بازیگری هدف نیست
در تمام طول این سالها كه انتخاب بازیگر در سینما رفته رفته به یك بحث جدی تبدیل شده جایش را به عنوان یك حرفه مستقل در این عرصه باز كرده است
و دیگر اكثر فیلمسازان داشتن یك مشاور را در این امر ضروری دانستهاند حرف و حدیثهای بسیاری حول این پیشه و آغازگر آن در سینمای ما یعنی محمدرضا شریفینیا وجود داشته كه البته این طبیعت شروع یك كار است. از حرف باند و باندبازی و مبالغهها و گفتههای درگوشی كه بگذریم، غیرقابل انكار است كه شریفینیا كارش را بلد است و این را بارها ثابت كرده، اما نكته جالبی كه همیشه درباره او وجود داشته نوع نقشهایی است كه خودش بازی میكند.
او نوروز 87 هم در سریال «پیامك از دیار باقی» بازی كرد، كه باز هم این گزینش جای سئوال داشت.
تا قبل از گفتوگو همیشه از خودم میپرسیدم چرا او بازیگران بسیاری را از كلیشهای كه گرفتارش بودند، دور كرده، ولی فكری برای خودش نمیكند؟!
او در این گفتوگو جواب كاملی برای این سئوال داشت.
چطور شد بعد از مدتها كه از تلویزیون دور بودید دوباره به این سمت متمایل شدید؟
من هیچوقت ارتباطم قطع با تلویزیون نبوده.
• منظورم بهلحاظ بازیگری است نه فعالیت پشت صحنه.
بله، من مدتی پیش و بعد از چند سریال خوب و موفق تلویزیونی كه بازی كردم و شروعش از سریال امام علی بود. بعد با كیف انگلیسی، همسایهها، سفر سبز و ورثه آقای نیكبخت كه آن هم یك كار مناسبتی نوروز بود به كارگردانی مرضیه برومند ادامه پیدا كرد و بعد مسافرری كار میرباقری و بعد كارم را با فعالیتهای پشت صحنه ادامه دادم.
در معصومیت از دست رفته كه مشاور كارگردان و مشاور تولید بودم و سریال كلاه پهلوی، اخیرا هم كه در مجموعه ساعت شنی همكاری داشتم.
خلاصه بعضی وقتها آنقدر با كارهای مختلف یك پروژه درگیر میشوم كه به بازی نمیرسم.
البته دو سه سالی هست كه بیشتر به لحاظ بازیگری در سینما مشغول هستم.
• كدام شرایط؟
برایم جالب بود بعد از این مدتی كه در تلویزیون كار نكرده بودم حالا در سریالی كار كنم كه برای نوروز ساخته میشود، ضمنا غیر از جذابیت قصه و نقش من دوستی و آشنایی قدیمی با سیروس مقدم داشتم كه به زمان ساخت سریال امام علی برمیگردد.
ایشان آن زمان در بخش تولید و برنامهریزی كار میكرد و این هم دلیلی بود برای اینكه به همكاری علاقهمند شوم.
• گفتید جذابیت قصه و نقش. مگر این نقش هم دوباره به یك چیزی در مایههای همان نقشهایی كه قبلا ایفا كردید نبود، چه جذابیتی برای شما داشت كه دوباره تكرار كنید؟
اخیرا خودم مقداری از چنین نقشهایی دوری میكنم به این دلیل كه به هر حال بعد از مدتی بر روی ذهنیت تماشاگر اثر میگذارد و یواش یواش شما را همانطور تصور میكند.
اما خب پیش آمد دیگر. یعنی یك جذابیتهایی دارد این نوع نقشها برای بازی كه آدم را وسوسه میكند، از این نظر كه شما باید شخصیت را در چند موقعیت مختلف بازی كنی و خیلی بالانس نقش زیاد است.
درحالیكه مثلا درمورد نقشهای مثبت چون نقشهای سادهای هستند جای كار زیادی برای بازیگر وجود ندارد. بنابراین، این نوع نقش تكبعدی نیست.
با تغییر و تحولاتی كه برایش بهوجود میآید بازیگر را وسوسه میكند به سمت آن برود، حتی اگر مشابه آنرا قبلا تجربه كرده باشد. حالا بعد از این دیگر میخواهم چند وقتی نقشهای مثبت پدرومادردار بازی كنم.
ولی گذشته از شوخی من نقشهای مثبت هم زیاد بازی كردم.
