تبیان، دستیار زندگی
امروز به چیزی دل می‌بندم و آن را همه چیز خود می‌دانم ولی فردا از آن دلزده می‌شوم و مقصد دیگری را می‌پسندم
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

زندگی و باورهای من

(5)

4

2-1- حرکاتی متفاوت، مقصدی واحد

تک تک فعالیتهایی که انجام می‌دهیم، مجموعه‌ای از حرکات است که در کنار یکدیگر و به دنبال هم انجام می‌شوند. به عنوان مثال، یکی از ساده‌ترین کارها، یعنی غذا خوردن را در نظر بگیرید. عملی که ما از آن به عنوان غذا خوردن تعبیر می‌کنیم، مجموعه‌ای از حرکت و سکون اعضای مختلف بدن نظیر: دست، دهان، دستگاه گوارش و ... است که با نظم و ترتیب خاصی، پشت سر هم انجام می‌شود.

اگر کمی دقت کنیم، مشخص می‌شود که اگر چه این حرکات با هم هماهنگ می‌باشد، ولی حرکت تک تک اعضا و جوارح ما مستقل از دیگری است. مثلا حرکت دست و حرکت دهان، دو حرکت مستقل از هم هستند که هیچ ارتباطی به یکدیگر ندارند. پس چه عاملی باعث آن شده است که این حرکتهای مستقل از یکدیگر، در کنار هم قرار گیرند و با نظم خاصی پشت سر هم انجام شوند؟ یقیناً عاملی که به این حرکات و سکنات، رنگ وحدت بخشیده و سبب شده است تا ما آنها را مجموعه‌ای واحد بدانیم و از تمامی آنها با یک نام تعبیر کنیم، هدف واحد آنها، یعنی همان رفع گرسنگی است.

در حقیقت، عملکرد هریک از اعضا و جوارح مختلف به هنگام تمامی کارهایی که آنها را انجام می‌دهیم، نظیر معمار، نقاش، بنا و برقکاری است که هر یک جدای از دیگری در گوشه‌ای به زندگی خویش مشغول هستند، ولی هنگامی که تصمیم گرفته می‌شود ساختمانی بنا گردد، همه در کنار یکدیگر قرار می‌گیرند و از آنجایی که هدفی مشترک دارند، طبق نظمی خاص کار می‌کنند تا به هدف واحدشان که ایجاد یک بنای جدید است، دست پیدا کنند. روشن است که اگر هدفی واحد وجود نداشته باشد، هرگز این افراد در کنار یکدیگر جمع نمی‌شوند و طبق نظم خاصی به کار خود نمی‌پردازند.

بنابراین تک تک اعمالی که در طول زندگی انجام می‌دهیم، چه بدانیم و چه نتوانیم تشخیص دهیم، دارای مقصدی معین است؛ چرا که در غیر این صورت هرگز آن کار محقق نمی‌شود و حرکات اعضا و جوارح گوناگون به طور منظم به دنبال هم انجام نمی‌گیرد. لذا ابتدا در درون ما، هدف و مقصدی تعیین می‌شود و سپس حرکات لازم برای دستیابی به آن را تشخیص می‌دهیم و آنها را به طور حساب شده به دنبال هم قرار می‌دهیم و پس از آن با تحریک اراده، کار مورد نظر را به انجام می‌رسانیم. همین جا به خوبی مشخص می شود ، برای انجام هر کاری ، علاوه بر اعمالی که با اعضا و جوارح انجام می دهیم و از آن به عنوان عمل جوارحی تعبیر می شود ، اعمالی مهمتر و چه بسا بیشتر از عمل جوارحی در درون ما انجام می گردد که عمل درونی نامیده می شود .

در درون خود ، ابتدا هدف و مقصدی انتخاب می کنیم ، سپس کارها و افعال جوارحی لازم برای دستیابی به آن مشخص می شود و معلوم می گردد که از کدام اعضا باید برای رسیدن به آن هدف استفاده نمود ، در مرحله بعد این کارها پشت سر هم با نظم خاصی ، تنظیم می شود و . . . .

البته گاهی اوقات به علت آنکه عملی را به صورت مکرر انجام داده ایم ، تعیین هدف ، مشخص شدن فعالیتهای لازم ، پشت سر هم قرار گرفتن آنها و . . . را قبلا به انجام رسانده ایم و لذا آنرا به آسانی و بدون تفکر می توانیم انجام دهیم . اما در در نقطه مقابل ، در شرایطی که کاری را برای اولین بار می خواهیم انجام دهیم ، کاملا می توانیم عمل درونی خویش و تک تک این مراحل را لمس کنیم .

2-2- چه کسی برای من تصمیم می‌گیرد؟

اما نکته مهم آنست که آیا من خود تمامی کارهای خویش را انتخاب می‌کنم و برای انجام دادن یا رها کردن کاری بر طبق هدف آن تصمیم می‌گیرم؟ شاید علت آن که در بسیاری از مواقع نمی‌توانیم انگیزه خود از انجام برخی کارها را تشخیص دهیم، اینست که خود برای خویشتن تصمیم نگرفته‌ایم و هدفی را دیگران برایمان معین کرده‌اند و ما را خواسته یا ناخواسته به سوی آن جذب نموده‌اند. مهمتر از همه آنست که این تک تک کارها و فعالیتها و اهداف کوچکتر ما هستند که مسیر زندگی و سرنوشت و آینده عمر ما را تعیین می‌کنند. اینکه ما پس از گذشت 10 سال، 20 سال، 50 سال و یا هر مقدار دیگر، در کجا هستیم و در مقابل این سالیانی از عمر خود که از دست داده‌ایم، چه چیزی بدست آورده ایم؟ آیا از زندگی خود راضی هستیم یا اینکه خودمان را فردی زیان دیده و یا حسرت کشیده می‌دانیم، همه و همه وابسته به همین فعالیتهای متعددی است که با اهداف خاص انجام می‌دهیم و همین‌هاست که مسیر زندگی ما را تعیین می‌کند.

