تبیان، دستیار زندگی
در خدمت برادران و خواهرانی هستیم كه به بیماران عزیز ما كمك میكنند. این بحث را در آستانهی اربعین امام حسین علیه السلام تماشا میكنند. بحث من راجع به اربعین است ...
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

ارزش زیارت اربعین

امام حسین علیه السلام

سخنرانی حجة الاسلام والمسلمین محسن قرائتی اینجا گوش کنید

(تاریخ پخش: 29/4/74)

بسم الله الرحمن الرحیم

«الهی انطقنی بالهدی والهمنی التقوی»

در خدمت برادران و خواهرانی هستیم كه به بیماران عزیز ما كمك میكنند. این بحث را در آستانهی اربعین امام حسین علیه السلام تماشا میكنند. بحث من راجع به اربعین است و برای این كه مستمعین ما هم در خط حمایت از بیماران هستند یك حدیث برای گل روی شماها كه بدانید چقدر كارتان عزیز است، میخوانم. بحث ما راجع به اربعین و زیارت و نقش زیارت است. اربعین و زیارت به كجا وصل است كه هفتهای یك بار، مثلاً شبهای جمعه بر سر قبر ائمه میروند. این ریشهی تاریخی دارد. امامحسین علیه السلام هر شب جمعه به زیارت برادرش امام حسن میرفت. پس این زیارت رفتن ریشهی تاریخی دارد. بعضی چیزها به جایی متصل نیست. مثل این كه میگویند: اگر عطسه كردی، صبر كن. این صبر كردن در هنگام عطسه به جایی وصل نیست. میگویند: روز سیزده نحس است. این به جایی وصل نیست. اما چشم زخم درست است. ما باید یك خطكشی داشته باشیم كه بدانیم چه حق است و چه خرافات است.

شفاعت یعنی مریض یك نفسی دارد. پزشك هم میآید و دو تا آمپول به او میزند. پس باید خودش یك نفسی داشته باشد. شفاعت یعنی شاگرد یك نمرهای آورده است و معلم یكی دو نمره به او ارفاق میكند. معنای شفاعت این است. شفاعت به معنی این است كه به كسی كه در راه است كمك میكنند. پول دارد، یك مقدار هم روی پولش میگذارند

حق را از خرافات جدا كنیم. همینطور كه عدس و برنج را از شنها جدا میكنیم. یك سری از چیزها حق است. زیارت حق است. ما سه بدن داریم. من سه ماشین میكشم. فرض كنید یك ماشین هم راننده دارد و هم چراغهایش روشن است. یك ماشین هم فرض كنید كه رانندهاش بیرون رفته است اما چراغهایش روشن است. یك ماشین را هم فرض كنید كه نه راننده داخلش است و نه چراغهایش روشن است. این سه ماشین را تصور كنید. میخواهم برزخ را بگویم. سلام بر اولیاء خدا و سلام به هر كسی كه از دنیا رفته است. اولین ماشین مثل الآن ما است. ما الآن همینطور هستیم. یعنی هم چراغها روشن است و هم قلب كار میكند. ریه كارمیكند. كلیه كار میكند. روح در بدن است. پس الآن كه شما این بحث را میشنوید مثل ماشین شماره یك هستیم. وقتی میخوابیم مثل ماشین شماره دو هستیم. روح بیرون میرود اما چراغها روشن است و قلب كار میكند. كلیه كار میكند. اما روحمان میرود. من اینجا میخوابم. اما خواب میبینم كه در فلان شهر دارم كتك میخورم. اینجا میخوابم. اما خواب میبینم كه در فلان شهر دارم میخندم. بدن اینجاست یعنی قلب و كلیهها كار میكند. چراغهای بدن روشن است اما روح متعلق به یك بدن دیگر است. بین آن بدن و این بدن یك رابطه هم هست. یعنی گاهی كه در آن شهر كتك میخورم اما اینجا بلند میشوم. آنجا كتك میخورم اما اینجا بلند میشوم. گاهی هم، هم روح بیرون میرود و هم چراغها خاموش میشود. ما وقتی زنده هستیم مثل شمارهی یك هستیم. وقتی میخوابیم شماره دو هستیم. وقتی میمیریم، شمارهی سه هستیم. پس سه ماشین داریم. ماشین شماره یك بیداری است. ماشین شماره دو خواب است. ماشین شماره سه مرگ است. ما وقتی از دنیا میرویم چراغها خاموش میشود. قلب و كلیه و چشم دیگر از كار میافتد. روح هم بیرون میآید. این ماشین شماره سه را دفن میكنند. یعنی بدن دفن میشود. اما روح زنده است. روح كه زنده است در یك بدن دیگر میرود. مثل خوابیدن است. در خواب بدن اینجاست ولی روح در بدن دیگر میرود. در شهر دیگر میرود. در عالم برزخ هم یك بدن را زیر قبر خاك میكنند. ولی روح این بدن در بدن دیگر میرود كه آن بدن هم قالب است. اگر آدم خوبی باشد، لذت میبرد. اگر آدم بدی باشد، تا قیامت شكنجه میشود. دوباره روح مثل بیداری است. بیدار كه شدی از آن بدنی كه در آن شهر بوده در همین بدن برمیگردد. نتیجه این چند دقیقه حرفهای من این است: افرادی كه مرده هستند، روحشان زنده است. اجازه بدهید دوباره تكرار كنم. سه ماشین داریم. ماشینی كه هم راننده دارد و هم چراغهایش روشن است. مثل دنیای بیداری است. ماشینی كه چراغهایش روشن است اما راننده ندارد. مثل عالم خواب است. در ماشین شمارهی سه هم راننده بیرون میرود و هم چراغهاخاموش میشود.