مثلا در «شیدا» كار آقای تبریزی. یا لیلای مهرجویی. یا یك بسیجی بهنام منصور در كار حاتمیكیا (برج مینو) و چند كار دیگر...
• اصلا مسئله مثبت و منفی بودن نقش نیست. همیشه برایم سئوال بوده كه محمدرضا شریفینیا كه به خیلی از بازیگران كمك كرده از آن قالبی كه درش گیر افتاده بودند نجات پیدا كنند مثل لیلا حاتمی با آب و آتش یا حسن پورشیرازی با مهمان مامان و دیگران چرا فكری برای نقشهای خودش نمیكند؟
چون همه بازیگران عشق نقش مثبت دارند، میگذاریم آنها بازی كنند. تهش هرچی كه ماند ما برمیداریم (با خنده).
• اصلا هیچكدام از نقشهایی كه اخیرا بازی كردید بهطور مطلق منفی نیستند. اما شما از فیلم «دنیا» به بعد یك شخصیت را مدام تكرار كردید.
اینطور نیست. تازه اگر هم اینطور باشد چه اشكالی دارد؟ مهم این است كه تفاوتهایشان از هم در بازی درآمده باشد، وگرنه ما مگر چقدر نقش داریم كه با هم 180 درجه فرق دارند؟
• این استدلالی است كه گوهر خیراندیش هم آورده. ایشان هم میگوید اگر 10 تا زن حاجی بازی كنم سعی میكنم با هم فرق داشته باشد.
دقیقا. این استدلالی است كه ما دربارهاش صحبت میكنیم و تفاوتهایش را درمیآوریم.
• پس تقصیر شما است كه ایشان آنقدر نقش زن حاجی بازی میكنند.
نه، چرا؟ این استدلال درستی است. بچههای بازیگر به این تفاوتها كمتر توجه میكنند. گاهی اوقات تفاوت بین نقشها 5 درصد است.
گاهی هم بیشتر. اما بازیگر باید بتواند این تفاوتها را در بازیاش نشان بدهد.
بله، این در دنیای واقعی مصداق دارد. ولی در یك فیلم تفاوتها بهشرطی درمیآید كه در فیلمنامه و پرداخت به آن توجه شده باشد. اما در فیلمنامههای ما معمولا شخصیتها برمبنای یكسری خصایص كلی شكل میگیرد.
منظور من هم زمانی است كه این تفاوتها درست شكل گرفته، در فیلمنامه آمده و بازیگر هم تلاش كرده آن چند درصد تفاوت را بازی كند. حالا وظیفه منتقد است كه این چند درصد را پیدا كند و ببیند.
نه اینكه مدام بگوید شما چرا همهاش نقش زن حاجی بازی میكنی یا نقش روحانی بازی میكنی. من در این رابطه یك مثال ملموستر دارم. مثلا آقای علی پروین باید گل بزند تا مردم هورا بكشند.
او در گوش چپ، از منطقه هجدهقدم گل میزند و همه هورا میكشند. دفعه بعد هم كه از همان زاویه و به همان صورت باز گل زد باید بگویند تو دفعه قبل هم كه همینطوری گل زدی، نمیشه؟
چون بار قبلی با پای چپ گل زدی اینبار باید معلق میزدی بعد گل میزدی؟ خب مهم این است كه گل زد دیگر. باز هم باید هورا بكشند.
مهم این است كه گل زده باشد. حالا اگر یك بازیگر هم دوباره یك نقش مشابه را درست بازی كرد مستحق تشویق است. اگر آن چند درصد اختلاف را
درآورده باشد.
• با این حساب شاید باید برای شما هم هورا كشید!
(میخندد) فیلم دنیا از چندین جای مختلف جایزه گرفت، اما در جشنواره فیلم فجر برخورد خوبی با این فیلم نشد.
مسئولان آن دوره با آن مخالف بودند و به هر حال سلیقهشان این بود و به فیلم بیتوجهی شد. بنابراین من جایزهای برای آن نقش نگرفتم اگر خوب بوده، كه حالا بگویم شبیه آن است، بگذارم كنار و بازی نكنم.
این برخوردی است كه داوران و منتقدان ما با فیلمها و بازیگران میكنند. میگویند خب این كه شبیه به همان است.
درحالیكه این درست نیست. شما یك فیلم را وقتی میبرید به یك كشور دیگر داوران نگاه میكنند و براساس آن چیزی كه دیدند نظر میدهند، بدون هیچ پیشزمینه ذهنی و در نظر گرفتن پیشینه كاری آن آدمها.
