هفت سین
سال نو نزدیک است
من دلم می خواهد
لحظه ها خیلی تند
از پی هم بروند
پهن کرده مادر
سفره ای توی اتاق
چیده در آن به ردیف
سرکه و سیر و سماق

یک طرف آینه ای
سفره را کرده قشنگ
توی یک تنگ بلور
ماهی قرمز رنگ
پخته مادر امروز
باز هم شیرینی
توی سفره همه را
چیده در یک سینی
رفته او در ایوان
دست هایش بالاست
در دلش قصه ما
بر لبش ذکر و دعاست
پدرم هم دارد
در دو دستش قرآن
زیر لب می خواند
آیه هایی از آن
تک درخت خانه
رخت نو پوشیده
حتما از پنجره ها
هفت سین را دیده
شعر از زهرا وثوقی