امام كاظم فرمود: هر كس مشكل مؤمنی را حل كند، انگار مشكل رسولالله را حل كرده است

این مثل مرگ است. ما در بیداری مثل ماشین شماره یك هستیم. در خواب مثل ماشین شماره دو هستیم. در مرگ مثل ماشین شماره سه هستیم. حالا در مرگ كه روح بیرون میرود، چراغها هم خاموش میشود. روح كجا میرود؟ آیا روح محو میشود؟ نه! روح محو شدنی نیست. روح ابدی است. ثابت است. بعد از این كه جنازه را خاك كردند، روح زنده است. این روح چه طور میشود؟ اگر این روح خوب باشد، نیكوكار باشد، در یك بدنی لذت میبرد. اگر شر باشد در یك بدنی عذاب میشود. سؤال: ما با این بدن گناه میكنیم، چرا روح ما در بدن دیگر شكنجه میشود؟ چون شكنجه برای روح است. یك مثال بزنم. شما هر چند سال یك بار سلولهای بدنت عوض میشود. یك سیلی در گوش یك نفر میزنی و فرار میكنی. بعدِ بیست سال شما را میگیرد. میگوید: كوه به كوه نمیرسد اما آدم به آدم میرسد. یادت هست بیست سال پیش در گوش من سیلی زدی؟ میگویی: بیست سال پیش تا حالا تمام سلولهای بدن من عوض شده است. میگوید: من كار به سلول ندارم. تو خودت هستی. تو همان آدم هستی. بنابراین روح همان است حتی اگر سلولها تغییر كند. اگر كسی یك سیلی بزند و با یك ماشین دیگر فرار كند، باید دزد او را بگیرد. مثلاً با پیكان بیاید و با بنز برود. باید پلیس او را بگیرد. حتی اگر ماشینش عوض شود.

امام حسین علیه السلام

راننده همان است و فقط ماشین تغییر كرده است. بنابراین ما وقتی از دنیا میرویم روحمان در یك بدن دیگر میرود. در آن بدن یا خوش هستیم یا ناخوش هستیم تا این كه قیامت بیاید. در قیامت دوباره این ذرات پوسیده زنده میشود. زیارت ارتباط با روح است. زیارت نامه خون خداست. در قرآن میخوانیم: «سَلامٌ عَلى‏ نُوحٍ فِی الْعالَمینَ» (صافات/79) بحث من به مناسبت اربعین امام حسین است. اربعین امام حسین روز زیارت است. جابر آن پیرمرد صحابی است كه چشم نداشت و پیر بود. یكی از همراهانش را برداشت و با یك مشكلاتی خودش را به قبر امام حسین رساند. میگفت «السَّلَامُ عَلَیْكَ یَا أَبَا عَبْدِ اللَّهِ» این سلام چیست؟ ما حق داریم كه سر قبر پدرمان برویم و بگوییم: السلام علیك پدر جان! «سَلامٌ عَلى‏ نُوحٍ فِی الْعالَمینَ»، «سَلامٌ عَلى‏ مُوسى‏ وَ هارُونَ»(صافات/120) «سَلامٌ عَلى‏ إِبْراهیمَ» (صافات/109) پس سلامكردن به افرادی كه از دنیا رفتند، اشكال ندارد. چون خودش از دنیا رفته است ولی روحش زنده است. این برای خوبها بود. روح بدها هم زنده است. در جنگ بدر كفار را در چاهی به نام چاه بدر ریختن. كاش سعودی شعور داشت كه در جایی كه جنگ بدر قرار گرفت، پادگان قرار میداد. منطقه احد را پادگان نظامی قرار میداد. اگر سعودی این مقدار شعور داشت كه هرجا رسولالله جنگیده است، آنجا را مقر پادگانش میكرد، تاریخ اسلام زنده میشد. چاهی بود كه كفار را در چاه ریختند. پیغمبر بالای سر چاه آمد و با كفار حرف زد. گفتند: یا رسولالله! داری با مرده حرف میزنی؟ فرمود: شما از او شنواتر نیستید. اینها میشنوند. همینطور كه شما میشنوید. اموات به خصوص در شب جمعه منتظر هستند كه بچههایشان یك كار خیر انجام دهند. البته كار خیر به این معنا نیست كه یك خرما بگیریم و كنار جاده بایستیم و به مردم خرما بدهیم. خرما در روایات آمده است، اما برای اموات نیامده است. گفتند: یك نفر آمد و به پیامبر گفت: یا رسولالله! من دوست دارم افطاری بدهم. اما چیزی ندارم. فرمود: «ولو بتمره» خرما بگیر و افطاری بده. آن كسی كه خانهاش چهل میلیون ارزش دارد، نباید خرما بدهد. ترمز قطار با ترمز دوچرخه فرق میكند. ولی در عین حال هدیه دادن، سلام كردن، ادب كردن و خدمت كردن مقدم بر زیارت است. ما وقتی زیارت میكنیم، باید چند نكته را در جریان داشته باشیم.

