تبیان، دستیار زندگی
هرگاه نتوانستی رزق و روزی به دست آوری، بسیار طلب آمرزش کن و از خدا درخواست بخشش نما. خداوند بزرگ در کتابش گفته است: «از خداوند طلب بخشش کنید که او بخشنده است. از آسمان برای شما آبی فراوان فرو می‎فرستد و با مال و فرزندان به شما کمک می‎رساند و باغ‎ها و روده
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

نقش امام صادق علیه السلام در رد جریانات تصوف

امام صادق

این مقاله به تحلیل درباره عدم بازتاب و درخشش فعالیت‎های سیاسی امام صادق علیه السلام اختصاص دارد.

در این مقاله از پردازش مکتب فقهی و دینی و نیز علمی امام صرف نظر کرده‎ایم. بسیار مشهور است مکتب جعفری در زمینه فقهی و دینی آموزه‎های ارزنده‎ای دارد؛ از این شمار حدیث، تفسیر، تجوید، کلام و مناظرات، از جمله «توحید مفضل» است، در زمانه‎ای که برخورد اندیشه‎ها نام داشت، چنانکه تمامی فرقه‎های مذهبی، بهره‎مند از دانش و عقیده جعفری بودند. سران این فرقه‎ها از جمله ابوحنیفه، خود را وامدار عقیدتی امام دانسته، او را ایدئولوگ خویش می‎دانند و گفته است: «لولا السنتان لهلک نعمان؛ اگر دو سال تلمذ نزد صادق آل محمد نبود، نعمان [ابوحنیفه] هلاک می‎شد.»

از این رو در این جستار درباره این مساله بحث می‎شود که آیا به راستی امام موسس صوفیه آن گونه که بسیاری از اندیشوران عرب و شرق‎شناسان باور دارند، به شمار می‎آید؟ نیز آموزه‎های علمی (شیعی و طبیعی) و فقه پویای جعفری قابل انکار نیست؛ اما باز در این مقال بدان نمی‎پردازیم. ما در بخش دوم گفتار در پی پاسخ بدین پرسش هستیم که چرا امام دست به قیامی سیاسی نزد؟ یا زد، اما بازتاب ندارد و تحت الشعاع انقلاب فرهنگی امام قرار گرفته است؟ چرا امام پیشنهاد سران قیام عباسی را نپذیرفت؟ آیا توده مردم آمادگی قیام نداشتند؟ آیا قیام عباسیان برای خدا نبود؟

و پاسخ خواهیم گرفت: توده، آگاهی و آمادگی نداشت؛ چنانکه امام به ابومسلم خراسانی گفت: «ما انت من رجالی و لا الزمان زمانی؛ نه تو پیرو منی و نه زمانه با من همراه است!»

نیز امام می‎دانست قیام عباسیان برای خدا نبوده بلکه اینان در پی قبضه قدرت بودند و پس از آن که بر مسند حکومت تکیه زدند، دست از شعارهای مذهبی و ارزشی خود شستند و مردم ارزش‎مداری را که به اینان دل بسته بودند، از خود رانده و رنجاندند.

موسس صوفیه

طریقه صوفی‎گری با روش سیاست مبارزه جداست که در طول تاریخ اسلام به جز در مواردی خاص و زمان‎هایی اندک با هم نبوده‎اند. تصوف دینی و سیاست منفی فقط در یک جهت از ابتدا با هم بوده‎اند و آن موضعی است که در برابر حاکمان و زمامداران داشته‎اند، زیرا عامل پیدایش صوفی‎گری و سیاست منفی یکی بوده، بریدن و قطع رابطه با حاکمان خودکامه؛ حاکمانی که دین را در خدمت حکومت می‎خواستند و از اهداف حکومت اسلامی و گسترش عدالت و ایجاد برابری و تشکیل جامعه شایسته اسلامی به دور بودند. اگر سیاست منفی همان است که اختلافات سیاسی به شیعه تحمیل کرده، تصوف هم محصول همین مسائل سیاسی است؛ زیرا برخی از علما و زهاد این راه را انتخاب کردند تا گرفتار بی‎حرمتی‎هایی نشوند که درباریان نسبت به دین و احکام دینی روا می‎داشتند. ابوحامد غزالی می‎گوید: «زمانی که عهد خلفای راشدین به پایان رسید، خلافت به دست نااهلانی افتاد که دانش فتوا و حکم نداشتند،