ولی معیار و ملاک ما چیست؟ اگر بخواهیم خودمان فرمانروای خود باشیم، و سرنوشت خویش را مطابق آنچه دوست داریم و می‌پسندیم و بدست خودمان تعیین کنیم، چه باید بکنیم؟ بر چه اساسی و چگونه می‌توانیم از میان هزاران راه مختلف، آنچه را که بهتر است و به آن علاقه داریم بپیماییم و به هدف دلخواهمان دست یابیم؟

2-3- من چگونه‌ام؟

گاهی اوقات که انسان به اطراف خود نگاه می‌کند و زندگی اشخاص مختلف را از نزدیک می‌بیند، با افرادی مواجه می‌شود که احساس می‌کند کاملا سرگشته و حیران هستند؛ انگار در کلاف زندگی، گم شده‌اند و هیچ مسیر خاصی را در زندگی دنبال نمی‌کنند. اگر چه تک تک کارهایی که انجام می‌دهند، هدفمند است، ولی زندگی آنها نتیجه و هدف خاصی ندارد. خوب که نگاه می‌کنیم، متوجه می‌شویم کارهایی را انجام می‌دهند که اهداف آنها کاملا متفاوت و در خلاف جهت یکدیگر است؛ امروز به چیزی دل می‌بندند و آن را همه چیز خود می‌دانند ولی فردا از آن دلزده می‌شوند و مقصد دیگری را می‌پسندند. زندگی برای آنها هدیه‌ای جز احساس خستگی و درمانده‌شدن ندارد و بدتر از همه، گاهی با تمام وجود نسبت به زندگی و عمر خود احساس پوچی دارند و زندگی را همچون جمله‌ای بی‌معنا می‌دانند.

اما در مقابل، گاهی نیز با افرادی روبرو می‌شویم که با شرایطی کاملا متفاوت زندگی می‌کنند و زندگی را نردبان پیشرفت خود می‌دانند. آنها در زندگی خویش مسیری معین را طی می‌کنند و اهداف خاصی دارند که می‌خواهند به آنها دست یابند. لذا براین اساس و متناسب با هدف خود، برخی کارها را انجام می‌دهند و از انجام برخی دیگر چشم‌پوشی می‌کنند و کارهایی را که در مسیر زندگی خود انجام می‌دهند، نظمی خاص دارد، هر عملی را به دنبال هر عمل دیگر به انجام نمی‌رسانند. اگر خوب دقت کنیم، با تمام تفاوتها و گوناگونیهایی که در اهداف گروههای مختلف آنان وجود دارد، می‌توانیم آنچه را که آنان به دنبال آن هستند، دو خواسته عمده بدانیم؛ یکی تأمین نیازهای زندگی و دیگری رسیدن به سعادت و خوشبختی. اینگونه افراد، برای آنکه بتوانند به این دو هدف خود دست یابند، اعمال و فعالیتهای خویش را با قوانین و باید‌ها و نباید‌های خاصی تطبیق داده و خود را در آن چهارچوب قرار می‌دهند. اما به خوبی می‌دانیم که ریشه و اساس تمامی این قوانین، اعتقاد و جهان‌بینی خاصی است؛ اینکه چرا باید این کار را انجام دهیم و یا نباید نسبت به انجام فلان کار اقدام کنیم، نتیجه آنست که به خود و جهان پیرامونمان چگونه نگاه می‌کنیم، حقیقت را چگونه تشخیص داده‌ایم، و سعادت را در چه می‌دانیم؟

این چنین افرادی که در زندگی بیهوده نمی‌دوند و هدفی را جستجو می‌کنند، اگر چه زندگیشان سمت و سو دارد اما همه یکسان نیستند. عده‌ای در این میان، خودشان آگاهانه عقیده و هدف خویش را انتخاب می‌کنند و می‌دانند که از زندگی خویش چه می‌خواهند و با انتخاب خود در مسیر سرنوشت خویشتن قدم می‌گذارند؛ اما برخی دیگر زمام کارهای خود را عملا به دست دیگران سپرده‌اند و این دیگران هستند که بر اساس باورها و عقاید خود، آنها را حرکت می‌دهند؛ دیگرانی که خود فکر کرده‌اند و عقیده و هدفشان را خود انتخاب کرده اند ...

آنان شبیه اتومبیلی هستند که راننده، آن را به هر کجا بخواهد، خواهد برد. اما واقعاً انسان حتی هنگامی که تصور می‌کند که این چنین باشد و آزادی او بازیچه دست دیگران گردد، نفرت و تلخی شدیدی در کام او می‌نشیند و از اینکه حکم برده‌ای را پیدا کند که در دستان شرایط و روزگار و مقاصد دیگران اسیر است ولی از اسارت خویش گاه لذت نیز می‌برد، واقعاً با تمام وجود بیزاری می‌جوید.

ادامه دارد ...

منبع:

پایگاه اسلامی - شیعی رشد . www.roshd.org 

مشاوره
مشاوره
در رابطه با این محتوا تجربیات خود را در پرسان به اشتراک بگذارید.