متوكل عباسی هفده مرتبه قبر امام حسین را خراب كرد. گفتند: چرا شما قبر امام حسین را خراب میكنی؟ گفت: مردم به آنجا میروند و انقلابی میشوند. تمام آدمهای بیتفاوت باید ببینند كه امام حسین قطعه قطعه شد، اما با حكومت بیعت نكرد. یعنی تو هم بیعت نكن. مقاومت كن. تو كه از حسین عزیزتر نیستی. حسین تكه تكه شد اما بله نگفت. پس تو هم مقاومت كن. زیارت امام حسین سازنده است.

اول این كه زیارت در زنده بودن و مردن یك شكل است. پیامبر صلی الله علیه و آله فرمود: «مَنْ زَارَنِی حَیّاً أَوْ مَیِّتاً كُنْتُ لَهُ شَفِیعاً یَوْمَ الْقِیَامَةِ»(قرب‏الإسناد، ص‏31)؛ رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: هر كس من را زیارت كند، چه زنده باشم، چه از دنیا رفته باشم، من شفیع او هستم. روز قیامت او را شفاعت میكنم. البته باید معنای شفاعت را بگویم. «شفع» به معنی جفت است. شفاعت به معنی جفتشدن است. شفاعت كردن یعنی طرف یك چیزی دارد و یك چیزی هم در كنار آن اضافه میشود. مثل كسی كه صدهزارتومان دارد و به بازار میرود و یك جنس صدو بیست هزارتومانی میخرد. یعنی یك مقدار به اعتبار حریم پولش به او نسیه میدهند. شفاعت یعنی مریض یك نفسی دارد. پزشك هم میآید و دو تا آمپول به او میزند. پس باید خودش یك نفسی داشته باشد. شفاعت یعنی شاگرد یك نمرهای آورده است و معلم یكی دو نمره به او ارفاق میكند. معنای شفاعت این است. شفاعت به معنی این است كه به كسی كه در راه است كمك میكنند. پول دارد، یك مقدار هم روی پولش میگذارند. حضرت فرمود: هر كس من را زیارت كند، چه زنده باشم، چه از دنیا رفته باشم، من او را شفاعت میكنم. زیارت عهد امام به گردن مردم است. یعنی اصلاً ما به امام بدهكار هستیم. امام رضا علیه السلام فرمود: «إِنَّ لِكُلِّ إِمَامٍ عَهْداً فِی عُنُقِ أَوْلِیَائِهِ وَ شِیعَتِهِ وَ إِنَّ مِنْ تَمَامِ الْوَفَاءِ بِالْعَهْدِ وَ حُسْنِ الْأَدَاءِ زِیَارَةَ قُبُورِهِمْ فَمَنْ زَارَهُمْ رَغْبَةً فِی زِیَارَتِهِمْ وَ تَصْدِیقاً بِمَا رَغِبُوا فِیهِ كَانَ أَئِمَّتُهُمْ شُفَعَاءَهُمْ یَوْمَ الْقِیَامَةِ»(كافی، ج‏4، ص‏567)؛ هر امامی به گردن مردم حق دارد و كسی كه میخواهد به عهدش وفا كند باید امامش را زیارت كند. از بهترین جوایز این است كه انسان جایزه زیارت را بگیرد. آقا اگر قبول شدی تو را به زیارت میبرم. بهترین هدیه كتاب و زیارت است. داریم كه در بین زیارتها زیارت امامحسین از همه مهمتر است. امام كاظم فرمود: «مَنْ لَمْ یَسْتَطِعْ أَنْ یَصِلَنَا فَلْیَصِلْ فُقَرَاءَ شِیعَتِنَا وَ مَنْ لَمْ یَسْتَطِعْ أَنْ یَزُورَ قُبُورَنَا فَلْیَزُرْ قُبُورَ صُلَحَاءِ إِخْوَانِنَا»(كافی، ج‏4، ص‏59) اگر كسی نمیتواند ما را زیارت كند، به زیارت افراد صالح برود. زیارت افراد صالح مثل این است كه ائمه را زیارت كرده است. امام كاظم فرمود: هر كس مشكل مؤمنی را حل كند، انگار مشكل رسولالله را حل كرده است. ما در اداره نشستیم. یك كسی به ما مراجعه میكند. اگر مشكل او را حل كنیم، گویی مشكل رسول خدا را حل كردهایم. جابر یك پیرمرد نابینایی بود. جابر از اولیاء خدا بود. رزمنده بود. در جبههها شركت میكرد. جابر سابقهی بسیار درخشانی دارد. زیارت جابر در زمان بنیامیه، در زمانی كه یزید زنده بود خیلی نقش داشت. این مثل مرگ بر شاهی است كه باعث پیروزی انقلاب شد. اینها مهم است.