از این رو از فقها یاری خواستند و آنان را همواره با خود همراه می‎داشتند. ولی بودند عالمانی که سالم باقی ماندند و از دین صافی و ناب دست برنداشتند و هر گاه حکومت آنان را فرا می‎خواند فرار می‎کردند و از دربار دوری می‎جستند.» از همین رو برخی پژوهشگران گفته‎اند: «تصوف یک انقلاب روحی در اسلام بوده؛ زیرا دارای نیرویی است که سیاست حاکم و پدیده دنیاطلبی و افزون‎خواهی را رد می‎کند؛ پدیده‎ای که اولین بار نزد حاکمان، امیران و درباریان سر برآورد.» این وجه اشتراک اساسی میان تصوف و تشیع، بسیاری از پژوهشگران را وادار کرده به دنبال وجه اشتراک‎های دیگری باشند و به کشف نقاط اثرگذار و اثرپذیر هر یک از دو دیدگاه بر دیگری بپردازند. پژوهشگری می‎گوید: به طور طبیعی باید تشیع و تصوف خیلی به هم نزدیک باشند. وی که با دیدی بسیار منفی به مساله پرداخته چنین تعبیر می‎کند که وجه اشتراک هر دو طریقه، شکستی است که در زمینه سیاست و در زندگی خورده‎اند. اشتراک در شکست، مکاتب و انسان‎ها را به هم نزدیک می‎کند. اما در این وجه اشتراک یک اختلاف ذاتی است . سیاستی که در ارکان تشیع وجود دارد شکل ایجابی و مثبت دارد. تشیع، سیاستی را برگزیده که در بطن خود مبارزه و براندازی دارد. برخلاف تصوف که پایه آن بر سیاستی است که فرد را از جامعه دور می‎کند و هیچ دری را برای بازگشت به زندگی سیاسی روی او باز نمی‎گذارد. البته برنامه‎های اصلاحی و سیاسی که اخیرا به ویژه در قرن چهاردهم هجری، برخی از سران صوفیه به آن پرداخته‎اند، یک تغییر ساختار در متن تصوف است که آن را به سیاست تشیع نزدیک می‎کند و این بدان معناست که یک جدایی جاودانه و همیشگی بر این دو طریقه حاکم نیست، هر چند دارای اختلاف اصولی هستند و گرچه تصوف از اهل سنت برخاسته باشد، بلکه در عین حال که اختلاف اصولی و اساسی میان تصوف و تشیع باقی است، تصوف دریچه‎هایی را بر تشیع گشوده است و روش‎های نویی در اندیشه و زندگی به بسیاری از دانشمندان و فلاسفه شیعه آموخته است. شاید بدین دلیل باشد که تصوف با فلسفه درآمیخته، فلسفه‎ای که بسیاری از بزرگان شیعه به عمق آن قدم گذاشته‎اند و در این راه با رضایت خاطر و بدون هیچ کراهتی خود را شاگرد صوفی مسلک‎های بزرگی مانند: ابن عربی و سهروردی و دیگران یافته‎اند.

امام صادق

امام صادق علیه السلام و تصوف

آیا آن گونه که برخی می‎پندارند، امام صادق علیه السلام، موسس اصول و آموزه‎های تصوف است؟

در زیر به گزارش‎هایی برخواهیم خورد که به چنین پنداشتی دامن می‎زند؛ اما به آسانی می‎توان به دیدگاه مخالف امام صادق علیه السلام با صوفیان و اشکالاتی که به اینان وارد دانسته است دست یافت. این موضوع از گفتگوهای مشهوری به دست می‎آید که میان آنان با امام صورت گرفته است. معروف‎ترین داستان، ملاقات سفیان ثوری با امام است. وی بر حضرت وارد شد و نزد او نشست و با کمال تعجب و خیره خیره به حضرت که لباس سپید و زیبایی بر تن داشت نگریست. امام به او گفت: ثوری! چه شده که این گونه به ما نگاه می‎کنی؟! شاید از آنچه می‎بینی شگفت‎زده شده‎ای؟

سفیان گفت: ای فرزند رسول خدا! این لباس، برازنده شما نیست! این لباس پدران شما نیست!

امام گفت: «آن زمان، زمان نداری بود و به همان صورت عمل می‎کردند، اما اینک همه چیز فراوان است.» سپس امام آستین خود را بالا زد و «ثوری» دید زیر لباس امام، پشمینه‎ای است که دامن و آستین کوتاه‎تری از لباس رو دارد. امام فرمود: «ای ثوری! ما این پشمینه را برای خدا و آن لباس سپید را برای شما (مردم) پوشیده‎ایم. آنچه برای خداست پوشانده‎ایم و آنچه برای شماست آشکار ساخته‎ایم.»

این دیدگاه با دیدگاه صوفیان فرق دارد و دیدگاهی است برخاسته از کتاب و سنت که به وسعت کرانه‎ها گسترده است. دیدگاهی که می‎گوید: «وقتی خداوند نعمتی به بنده‎ای ارزانی داشت، دوست دارد اثر آن را بر او ببیند» و دیدگاهی است که می‎گوید: خداوند زیباست و زیبایی را دوست دارد. اختلاف دو دیدگاه زمانی کاملا آشکار می‎شود که مناقشه‎ای جدی در می‎گیرد: گروهی از صوفیان برای امام به کتاب خدا استدلال می‎جویند که زهد و انفاق همه اموال، لازم است و امام صادق علیه السلام از ایشان می‎پرسد: آیا شما به ناسخ و منسوخ قرآن، به محکم و متشابه آن که بسیاری از امت بر اثر ناآگاهی از آن، گمراه و نابود شده‎اند، آشنایی دارید؟ سپس آنچه را از قرآن و سنت و سیره برخی اصحاب بدان استدلال جسته بودند، معنا و تفسیر می‎کند و دعوت به ترک دنیا و زهد افراطی را رد می‎کند. در عین حال، صوفیان اولین مرشد خود را که از او کسب معرفت الهی می‎کنند و رای و تفسیر خود را که با آن به عالم مجردات، نفوذ می‎کنند، همواره امام صادق علیه السلام می‎دانند.