داوری یعنی این. ولی ما همیشه براساس پیشزمینههای ذهنیمان درباره آدمها حرف میزنیم.
چرا؟ مهم این است كه این بازیگر الآن در جای خودش در این فیلم قرار گرفته و درست بازی كرده. حالا شبیه به نقش قبلی باشد، مهم نیست.
من اصلا اعتقاد دارم خیلی از نقشها را كه مردم دوست دارند میشود به همان صورت دوباره و دوباره تكرار كرد و همان آدم را برد در فیلمهای مختلف.
اینهمه كمدینهای بزرگ هستند در تاریخ هنر سینمای دنیا كه همینطور نقشهایشان را ادامه دادند در كارهای دیگر.
نمونهاش چارلی چاپلین است. لباسش را هم عوض نمیكند. موقعیتهایش عوض میشوند.
• آن شكل كار كه مربوط به یك تیپ است و بحث تیپسازی در سینما بحث دیگری است.
اتفاقا اصلا جدا نیست. اینهم تیپ است و درمورد شخصیت هم مصداق دارد. ولی درمورد كارهایی هم كه ما میكنیم درصدها عوض میشود و در كل بحث ما این است كه در این فیلم چه كسی برای یك نقش بهترین است.
بله، من خیلیها را كه میدانم در زمینه دیگری هم استعداد دارند و هنوز كشف نشدهاند كمك میكنم تا در قالبهای دیگر هم قرار بگیرند مثل حسن پورشیرازی كه اشاره كردید.
اما بعضی وقتها هم از بازیگران در خدمت فیلم استفاده میكنم.
یعنی وقتی میبینم كسی بهتر از خانم خیراندیش نمیتواند زن حاجی را بازی كند برای این كه كار خراب نشود و در واقع به فیلمنامه و نقش استحكام ببخشم باز هم میروم سراغ او تا فیلم لطمه نبیند.
چرا؟ چون بازیگری كه هدف نیست. بازیگری یك وسیله است در جهت یك هدف. بنده بهعنوان یك بازیگر وسیلهای هستم برای بیان یك مفهوم.
من نیامدم خودنمایی كنم كه چقدر بازیگرم. اصلاً این نگاه به بازیگری غلط است.
كی هستیم مگر ما؟ من باید كمك كنم كه مفهوم فیلمی درست منتقل شود به تماشاگرش و آن را خوب درك كنند.
اگر این اتفاق افتاد من یك بازیگر متعهدم و سرجایم قرار گرفتهام.
• با این حال خیلی از بازیگران كه به جایگاهی دست پیدا میكنند و برچسب حرفهای بودن میخورند فقط دنبال نقشهای دور از هم میگردند.
بله. بعضی از بازیگران میگویند نه. ما نقشهای شبیه به هم بازی نمیكنیم. من هم میگویم خب بازی نكن! ولی رسالت بازیگری این نیست كه شما فكر كنی باید نقشهای متفاوت از هم بازی كنی.
اگر فكر میكنی قدرتمندی پس نقشهایی كه درصدی با هم تفاوت دارند را بازی كن. این تعریف بازیگری است.
ما متأسفانه بد فهمیدیم بازیگری یعنی چه. همه میخواهیم خودمان را نشان بدهیم.
در حالی كه «من» وجود ندارد.
همه وسیلهای هستیم در جهت بیان یك مفهوم، كه فیلمنامه است. حالا هركدام بهنوعی. چه كارگردان باشیم، چه بازیگر و چه در پشت صحنه، یا جلوی دوربین.
جرأت و جسارت میخواهد كه شما نقشهای نزدیك به هم را بپذیری. برخی از بازیگران بسیار پرآوازه ما تنبلاند.
دلشان میخواهد نقشهایی را بازی كنند كه صددرجه اختلاف دارد، فقط برای اینكه دیده شوند.
مشكل این است! وقتی نقشی مشابه به او میدهی نمیتواند بازی كند، بنا بر این میرود سراغ نقشی كه او را از صفر به صد برساند تا به چشم بیاید.
این ویژگی نیست برای بازیگرانی كه میگویند این نقش متفاوت بود، ما رفتیم بازی كردیم. چون بهقدر كافی تبحر ندارند میروند سراغ نقشهای متضاد.
نه این كه نقش متضاد بازی كردن بد باشد، ولی سخت نیست. خیلی هم ساده است. این كه شبیه باشد و متفاوت بازی كنی سخت است.