زیارت به معنی این است كه یك انسان ناقص در مقابل یك انسان كامل میرود. زیارت یعنی در مقابل آینه برو. چطور وقتی شما در مقابل آینه میایستی خودت را مرتب میكنی. لباست درست میكنی. زیارت هم همین است

زیارت امام حسین خیلی مهم بود. متوكل عباسی هفده مرتبه قبر امام حسین را خراب كرد. گفتند: چرا شما قبر امام حسین را خراب میكنی؟ گفت: مردم به آنجا میروند و انقلابی میشوند. تمام آدمهای بیتفاوت باید ببینند كه امام حسین قطعه قطعه شد، اما با حكومت بیعت نكرد. یعنی تو هم بیعت نكن. مقاومت كن. تو كه از حسین عزیزتر نیستی. حسین تكه تكه شد اما بله نگفت. پس تو هم مقاومت كن. زیارت امام حسین سازنده است. به همین خاطر مامون میگفت: مسجد بسازید. من پول میدهم، شما بروید مسجد بسازید. چون در مسجد مردم چرت میزنند. اما سر قبر شهید بیدار میشوند. زیارت نقش بسیار مهمی دارد. بچههای خود را به زیارت بفرستید. این كه یك پدر بچهی خود را به زیارت بفرستد، بهتر از این است كه خودش به زیارت برود. زیارتی خوب است كه در آن برنامهریزی وجود داشته باشد. متأسفانه ما برای زیارتهایمان برنامه نداریم. یعنی میلیونها آدم كه به مشهد میروند، برنامه‎ریزی میكنند كه در كجا جمع شوند. دخترها كجا بروند. پسرها كجا بروند. چطور امام رضا را برای بچهها معرفی كنیم؟ رییس قطار و هواپیما سعی كند جزوهای تهیه كند و در آن دربارهی امام رضا بنویسد تا هر كس كه با امام رضا آشنا نیست از این جزوه استفاده كند. در این جزوه كمی دربارهی امام رضا و تاریخ زندگیاش بنویسد. كمی هم دربارهی نماز مسافر و آداب زیارت بنویسد. در آخر هم مراكز دیدنی مشهد را معرفی كند. اروپاییها برای آدامس یا شكلاتی كه تولید میكنند، وقت میگذارند تا با چیزهای مبتذل حواس بچههای ما را درگیر كنند. اما ما حاضر نیستیم كه از امام رضا برای مردم بگوییم. باید تا میتوانیم تبلیغات سازنده كنیم. زیارت نقش سازنده و مهمی دارد. ما از مراكز دینیمان خوب استفاده نكردیم. از مساجد ما خوب استفاده نشد. از تابستان و اردوهای ما خوب استفاده نشد. نقش زیارت چیست؟

