکر می‌کنند عرفان به معنای دست شستن از زندگی دنیا و کناره‌گیری از مردم و جامعه و گوشه‌ای نشستن و عبادت کردن و ذکر گفتن است. همان‌گونه که در روایات آمده و سنت پیامبر اکرم صلی‌الله علیه و آله و سلم و ائمه معصومین علیهم‌السلام بوده، انسان اگر در شبانه‌روز، شب هنگام که همه خاموشند و در خوابند، ساعتی را برای توجه به خدا اختصاص دهد بسیار خوب است، آن هم به این شرط که مزاحم با تکلیف واجبش نباشد.

بدعت گزاران کسانی هستند که با مناقعشان را در آن بدعت می‌بینند و از طریق آن به هوا و هوس‌هایشان می‌رسند، یا نیتشان خیر است و نمی‌خواهند انحرافی ایجاد کنند، ولی به سبب نادانی در دام انحراف گرفتار می‌شوند و امری خلاف کتاب و سنت را بنیان می‌گذارند.

اگر کسی راست می‌گوید و خیلی علاقه‌مند است به خدا توجه کند، نیمه‌های شب و دو ثلث از شب گذشته، از بستر گرم برخیزد، نماز بخواند و سر به سجده بگذارد و در آن حال توجهش را از همه چیز قطع کند و دلش را تنها متوجه خدا نماید. علاوه بر این باید توجه داشت ک همه زندگی نیز شب زنده‌داری نیست. اسلام دستور نمی‌دهد شب تا صبح احیا بگیر و سپس صبح تا شب را به خواب و استراحت بپرداز!

اگر چنین باشد پس انسان چه وقت به کسب علم و دانش بپردازد؟ چه وقت جهاد کند و امر به معروف و نهی از منکر نماید؟ کسب مال حلال و تامین زندگی خود یا رسیدگی به مستمندان و درماندگان چه می‌شود؟ آیا عرفان به معنای شب تا صبح عبادت کردن و صبح تا شب لمیدن و آرمیدن و دل خوش داشتن به گناه نکردن است؟! به فرض که با پیش گرفتن چنین رویه‌ای هیچ معصیتی از انسان صادر نشود، آیا این گناه نکردن ارزش محسوب می‌شود؟ کسانی که چنین رویه‌هایی در عرفان دارند، بعضا مرام و مسلکشان این‌گونه عبادت کردن و معصیت نکردن، فرد واصل الی الله می‌شود و به مقام «انسان کامل» می‌رسد و به حقیقت حق نایل می‌گردد.

در این‌جا است که از عالم تکلیف گذر می‌کند و همه‌چیز برای او تمام می‌شود و دیگر هیچ تکلیفی متوجه او نیست!

به راستی آیا چنین است؟! اگر مساله به این سادگی بود پس چرا خود ائمه و انبیا علیهم‌السلام که راه را بهتر از ما می‌دانستند، خود را به آب و آتش می‌زدند؟ اگر چنین بود، امام حسین علیه‌السلام به جای آنکه به کربلا بیاید و خود و عزیزانش کشته شوند و اهل بیتش به اسارت بروند، به گوشه‌ای می‌رفت و فقط عبادت می‌کرد و ذکر می‌گفت؛ پس چرا چنین نکرد؟!

با نگاه به رفتار و زندگی اهل‌بیت علیهم‌السلام در می‌یابیم که راه کامل شدن و به حقیقت رسیدن این نیست، بلکه سیر و سلوک باید همه جانبه باشد و در آن، همه ابعاد وجودی انسان مورد توجه قرار گیرد و متکامل گردد.

دو منشا اصلی تحریف و انحراف

علت همه انحراف‌هایی که در عالم، از بدو پیدایش تا پایان آن، رخ داده و خواهد داد دو چیز بیش‌تر نیست و تمامی انحراف‌ها از این دو اصل ریشه می‌گیرد: یکی نادانی و دیگری هوا‌پرستی. امیرالمومنین علیه‌السلام در نهج‌البلاغه می‌فرماید:

انما بدء وقوع الفتن اهواء تتبع و احکام تبتدع: *سرمنشا همه فتنه‌ها، پیروی از خواهش‌های نفس است، و احکامی که برخلاف شرع صادر می‌گردد.

بدعت گزاران کسانی هستند که با مناقعشان را در آن بدعت می‌بینند و از طریق آن به هوا و هوس‌هایشان می‌رسند، یا نیتشان خیر است و نمی‌خواهند انحرافی ایجاد کنند، ولی به سبب نادانی در دام انحراف گرفتار می‌شوند و امری خلاف کتاب و سنت را بنیان می‌گذارند.

یکی از انحراف‌های مهم در باب عرفان- که از امثال حسن بصری آغاز شده و عثمان بن مظعون نیز ابتدا چنین برداشت ناروایی کرده بود- این است که عده‌ای فکر می‌کنند عرفان به معنای دست شستن از زندگی دنیا و کناره‌گیری از مردم و جامعه و گوشه‌ای نشستن و عبادت کردن و ذکر گفتن است.

در هر صوت تمام ملل دنیا به این دو عامل انحراف مبتلا بوده و هستند و مسلمانان نیز از این قاعده مستثنا نبوده و نیستند. در عرفان نیز کسانی دانسته و آگاهانه امور باطلی را از پیش خود اختراع کرده و کسانی هم در اثر جهل و بی‌اطلاعی، این روش‌های باطل را پذیرفته و از آنها تبعیت کرده‌اند. این روش‌های باطل تدریجا در طول قرن‌ها از نسلی به نسل دیگر منتقل شده و تا آنجا رسیده که ما امروزه شاهد فرقه‌ها و مرام و مسلک‌های مختلف و متنازعی هستیم که هر یک دیگری را نفی می‌کند و مدعی حق بودن خود و باطل بودن دیگران است. در این میان، فعالیت و حرکتی برای تمیز حق از باطل کم‌تر صورت می‌گیرد و هر کس به آنچه در دست دارد و پسندیده است دل خوش کرده و به همان اکتفا می‌کند. در این معرکه معمولا تعصبات قومی و فرقه‌ای حرف اول را می‌زند و هر فرقه‌ای با حمایت و تبعیت از مرام و مسلک خویش، سایر مرام‌ها و فرقه‌ها را تخطئه می‌کند. در حالی که اگر اینان به راستی طالب حقیقت و تقرب به حق متعال هستند، باید با روشی صحیح، حق را از باطل و سره را از ناسره جدا کنند تا هم خودشان از گمراهی نجات یابند و هدایت شوند و هم اسباب ضلالت و انحراف دیگران را فراهم نیاورند.

ادامه دارد ...


چیزی بگو مهربان! هر چه از دوست رسد نیكوست.

پی نوشت:

*نهج‌البلاغه، خطبه 50.

منبع:

محمد تقی مصباح یزدی، نشریه فرهنگ پویا، شماره 6

مشاوره
مشاوره
در رابطه با این محتوا تجربیات خود را در پرسان به اشتراک بگذارید.