خاطرات یك كتاب فروش
اونی كه این جوری بود اون جوری شد- یادم هست یك نفر بعد از رمان پر فرو شش، یك كتاب شعر پر فروش هم نوشت. در مقدمه اش نوشته بود" این كتابی است پر از تشبیه ها و استعاره هایی كه پرده از اسرار مگو بر می دارند." و توی كتاب نوشته بود:
ماه
كوسه
نقطه ها را بنگر
- یادم هست كه یك نفر یك كتاب خریده بود رنگ كراواتش، یك نفر دیگر بهش می خندید. پرسیدم چرا می خندی؟ " گفت: "
عقل ندارد. كراواتش را رنگ كتابش می خرید ساده تر بود كه."
- یادم هست یك نفر آمده بود پی " آدم یك دقیقه ای " گفتم نكرد.
- یادم هست یك نفر كتاب هاش را حراج كرد كه مبل بخرد، نتوانست.
- یادم هست یك نفر كتاب آشپزی چاپ كرده بود فرو شش خوب نبود. بردندش پیش یك كارشناس. گفت " پس عكس آشپزهاش كو؟"
- یادم هست یك نفر دنبال " كنت مونت كریستو" آمده بود. دادمش، گفت " این نه. اون كه من دیدم یه هوا بزرگ تر بود."
- یادم هست یك نفر می خواست كتاب سنگین بخواند " لغت نامه دهخدا " خرید.
- یادم هست یك نفر دیگر می خواست كتاب سنگین بخواند آمده بود پی " هالتر و پرس سینه."
- یادم هست یك نفر آمده بود دنبال كلیات گلستان سعدی.
- یادم هست یك نفر توی مقدمه كتابش نوشته بود كه برده بوده كتاب قبلیش را بفروشد، گذاشته بودند توی ترازو.
- یادم هست یك نفر از كتاب میلیونر شد. قبلش اما میلیاردر بود.
- یادم هست یك نفر آس و پاس بود، از نوشتن و چاپ كردن كتاب " چه گونه میلیونر بشویم" میلیاردر شد.
- یادم هست یك نفر كارگردان بود، پرسید ازم "كتاب دوبله نشده ندارید؟ " بعد كه دید نمی فهمم چه می گوید گفت " زبان اصلی منظورمه."
- یادم هست یك نفر كتاب نوشته بود، فروش نمی رفت. می پرسید" دادگاه مادگاه آشنا نداری؟ "
- یادم هست یك نفر می پرسید " این راسته بوك شاپ نداره ؟ همش كتاب فروشیه؟"
- یادم هست یك نفر فقط كتاب جلد سفید می خرید، ما هم جلد سفید می چسباندیم به كتاب ها.
- یادم هست یك نفر آمده بود " كج و كوله در متروی لندن" می خواست، آخر معلوم شد منظورش " گوژپشت نوتردام " بوده.
- یادم هست یك نفر آمده بود یك كتاب خوب اخلاقی می خواست. پرسیدم چه جوركتابی؟ گفت می خوام بدم به دوستم اینقدر برام لنگ نگیره.
- یادم هست یك نفر " سه قطره خون " ساعد هدایتی را می خواست.
- یادم هست یك نفر می پرسید " شما كه تو كار كتابی یه راهنمای كن این پسر من می خواد هنرپیشه بشه چی كار كنه. استعدادش هم خوبه ها. چشاش سبز رگه داره."
- یادم هست یك نفر " فریاد زنان در اعماق قرون و اعصار" می خواست ، سه هزار جلد. گفتم " برای چی؟ " گفت " می سوز و نمیشون. سه هزار نفر مثل خودم رو نجات می دم."
- یادم هست یك نفر آمده بود با كشكول و تبرزین و اینجور چیزها كتاب " زن خوب فرمان بر پارسا" می خواست.
- یادم هست یك نفر آمده بود می پرسید " ببخشید، كتاب من امروز چند نسخه فروش رفته؟ "
- یادم هست یك نفر آمده بود كارت اینترنت می خواست گفتم نداریم. گفت " خوب درش رو ببندین دیگه."
- یادم هست یك نفر كتاب آشپزی نوشته بود، خیلی هم پرفروش. این جوری كه" مواد لازم: هر چه دوست دارید. دستور پخت: مواد لازم را بریزید توی قابلمه و درش را بگذارید."
- یادم هست یك نفر یك روز كه جلوی دانشگاه بزن بزن بود، آمد تو و نفس زنان پرسید " ببخشید آقا! چهار راه بعدی از كدوم طرف می رن ؟" شنیده بود كتك خورها رفته اند چهار راه بعدی.
- یادم هست یك نفر آمده بود و زندگی " این یارو ریشوئه كه تو تبلیغ سن ایچ می گه" رو می خواست. یك جلد چه گوارا دادم دستش .
یادم هست یك نفر پرسید " به من بگو چرا" دارید؟ شاگرد تازه كارم گفت " به خودمون مربوطه كه چرا داریم."