امام حسین علیه السلام

زیارت به معنی این است كه یك انسان ناقص در مقابل یك انسان كامل میرود. زیارت یعنی در مقابل آینه برو. چطور وقتی شما در مقابل آینه میایستی خودت را مرتب میكنی. لباست درست میكنی. زیارت هم همین است. حتی حدیث داریم كه حضرت وقتی میخواستند بیرون بروند، حتماً عمامهی خود را در آینه درست میكرد. اگر یك موقع آینه پیدا نمیشد، در آب درست میكرد. عایشه گفت: یا رسولالله! تو هم خود را مرتب میكنی؟ گفت: مسلمان وقتی از خانه بیرون میرود باید خودش را مرتب كند. مستحب است كه انسان خودش را زینت كند. حضرت یك كسی را دید كه موهای خود را شانه نكرده بود. فرمود: اگر حال نداری، آن را كوتاه كن. اگر موهایت را بلند میكنی، آن را شانه كن. وقتی بدن مقدس پیغمبر ما را بلند كردند، دیدند كه زیر متكای ایشان چوب مسواك و شانه است. زیارت یعنی این كه در مقابل انسان كامل بایست. حالا انسان كامل یعنی چه؟ امام پنجاه سال زنده بود. پنجاه سال هجده هزار و دویست و پنجاه روز میشود. باید این دویست و پنجاه روز را در تعداد ركعات نماز ضرب كنیم. ما در عمرمان یك ركعت نماز با توجه نخواندیم. اما او صدهزار ركعت نماز با توجه خواند. یعنی ما فقط در نماز خواندن یك صدهزارم ایشان هستیم. حالا در كارهای دیگر كه اصلاً حساب نمیشویم. «أَشْهَدُ أَنَّكَ قَدْ أَقَمْتَ الصَّلَاةَ»(كافی، ج‏4، ص‏570) امام رضا داشت مینوشت. صدای اذان را كه شنید، قلم را انداخت. امیرالمؤمنین داشت قضاوت میكرد و در مسجد كوفه نشسته بود. دو نفر با هم دعوا داشتند.

حدیث داریم هر كس میخواهد ببیند كه زیارتش قبول شد یا نه، ببیند كه بعد از زیارت عوض شد یا نه؟ حدیث داریم اگر به زیارت برویم و تغییر نكنیم، معلوم میشود كه زیارت ما قبول نشده است. زیارت یعنی انسان ببیند كه میتواند تا بینهایت رشد كند. این درس اول زیارت است

حرفهای این دو نفر را گوش میداد. تا صدای اذان را شنید، بلند شد و رفت. زیارت یعنی ناقص در مقابل كامل برود. كامل یك لحظه غافل نبود و من كل عمرم غافل بودم. كامل همه چیزی میدانست و من چیزی نمیدانستم. او زیر بار طاغوت نرفت. اما من به خاطر یك سوری كه به من میدهند از هر كسی تملق میكنم. این نقش اول زیارت است. اینطور نیست كه آدم به زیارت برود و ضریح را ببوسد. یك مقدار به لوسترها نگاه كند و صلوات ختم كند و بیرون بیاید. حدیث داریم هر كس میخواهد ببیند كه زیارتش قبول شد یا نه، ببیند كه بعد از زیارت عوض شد یا نه؟ حدیث داریم اگر به زیارت برویم و تغییر نكنیم، معلوم میشود كه زیارت ما قبول نشده است. زیارت یعنی انسان ببیند كه میتواند تا بینهایت رشد كند. این درس اول زیارت است. میگویند وقتی به زیارت میروی، وضو بگیر. رفتن به زیارت اولیاء خدا مثل رفتن به زیارت خدا است. در روایت داریم كه میگوید: «اللَّهُمَّ فَتَقَبَّلْ سَعْیِی إِلَیْكَ وَ تَضَرُّعِی بَیْنَ یَدَیْكَ» (بحارالأنوار، ج‏97، ص‏281) در زیارت امیرالمؤمنین داریم كه وقتی به در حرم حضرت امیرالمؤمنین رسیدی، این دعا را بخوان. بگو: خدایا «تَقَبَّلْ سَعْیِی إِلَیْكَ». «سَعْیِی إِلَیْكَ» نیست. «سعیی الی امیرالمؤمنین» من تلاش كردم كه به قبر امیرالمؤمنین بیایم. به سمت تو و به سمت علی تلاش كردیم. تلاش به سمت علی، تلاش به سمت خدا است. «تَقَبَّلْ سَعْیِی إِلَیْكَ وَ تَضَرُّعِی بَیْنَ یَدَیْكَ» زیارت باید با معرفت باشد. امامشناسی خیلی مهم است. به امید روزی كه حرم امام رضا وقت نماز تعطیل شود. حرم حضرت معصومه تعطیل شود. تا همه در وقت اذان نماز بخوانند. نباید در وقت اذان زیارت‎نامه خواند. خیلی از افراد هستند كه وقتی اذان میگویند، مینشیند و به حرم نگاه میكند. گویی كه به پارك آمده است. قبرستانهای ما دارد به صورت پارك درمیآید. اخیراً دیدهام بعضیها كه میخواهند به قبرستان بروند، بلال برمیدارند. قلیان برمیدارند. اینجا قبر پدرت است یا قهوهخانهی قنبر است؟ اینجا مزار پدرت است. برو بنشین و بگو: پدرجان من از تو هستم. تو به گردن من حق داری. «وَ بِالْوالِدَیْنِ إِحْساناً» (بقره/83) حدیث داریم بعضیها تا زنده هستند از بچههای خود راضی نیستند. اما بعد از مرگ به قدری ثواب برای پدر خود میفرستند كه پدر بعد از مرگ از اینها راضی میشود. من با چشم خودم دیدم كه امام(ره) وقتی از تركیه به كربلا - كاظمین آمدند، بر سر قبر سیدرضی همان كسی كه خطبههای نهجالبلاغه را جمعآوری كرد، رفتند. قرآن خواند و بعد دعا كرد. من بعد از آن ماجرا در حدیث دیدم كه دعا بر سر قبر عالم مستجاب میشود. به خصوص اگر جمعه و قبل از آفتاب باشد. اینها در نزد خدا آبرو دارند. قرآن میگوید: «وَ لا تَحْسَبَنَّ الَّذینَ قُتِلُوا فی‏ سَبیلِ اللَّهِ أَمْواتاً بَلْ أَحْیاءٌ عِنْدَ رَبِّهِمْ یُرْزَقُونَ» (آل عمران/169) شهید همیشه زنده است و از كارهای ما خبر دارد. شخصی بود كه هر شب برای پدرش یك هدیه میفرستاد. یعنی فقیری را سیر میكرد. هر شب یك ظرف غذا به یكی از همسایهها میداد و میگفت: خدایا ثواب این غذا برای پدرم باشد. آن كسی كه غذاها را میبرد، یك شب خودش غذاها را خورد و به فقیر غذا نداد. شب پدرش را در خواب دید. پدرش گفت: دیشب برای ما غذا نفرستادی؟ گفت: فرستادم. گفت: نخیر! به ما نرسید. آن شخص را صدا كرد. گفت: راستش را بگو. دیشب غذا را نبردی؟

