تبیان، دستیار زندگی
خورشید رخ مپوشان در ابر زلف، یارا  چون شب سیه مگردان روز سپید ما را ما را زتاب زلفت افتاد عقده بر دل بر زلف خم به خم زن دست گره گشا را فخر جهانیان شد ننگ صنم پرستی جانا زپرده بنمای روی خدا نما را ای آشكار پنهان بُرقع ز...
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

پرده دار عالم

خورشید رخ مپوشان در ابر زلف، یارا

چون شب سیه مگردان روز سپید ما را

ما را زتاب زلفت افتاد عقده بر دل

بر زلف خم به خم زن دست گره گشا را

فخر جهانیان شد ننگ صنم پرستی

جانا زپرده بنمای روی خدا نما را

ای آشكار پنهان بُرقع ز رخ برافكن

تا جلوه ات ببینم پنهان و آشكارا

بی جلوه ات ندارد ارض و سما فروغی

ای آفتاب تابان هم ارض و هم سما را

باز آ كه از قیامت برپا شود قیامت

تا نیك و بد ببیند در فعل خود جزا را

ای پرده دار عالم در پرده چند مانی

آخر زپرده بنگر یاران آشنا را

بازآ كه بی وجودت عالم سكون ندارد

هجر تو در تزلزل افكند ما سوا را

حاجت به توست ما را ای حجت الهی

آری به سوی سلطان حاجت بود گدا را

عمری گذشت و ماندیم از ذكر دوست غافل

از كف به هیچ دادیم سرمایه بقا را

ما را فكنده غفلت در بستر هلاكت

درمان كن ای مسیحا این درد بی دوا را

ای پرده دار عالم در پرده چند پنهان

بازآ و روشنی بخش دلهای با صفا را

"فواد كرمانی"

مشاوره
مشاوره
در رابطه با این محتوا تجربیات خود را در پرسان به اشتراک بگذارید.