وقتی حکومت، سفیان ثوری را فرا می‎خواند ولی وی می‎خواهد خود را مخفی کند، سفر خود را پس از ملاقات با امام صادق علیه السلام شروع می‎کند. وی می نشیند تا جمعیت حاضر جلسه را ترک کنند، سپس به امام می‎گوید: نمی‎روم تا به من رهنمود دهی .

امام صادق علیه السلام به او توصیه‎هایی می‎کند که «ثوری» از آن، معارف و آموزه‎های جدیدی می‎آموزد. مالک بن انس که شاهد ماجرا بوده است می‎گوید که امام به او گفت: «ثوری! به تو می‎گویم، گرچه زیاده گویی فایده‎ای ندارد...»

1- ای سفیان! هرگاه خداوند به تو نعمتی ارزانی داشت و خواستی آن نعمت باقی بماند، خدا را بر آن نعمت بسیار سپاس و شکر گوی، خداوند بزرگ در کتابش می‎گوید: «لئن شکرتم لازیدنکم؛ اگر سپاس گویید، بر شما افزون می‎کنم.»

2- هرگاه نتوانستی رزق و روزی به دست آوری، بسیار طلب آمرزش کن و از خدا درخواست بخشش نما. خداوند بزرگ در کتابش گفته است: «از خداوند طلب بخشش کنید که او بخشنده است. از آسمان برای شما آبی فراوان فرو می‎فرستد و با مال و فرزندان به شما کمک می‎رساند و باغ‎ها و رودها را به شما ارزانی می‎دهد.»

3- ای سفیان! هرگاه از ناحیه حکومت یا دیگری در فشار قرار گرفتی، بسیار بگو: «لا حول ولا قوه الا بالله» که این ذکر، کلید گشایش است و از گنج‎های بهشتی است.»

امام فرمود: «خود به این سه چیز پایبندم و خدواند همواره با این سه چیز به من سود می‎رساند.» صوفیان وقتی می‎خواهند اصول اخلاقی خود را ترسیم کنند، از کلمات دهگانه امام صادق علیه السلام الهام می‎گیرند و آن را سر فصل درس‎های خود در اخلاق قرار می‎دهند، این کلمات را امام به عبدالله بن جندب چنین می‎گوید:

- برای خدا دوست بدار .

- به ریسمان الهی محکم بچسب .

- به هدایت الهی چنگ بزن تا عملت مورد قبول واقع شود؛ زیرا خداوند متعال می‎فرماید: «الا من آمن و عمل صالحا ثم اهتدی؛ مگر آن که ایمان آورد و عمل نیکو انجام دهد و سپس راه یابد.» پس جز ایمان پذیرفته نیست .

- ایمان جز با عمل تحقق نمی‎یابد. در صورتی عمل تحقق می‎یابد که

- با یقین همراه باشد .

- یقین جز با خشوع و کرنش برای خدا به دست نمی‎آید و میزان و ملاک همه اینها

- هدایت و راه یافتن است. هر کس راه یافت، عمل او پذیرفته شده و به ملکوت اعلا صعود خواهد کرد

- اگر می‎خواهی در خانه خدا و در کنار خدا سکونت گزینی و به بهشت مینو درآیی، باید دنیا در نظر تو خوار شود.

- باید مرگ را جلوی چشمان خود ببینی

- برای فردا چیزی نیندوزی ... بدان آنچه پیش فرستی، به سود تو خواهد بود و آنچه بگذاری، مایه زیان تو خواهد شد. در این زمینه رسول اکرم صلی الله علیه و آله می‎گوید: «از خدا شرم کنید! گفتند: چگونه؟ گفت - به شرطی که عمل کنید - هیچیک از شما نخوابد مگر این که مرگ را جلوی چشمانش مجسم کند و سر و گوش خود و شکم و اندرون خویش را حفظ کند و قبر و متلاشی شدن جسد خود را یاد کند. هر کس آخرت را می‎خواهد، زینت و تجملات دنیا را بدرود گوید.»

منبع:

سایت‎های خبری - جام جم آن لاین

نویسنده: صائب عبدالحمید، ترجمه عبدالله امینی

مشاوره
مشاوره
در رابطه با این محتوا تجربیات خود را در پرسان به اشتراک بگذارید.