گفت: از كجا فهمیدی؟ گفت: دیشب غذا خیلی خوشمزه بود و من غذاها را خوردم. از این معلوم میشود كه تمام خیرات ما به ارواح آنها میرسد. حاج شیخ عباس قمی به خواب آقازادهاش آمد. گفت: من یك كتاب از فلانی گرفتم تا مطالعه كنم. اما فراموش كردم كه كتاب را به او بدهم. این امانت است. حق مردم در خانهی من مانده است. من الآن گرفتار حق مردم شدهام. شما به كتابخانهی من بروید و كتاب را بردارید و به صاحبش بازگردانید. آقازادهاش گفت: از خواب بیدارشدم. به كتابخانه رفتم و دیدم كه همچنین كتابی در آنجا است. كتاب را بردم و به صاحبش دادم. نزدیك در خانه كتاب از دست من افتاد. كتاب را برداشتم و رفتم. دوباره حاج شیخ عباس قمی به خواب من آمد و گفت: چرا به صاحبش نگفتی كه كتاب بر زمین افتاده است و زخمی شده است. برو به صاحبش بگو: آقا كتاب شما به زمین افتاد و زخمی شد. كتابی كه زخمی شد، ارزشش كم میشود. شما یا من را حلال كن یا این مبلغ را بگیر و من را حلال كن. ما فكر میكنیم كه دنیا فقط خوراك، پوشاك و مسكن است. تمام كارهای ما زیر نظر است. برادرها با هم دوست باشند. اینقدر در این زمینه خاطرات هست كه اگر هر كسی این خاطرات را چاپ كند یك كتاب میشود. روحشان باز است و از كارهای ما در جریان هستند. حدیث داریم كه هر هفته كارهای ما را خدمت امام زمان عرضه میكنند. امام از ریز و درشت كار ما خبردارد. یكی از افراد ضد ولایت فقیه بود. با امام كاظم بد بود. در خانه نشسته بود. یك روز برادرش خدمت امام آمد. امام فرمود: چرا برادر شما سراغ ما نمیآید؟ نگفت: آقا دیگر با شما میانهی خوبی ندارد. گفت: ایشان احتیاط میكند. اهل تقوا است. در خانه نشسته است و مشغول دعا و ذكر است. بالاخره گوشهگیر و منزوی شده و از سیاست كنار كشیده است. امام فرمود: به او بگو: اگر خیلی تقوا داری، فلان تاریخ كه در فلان كوچه رفتی و در زدی و زن صاحبخانه آمد تا در را باز كند، اگر خیلی تقوا داشته باشی، نباید رو به سینهی این خانم دست دراز كنی. تقوایت فقط برای این است كه به خانهی امام كاظم نیایی. آنجا تقوا داشتی. گفت: آقا برادر من چنین غلطی كرده است. آمد به برادرش گفت: به امام ماجرا را به دروغ گفتم. آقا فهمید. گفتم: آقا از كجا میفهمید؟ امام فرمود: اگر قرار باشد كه ما هم مثل شما دیوار جلوی فهممان را بگیرد، پس با شما چه فرقی داریم؟ موبایل و تلفنهای جیبی گران است. برای این كه با بیسیم و میخ هم میشود حرف زد. گاهی یك رادیو كوچك با یك تكان دادن، موج آن طرف دنیا را هم میگیرد. یك رادیو هم مثل بشكه است اما موج تهران را هم نمیگیرد. فرق اولیاء خدا این است كه روحشان از كار ما مطلع میشود. امام به معنی زیارت است. یعنی امامجان تو میدانی كه چه كار من خوب است و چه كار من بد است. شخصی در تهران است كه یك پسر بیشتر ندارد. فقط یك فرزند پسر دارد. میخواهد پسرش را داماد كند. اما پسر زیر بار داماد شدن نمیرود. میگوید: من میخواهم در خارج داماد شوم. این آقای تهرانی با یك دوست مشهدی صحبت میكند و میگوید: پسر من داماد نمیشود. میگوید: او را به مشهد، زیارت امام رضا بیاورید. شاید توسلی پیدا كند و قبول كند. این آقا به همراه پسرش به مشهد میآید. به ایام غبارروبی حرم برخورد