درس بهاری مدرسه طبیعت
بهار ماجرای عجیبی است که با لحظه های رنگ به رنگش و تفاوت روزهایش،نمایش می دهد روزهای متفاوت زندگی را.در این فصل،مدرسه مجانی طبیعت برای آنها که آموختن از او را فراموش نکرده اند،فراوان حکایت هدیه می آورد در هجوم ناگهانی ابرها،بارش غافلگیرکننده رگبارها و سپس لذت درخشش و حرارت نوری آشنا که ابرهای تیره را کنار می زند و خاکیان را گرمی می دهد.
بهار فصل آموختن از طبیعت است.قدیمی ها هر بار که راهی دشت و کوه و جنگل می شدند،فرزندان را میهمان درسی تازه از مدرسه طبیعت می کردند.درخت های تنومند را نشان می دادند که حکایت رنج باغبانان را بگویند تا به هنگام لذت بردن از شیرینی میوه هایی که هدیه باغبان پیر بود،پینه ها و تاول های دستانش را نیز فراموش نکنند و یاد بگیرند که چگونه باید به زحمت دیگران احترام گذاشت.
آنها به فرزندانشان یاد می دادند که از سفر به طبیعت بیاموزند و بشناسند بخشی از رازهای زندگی را.قدیمی ها در این فصل از سفرهای زندگی، تمرین می کردند با هم بودن را.
این فصل روزهایی را هدیه می دهد که در آن بزرگترها و کوچکترها به بهانه یک گردش کوهستانی یا چادر زدن در جنگل با هم، یاد می گیرند که کارهای کوچک و بزرگ در کنار هم به سرانجام می رسد.آنهایی که در این فصل حتی از فرصت های کوتاه برای سفر به طبیعت استفاده می کنند،لحظه های عجیبی را تجربه می کنند که به اشکال متفاوت در روزهای دیگرشان تکرار می شود.در این گونه لحظه ها ، می توان آموخت که چگونه باید از توانایی های متفاوت برای ساختن ماجراهایی مشترک استفاده کرد و این که چگونه باید برای ماجراهای اتفاقی آماده بود و چگونه باید برای بهتر شدن روز دیگران از خودخواهی پرهیز کرد.