كفش من!

اى كفش «شكاف دار» بنده
اى مایه افتضاح و خنده
اى شاهد آه و ناله من
پاپوش هفهشت ساله من
اى آنكه در این هفهشت ده سال
هرگز ننموده اى، «نِك و نال»
ده سال تمام، پا به پایم
«سَگدو» زده اى، تو از برایم
هفت سال تمام، كرده موس موس
توى صف تاكسى و اتوبوس
هر روز ز وقت صبح تا شام
تو بوده اى، یك رَوَند، در پام!
البته به روم اگر نیارى
گه گاه ز روى غمگسارى
یك «واكس» نموده ام، نثارت
تا باز كشم، به زیر بارَت
بى تو چه مرا، توانِ رفتن؟
جنس كوپنى، چسان گرفتن؟
اى در صف آب و نان، مرا یار
تنهام، بیا و باز مگذار
با اینهمه، انتظار دارم
یكسال دگر شوى تو یارم
اى شكل و شمایل تو ناجور
تا سال دگر مشو ز من دور
شاید فرجى به كارم آید
اقبال، نگفته یارم آید!
پولى رسدم ز عالم غیب
خالى ز خلل، تهى ز هر عیب
چون در چك و چانه من «خبیرم»!
كفش «دَس دُومى!» بگیرم
جاى تو، چو آن به پا نمایم
آنوقت تو را رها نمایم!
ناطقیان. مرتضى
منبع : حوزه هنری