میكنند. با تلاش بسیار كارت ورود میگیرند. این آقا كنار ضریح میرود و میگوید: حاجآقا یك مقدار از غبار ضریح به من بده. آن آقا یك خورده غبار برمیدارد و در كاغذ میریزد و به این آقا میدهد. این مرد غبار را به پسرش میدهد. پسر میگوید: من امام رضا را قبول دارم. اما میخواهم در خارج داماد شوم. پدر میگوید: حالا كه قبول نمیكنی، لااقل این غبارها را از من بگیر. این جوان كاغذ را باز میكند. میبیند در كاغذ نوشته شده است كه من دختری هستم كه لیسانس دارم. تمام بستگان و همسایگان و همشاگردیهای همسن من عروس شدند ولی چون پدر من كارمند شهرداری است، هیچ كس به خواستگاری من نیامده است. یا امام رضا تا حالا خودم را نگه داشتم. دست من را بگیر. پسر خیلی تعجب میكند. به پدرش میگوید: من این دختر را میخواهم. میگویند: شاید این دختر پیر شده باشد. شاید فقیر باشد. شاید او را نپسندی. میگوید: من فقط همین دختر را میخواهم. پدر فقط دنبال این بود كه یك جرقهای بخورد كه پسر از فكر خارج رفتن بیرون بیاید. سوار ماشین میشوند و به شهرداری میروند. میگویند: آقا شما یك چنین كارمندی دارید؟ میگویند: بله! میگویند: ببخشید، میشود آدرس خانهی او را بدهید. با ماشین چند میلیونی تاجر مشهدی و تاجر تهرانی به خانهی آنها میروند. پدر عروس پشت در میآید و میگوید: بفرمایید! میگویند: شما دختر بزرگی دارید كه لیسانس دارد؟ میگوید: بله! میگویند: میشود داخل بیاییم و یك چای بخوریم و صحبت كنیم. پدر میگوید: خانهی چه كسی را میخواهید؟ میگویند: ما برای دخترتان آمدهایم. پدر نگاه میكند و میبیند كه این افراد به آنها نمیخورند. میگوید: این پیوند مثل پیوند اسفناج و گلابی است. میگوید: اصلاً امكان ندارد. میگوید: چه كسی شما را به اینجا فرستاده است؟ میگویند: راجع به این كه چه كسی ما را فرستاده است، بعداً صحبت میكنیم. به هرحال با اصرار داخل اتاق میشوند. پدر به عنوان یك چیز ناباور به دخترش میگوید: خواستگار نیامد. حالا كه آمد با ماشین كذایی آمد. دختر پایین میآید تا پسر را ببیند. پسر به دختر نگاه میكند و میگوید: من فقط همین دختر را میخواهم. میگوید: من همین دختر را دوست دارم. علاقه دست خداست. قرآن میفرماید «وَ جَعَلَ بَیْنَكُمْ مَوَدَّةً وَ رَحْمَةً» (روم/21) محبت عروس و داماد دست خداست. با پول و جهیزیه زندگی عروس و داماد شیرین نمیشود. قرآن میگوید: با اسكناس دل نرم نمیشود. یك آیه داریم كه میگوید: اسكناس محبت نمیآورد. «لَوْ أَنْفَقْتَ ما فِی الْأَرْضِ جَمیعاً ما أَلَّفْتَ بَیْنَ قُلُوبِهِمْ» (انفال/63) پیغمبر میگوید: اگر تمام اسكناسهای كرهی زمین را خرج كنی، دل اینها به هم گره نمیخورد. مردم امام را دوست داشتند. امام یك قرآن به هیچ كس نداد اما همه مرگ بر شاه گفتن. همانهایی كه بیسكویتهای زمان شاه را خوردند، شاه را بیرون كردند. دل دست خداست. امام رضا اینجا دلالی خوبی كرد. پدر داماد تصمیم گرفت كه تمام زندگیش را عوض كند. اگر تاجر تاجر را گرفت، هنر نكرده است. هنر این است كه مرجع تقلید دخترش را به یك طلبه بدهد. هنر این است كه یك تاجر دخترش را به شاگردش بدهد. هنر این است كه یك گمنام با یك مشهور ازدواج كند وگرنه گمنام با گمنام به درد نمیخورد. اگر یك دختر خوب است، حتی اگر خانوادهی گمنام هم بود، بچههای پولدار با این دختر ازدواج كنند. خلاصه پدر زندگی عروس را عوض میكند. بعد هم عروسی میگیرند. شب عروسی، عروس به داماد میگوید: واقعیتش من گیج شدم. تو چه كسی بودی؟ چطور شد كه به سراغ من آمدی؟ چه كسی تو را فرستاد؟ چون میخواهیم عروسی كنیم، به من راستش را بگو. واقعاً تو من را میخواهی؟ میگوید: این كاغذ را بخوان. داماد بعد از این كه همهی مراحل تمام میشود، كاغذ را به عروس میدهد. عروس میبیند كه خط خودش است. فریاد میكشد و میگوید: كه تو در قبر امام رضا رفتی؟ من این كاغذ را نوشتم و در ضریح امام رضا انداختم. من این را نگفتم كه از این به بعد هر كس بخواهد ازدواج كند نامه بنویسد و در حرم امام رضا بیاندازد. مثل این كه میگویند: آقای قرائتی شما سخنران هستی؟ میگویم: بله! میگوید: اگر راست میگویی امشب به منزل ما بیا و سخنرانی كن. میگویم: من سخنران هستم. اما به منزل تو نمیآیم. معنای نقاش این نیست كه برای همه بكشد. همین كه چند تا نقشه كشید، معلوم است كه این نقاش است. گاهی امامان ما معجزه نشان میدهند تا بگویند: ما به یك قدرتی متصل هستیم. اما معنای این كار این نیست كه همهی مشكلات ما را از راههای معجزه حل كنند. زندگی باید مسیر طبیعیاش را طی كند. گاهی امامان ما از این چراغها نشان میدهند تا بگویند: غیر از این قدرت یك قدرت دیگر هم هست. زیارت، توسل است. عشق به امام است. زیارت شمردن فضایل امام و مقایسه ارزشهای امام با ضدارزشهایی است كه خود درست كردهایم. زیارت پیمان و قدردانی از زحمات پیغمبر است. چون پیغمبر فرمود: من از شما هیچ چیز نمیخواهم. مزدی از شما جز محبت نمیخواهم. مفتی مكه، آن كوردل و كورظاهر كه هم ظاهرش كوراست و هم دل كور دارد در روزنامهها نوشته است كه روز عاشورا جشن بگیرید. اینقدر شما كینه دارید كه قبر امام حسن را خراب میكنید. شما میدانید كه پنج نفری كه زیر عبای پیامبر رفتند، پنج تن آل عبا هستند. امیرالمؤمنین، فاطمهی زهرا، امام حسن، امامحسین و پیامبر پنجتن آل عبا هستند. پیغمبر تشییع جنازه نشد و در خانهاش دفن شد. امیرالمؤمنین را مخفیانه دفن كردند. حضرت زهرا را مخفیانه دفن كردند. امام حسین را دفن نكردند. فقط امام حسن را تشییع كردند كه آن هم به جنازهاش تیر زدند. اینها نسل همان كسی هستند كه حالا میگوید: جشن بگیرید. خدا را شكر كه ما حسین را دوست داریم. تا اربعین برای او احترام قائل هستیم. در ایران تا ماه محرم و صفر عروسی برگزار نمیشود. گرچه عروسی حرام نیست. اما به احترام خونهای مقدس اینها، این دو ماه تمام تالارهای عروسی بسته هستند. ما باید برای كسی كه برای اسلام سوخت یك مقدار ادب داشته باشیم. خدایا بر عذاب كسانی كه خط اهل بیت را در طول تاریخ كور كردند، بیفزا. دست زندههای آنها را قطع كن. خدایا تمام مریضهای ما را شفا مرحمت بفرما. هرچه بر عمر ما اضافه میكنی، بر ایمان و علم و عمل و اخلاص و عمق و بركت كار ما بیفزا. رهبر ما، امت ما، نسل و ناموس ما، دین و عقائد و افكار ما، مرز و بوم ما را حفظ بفرما.

«والسلام علیكم و رحمة الله و بركاته»

مشاوره
مشاوره
در رابطه با این محتوا تجربیات خود را در پرسان به اشتراک بگذارید.