من خودم چون تجربه هر دو مورد را داشتهام میگویم.
من در فیلم گیسبریده این تجربه را داشتم كه نقشی بازی كنم كاملاً متفاوت و دور از نقشهای قبلی.
دختر خودم فیلم را دیده بود از من ترسید. اینها برای گولزدن تماشاگر است كه بازیگر میرود پی یك نقش متضاد.
وگرنه شما آن بازیگری را كه میبینی ده تا نقش مثل هم را خوب و درست و متفاوت بازی كرده وقتی نشان متضاد و دور از آنها را هم داشته خوب بوده و درخشیده. مثل همین خانم خیراندیش.
شما نگاه كنید در فیلم «نقاب» سه سكانس بازی دارد كه نقش تفاوت دارد با نقشهایی كه شما میگویید تكرار كرده، اما بازیاش بینظیر است.
به نظر من ایشان در این فیلم یكی از بهترین بازیهایش را ارائه داده و من به ایشان اسكار میدهم برای نقاب. در مورد خودم هم باید بگویم اگر صد تا حاجی هم بازی كرده باشم، صد و یكمین را هم دوست دارم بازی كنم برای این كه معتقدم میشود تفاوتها را پیدا كرد و نشان داد.
• با اینحال بازیگرانی هم بودند كه اتفاقاً با استعدادند و با ایفای بعضی نقشها توقع مردم و همینطور منتقدین را بالا بردهاند، ولی با افتادن به همین ورطه تكرار باعث خدشهدار شدن موقعیتشان شدند. مثل گلشیفته فراهانی كه اگر فیلمهای بوتیك، درخت گلابی، میم مثل مادر و سنتوری را كنار هم بگذاری، میبینی در آنها هیچ فرقی با هم ندارد.
ببینید من نمیگویم همه كسانی كه نقشهای شبیه به هم بازی میكنند خوب بازی میكنند. البته در مورد گلشیفته فراهانی من فكر میكنم این تفاوتها را خوب درآورده است.
• نه، در مورد خانم خیراندیش شاید تا حدی قابلقبول باشد، اما در مورد فراهانی واقعاً این اتفاق نیفتاده. حتی من فكر میكنم اگر تفاوتهایی هم در نقشها و موقعیتشان بوده با نوع بازی ایشان بیشتر به هم شباهت پیدا كردند.
به هر حال گلشیفته سن وسال و تجربیات گوهر خیراندیش را ندارد، اما استعدادش را دارد و با تمرین و ممارست میتواند در این زمینه موفقتر باشد. اینها باید بهطور جزئی و ریزتر تحلیل شود تا شاهد اتفاقات بهتر باشیم. ما تحلیل فیلم نداریم. بهقدر كافی درباره كارها بحث نمیشود. پژوهش نمیشود. هرچه هم كه نوشته شده یك جانبه و سلیقهای بوده اما من باز میگویم نگاه منتقد، نگاه هیأت داوری به یك فیلم و بازیهایش باید همان نگاه خارجی باشد.
بیغرض و بیمرض. اصلاً ما وقتی میخواهیم قهرمان شنا انتخاب كنیم از لب استخر نگاه میكنیم ببینیم هركس در چه مدت زمانی به لب استخر میرسد. دیگر با این كاری نداریم كه این یكی از بچگی شنا یاد گرفته یا آن یكی قبلاً اینجوری شنا كرده، برنده شده یا نشده. بدبختانه برای انتخاب در سینمای ما اینطور نگاه میكنند.
طرف را میگذارند زیر ذرهبین كه كیست، پدرش چه كاره بوده، بازیگر بوده، نابازیگره! مثلاً آقای رضا ناجی بنده خدا میگفت «آخه كی گفته من نابازیگرم؟
من سالها كار كردم، یعنی چه؟ اصلاً درست كار كردم یا نه؟ شما چه كار دارید با این مسائل؟»
• قبول دارم. منصفانه نیست. رضا ناجی در آواز گنجشكها یك بازیگر خوب و واقعی بود.
بله، مهم این است كه آنقدر نقش را درست بازی كرده برای شما قابل باور بوده. حالا چون خیلی طبیعی است، عین زندگی است، یعنی نابازیگر است؟ این حرفها، حرفهای داورانی است كه هر سال هم مینشینند یك اطوار تازه درمیآورند.
اصلاً این خندهدار است كه میگویند بین 20 فیلم امسال كه در جشنواره شركت داشته یك نداریم، بهترینی وجود ندارد؟ انگار به این فیلمها متر زدند.
