پرده دار عالم
خورشید رخ مپوشان در ابر زلف، یارا |
چون شب سیه مگردان روز سپید ما را |
ما را زتاب زلفت افتاد عقده بر دل |
بر زلف خم به خم زن دست گره گشا را |
فخر جهانیان شد ننگ صنم پرستی |
جانا زپرده بنمای روی خدا نما را |
ای آشكار پنهان بُرقع ز رخ برافكن |
تا جلوه ات ببینم پنهان و آشكارا |
بی جلوه ات ندارد ارض و سما فروغی |
ای آفتاب تابان هم ارض و هم سما را |
باز آ كه از قیامت برپا شود قیامت |
تا نیك و بد ببیند در فعل خود جزا را |
ای پرده دار عالم در پرده چند مانی |
آخر زپرده بنگر یاران آشنا را |
بازآ كه بی وجودت عالم سكون ندارد |
هجر تو در تزلزل افكند ما سوا را |
حاجت به توست ما را ای حجت الهی |
آری به سوی سلطان حاجت بود گدا را |
عمری گذشت و ماندیم از ذكر دوست غافل |
از كف به هیچ دادیم سرمایه بقا را |
ما را فكنده غفلت در بستر هلاكت |
درمان كن ای مسیحا این درد بی دوا را |
ای پرده دار عالم در پرده چند پنهان |
بازآ و روشنی بخش دلهای با صفا را |