بعد این چه نظری است كه میدهی؟ میگوید یك نداریم، سیمرغ نمیدهیم ایندفعه به كسی! موسیقی امسال یك ندارد. این چه حرفی است؟ تو بگو میان همین 10 تا كدام بهتر است. آقا شما اسپیلبرگ هستید اصلا و ما یك مشت آدمی هستیم كه همه عقب ماندهایم به قول شما داور عزیز. حالا شما بگویید بین این عقبماندهها چه كسی اول است چه كسی دوم و به تعدادی كه قرار است كاندیدا انتخاب كنی، انتخاب كن.
• شاید میخواهند از این طریق ارزش سیمرغ را بالا ببرند!
بله. اینها میخواهند ارزش سیمرغ بالا برود، ولی نمیدانند چكار باید بكنند كه ارزش سیمرغ برود بالا. همین كارها را میكنند كه همه چیز مختل میشود و سیمرغ بهاندازه یك مرغ هم نمیارزد! چهار تا آدم در این سینما دارند با بدبختی زحمت میكشند، كار میكنند، اگر یك درجه بتوانند خودشان را بالا ببرند شایسته جایزه هستند.
اشكال ما این است كه هنوز نفهمیدیم كه اصلا نفس این جایزه چیست. تشویق نسبی است. یعنی تو امسال نسبت به این آدمها بهتر بودی. نه در سطح جهان. بیانیههایشان را شنیدید؟ میگویند ما امسال هرچه گشتیم چیزی درخور یك بودن ندیدیم. شما چه استانداردی دارید؟ در این نوع داوری متری وجود ندارد.
• البته اگر كارهایی كه خودشان میسازند را هم بررسی كنی چنگی به دل نمیزند و با معیارهایی كه در داوری دارند چندان همخوانی ندارد.
خب از این بحث بگذریم.
• مسئله دیگری كه همیشه درمورد شما من را متعجب كرده گستره كاریتان است. با داریوش مهرجویی كار میكنید، تا دهنمكی كه اولین كارش است.
من از آن آدمهایی هستم كه دوست دارم در موقعیتهای مختلف كار كنم. یعنی اصلا برایم مهم این نیست كه چون با آقای مهرجویی خیلی كار كردم، دیگر فقط باید دوروبر ایشان باشم. من سال قبل سنتوری را كار كردم با مهرجویی، بعد با جیرانی، با ایرج قادرری، خانم میلانی، نیكخواه آزاد و با دهنمكی كه اولین كارش بود كار كردم.
طیف كاریام گسترده است چون علاقمندم كه با همه آدمها و برای سطحهای مختلف جامعه كار كنم و همه نوع مخاطب را راضی نگهدارم. باید در تمام این انتخابها یك حرفی باشد برای گفتن. یعنی باید به مخاطب در هر سطحی هم كه باشد یك چیزی یاد داد و این مهم است كه قصهای كه میخواهم كار كنم را دوست داشته باشم و حس كنم حرفی برای گفتن دارد.
• شما آدم را یاد معلمهای مكتبخانههای قدیم میاندازید كه بچههای كلاس اول تا ششم را با هم درس میدادند.
آره؟ ممكن است.
• چرا كارگردانی نمیكنید؟
فعلا آن جذابیت در این كار برایم وجود ندارد، چون فكر میكنم كه راهانداختن یك فیلم و جمع كردن بروبچهها دورهم و به سروسامان رساندن یك كار خیلی مهمتر است.
ما یكسری دستیار داریم در سینما كه بعد از سهچهار تا كار كه دستیاری میكنند فورا میروند سراغ كارگردانی.
به همین دلیل ما در این بخش فقیریم و معتقدم آدمهایی كه در یك كارهایی تجربه دارند و آنرا خیلی خوب بلدند باید بمانند و آنرا ادامه دهند.به نظر من حد كمال دستیاری كارگردانی نیست. شما همان موقعیتی كه درش هستی را میتوانی گسترش دهی، تنها تغییر دادن آن موقعیت بهمعنی پیشرفت نیست. كمال همه چیز در سینما كارگردانی نیست. میتوانی در كاری كه شروع كردی پیشرفت كنی و هر روز پختهتر شوی.مثل آن تبلیغی كه یك شركتی داشت. چی بود؟
• هر روز بهتر از دیروز؟
بله. میتوانی هر روز بهتر از دیروز باشی.
منبع : همشهر ی