تبیان، دستیار زندگی
عزیز مصر و همسرش در بازار برده‏فروشان نونهالى را دیده و خریده‏اند به امید آنكه غلامى ارزشمند گردد یا شاید او را به فرزندى بپذیرند. با رشد یوسف و پا نهادن وى در سنین جوانى، متأسفانه همسر عزیز مصر از دایره عفت و پاكدامنى تجاوز مى‏كند و به هوا و هوس خود اجاز
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

آنکه عاشق شد و کتمان کرد

عشق پاك، هوس شعله‏ور، نشانه‏ها (5)

قلب وآتش

لینک مقاله اول (عشق پاك، هوس شعله‏ور)

لینک مقاله دوم(رهروان عشق آگاهانه یا ...)

لینک مقاله سوم(عشق نبوَد عاقبت ننگى بود)

لینک مقاله چهارم(عاشقان پاکدامن)

هوس شعله‏ور

عزیز مصر و همسرش در بازار برده‏فروشان نونهالى را دیده و خریده‏اند به امید آنكه غلامى ارزشمند گردد یا شاید او را به فرزندى بپذیرند. با رشد یوسف و پا نهادن وى در سنین جوانى، متأسفانه همسر عزیز مصر از دایره عفت و پاكدامنى تجاوز مى‏كند و به هوا و هوس خود اجازه شعله‏ور شدن مى‏دهد. او كه همسر دارد و باید قلب و عشق خود را به همسرش اختصاص دهد، در پى هوس خود، به یوسف دل مى‏بندد و این هوس شعله‏ور، زمام اختیار از كف او مى‏رباید. در اینجا برعكس عشق ناب و پاك، فسادزایى و گستاخى و پرده‏درى رخ مى‏دهد. بعد از آنكه زلیخا در جذب و جلب یوسف ناكام مى‏شود، نقشه نهایى‏اش را طرح مى‏كند و یوسف را به خلوتگاه مطمئنى مى‏برد و او را به خویش مى‏خواند. یوسف(ع) به سنت همیشگى خداوند تصریح مى‏كند:

«اِنَّهُ لا یُفْلِحُ الظالمین.» (یوسف، 23)

سنت خداوند بر آن است كه كسانى كه از حدود او تجاوز كنند و به ظلم و گناه آلوده گردند، به فلاح و پیروزى نرسند. عشق ورزیدن به زنى كه همسر دارد و اجابت دعوت او، ظلم است و ظلم عاقبت ندارد.

و بعد، از صحنه گناه فرار مى‏كند. این صحنه، صحنه مجاهده عظیم یوسف است زیرا یوسف جوانى است در اوج غرایز نفسانى و مانند هر انسان دیگرى، جمال ماهرویان، قلبش را به لرزه مى‏اندازد و وسوسه شیطانى هم بر جاذبه جنسى علاوه مى‏گردد. اگر او به زلیخا توجه نمى‏كند، نه از آن‏روست كه هوس و خواهش نفسانى ندارد و زیبایى ماهرویى چون زلیخا براى او بى‏جاذبه است، نه؛ بلكه او انسانى مؤمن و خداترس است و با اینكه در اینجا هیچ مانعى نیست و زلیخا هم توان و امكان پرده‏پوشى كامل بر این گناه دارد، ولى یوسف خود را در محضر خدا مى‏یابد و مى‏داند كه خداوند از هوس‏بازى بیزار است و اجابت در خواست زلیخا مساوى با تجاوز به حدود خداوند است، لذا به خدا پناه مى‏برد:

«قال معاذاللَّه» (یوسف: 23)

تا خداوند به عنایت و عصمت خودش او را بر خواهش نفس پیروز گرداند و از سقوط در گرداب گناه حفظ نماید. اوج مجاهده یوسف(ع) با هوس شعله‏ور، آمال نفسانى و غرایز جنسى در صحنه بعدى است. زنان دربارى از داستان عشق زلیخا باخبر شده‏اند و در صددند ماهپاره‏اى را ببینند كه زلیخا را شیدا و مجنون ساخته و از اریكه قدرت و شوكت به زیر كشیده و به خواهش و التماس وا داشته است. طبیعى است كه زلیخا هم به آسانى حاضر نیست ماهپاره خود را به آنان عرضه كند و در معرض ربودن آنان قرار دهد. پس زنان باید مكرى كنند كه زلیخا ناچار شود یوسف را به آنان بنمایاند. بهترین نقشه، هوس‏باز، ضعیف و ناتوان معرفى كردن زلیخا در برابر عشق برده‏اى كنعانى است. وقتى سخن زنان دربارى و رقیبان به زلیخا مى‏رسد، خشمگین مى‏گردد و براى مجاب كردن آنان در حق به جانبى خودش جز عرضه یوسف راهى نمى‏یابد. مجلس مى‏آراید و چاقو و ترنج به دستان رقیبان مى‏دهد و یوسف را بر آنان عرضه مى‏دارد. به ناگاه زلیخا نه یك نفر كه چندین ده نفر مى‏شود كه هر كدام یوسف را به خود یا حداقل به اجابت دعوت زلیخا اشارت مى‏نمایند و زلیخا هم با نهایت بى‏پروایى و گستاخى اعلام مى‏كند:

«این است آن كس كه در باره‏اش مرا سرزنش مى‏كردید و من از او كام خواستم و او عصمت ورزید و اگر امر مرا اطاعت نكند زندانى و خوار خواهد شد.» (یوسف، 32)

زلیخا در نهایت گستاخى، به امر و تحكم با یوسف رفتار مى‏كند و زلیخاهاى دیگر نیز هر كدام با ناز و كرشمه و دیگر حیله‏ها، یوسف را به سوى خود مى‏خوانند و این چنین است كه یوسف در دام خیل زلیخاها مى‏افتد. همان عظیم دامى كه پادشاه مصر در باره آن از زنان پرسید:

«مطلب شما چه بود آنگاه كه از یوسف كام مى‏طلبیدید؟» (یوسف، 51)

و اینجاست كه یوسف(ع) با همه ایمان و اعتقاد و پاكدامنى و عفت و انتساب به خاندان شرافت و نجابت و ...، در برابر خواهش‏هاى این همه زلیخاى ماهرو و در برابر طغیان و شعله‏ور شدن غریزه قدرتمندش، راهى جز پناه بردن و استغاثه نمى‏یابد و به پیشگاه خدا از این فتنه عظیم شكایت مى‏برد و نجات مى‏طلبد:

«خداى من، زندان، مرا خوش‏تر از اجابت خواهش شیطانى اینان است و اگر كید و مكر اینان را از من نگردانى، از جاهلان خواهم بود.» (یوسف، 23)

عشق پاك و ناب، عشقى بود كه كوشش در راه وصال آن پسندیده و ارزشمند بود و شایسته بود كه بنده از خداوند اجابتش را بطلبد و سعى و كوشش براى وصال آن عبادت به حساب مى‏آمد اما از هوس شعله‏ور باید به خدا پناه برد و اجابت آن ظلم عظیم و مقاومت در برابر آن مجاهده بى‏نظیر است. این حدیث ناظر به هوس شعله‏ور است:

«مجاهدِ شهید در راه خدا، اجرش از كسى كه امكان اجابت هوس برایش مهیا باشد ولى عفت ورزد، بیشتر نیست. چنین انسان عفیف و پاكدامنى نزدیك است از زمره ملائكه به حساب آید.»(1)

در داستان فوق، حق‏تعالى اوج پرده‏درى، گستاخى و بى‏حیایى اجابت‏كننده هوس شعله‏ور را نشان مى‏دهد.

در هوس شعله‏ور، مدعى عشق نه تنها طالب عفت و پاكدامنى محبوب نیست بلكه او را بى‏حریم مى‏خواهد.

یكى از قربانیان هوس شعله‏ور مى‏گوید:

«همیشه با خود مى‏گفتم: چرا او دوست ندارد من وقار و سنگینى خود را حفظ كنم و اصرار دارد كه با دوستى خارج از ضابطه با او، شخصیت و ارزشم را پایین آورم.»(2)

عاشق حقیقى نه خودش براى رسیدن به وصال به ظلم و گناه آلوده مى‏گردد و نه محبوب را به سوى ظلم و گناه سوق مى‏دهد. مدعیانى كه در عشق‏ورزیدن، حدود الهى را رعایت نمى‏كنند و محبوب را نیز بى‏پروا مى‏خواهند، عاشق نیستند بلكه هرزگانى هستند در پى كامجویى و برآوردن هوس‏هاى شعله‏ورشان.

دختر جوانى كه مدتى به دام یكى از این مدعیان عشق افتاده مى‏گوید:

«هفده ساله بودم كه نامه‏اى به دستم داد. او را قبلاً دیده بودم ولى احساس خاصى نسبت به او نداشتم اما در نامه‏اش به من اظهار عشق شدید كرده و وعده‏هاى زیادى داده بود كه به من علاقه فراوان دارد و در آرزوى ازدواج با من است. نامه‏هاى بعد را روزهاى بعد، از او دریافت كردم [و بالاخره به او علاقه‏مند شدم و باب رابطه بین ما باز شد ]تا اینكه فهمیدم او جوان هرزه‏اى است كه ... . وقتى به واقعیت پى بردم، او را از انصراف خود آگاه كردم ولى او به پخش شایعه علیه من پرداخت و ... و حالا تهدید مى‏كند كه اگر بخواهى با كسى دیگر ازدواج كنى، نامه‏ها و عكس تو را كه دارم به او نشان مى‏دهم و ...»(3)

مدعیانى كه دم از عشق مى‏زنند ولى با محبوب خود دور از چشم پدر و مادر خود و او رابطه غلط برقرار مى‏كنند و محبوب خود را به مجالس مختلط مى‏برند و با دیگران آشنا مى‏كنند و ...، این گونه افراد نه عاشق بلكه هرزه‏هاى هوس‏بازند. اگر عشق ناب در آنها باشد، با رعایت حرمت و شخصیت، طرف مقابل، در اولین قدم با پدر و خانواده او مسئله را مطرح مى‏كند و به كسب آگاهى عمیق‏تر از یكدیگر مى‏پردازند و چند جلسه خانوادگى و حضورى با هم صحبت مى‏كنند و بعد از بررسى همه جوانب چنانچه همدیگر را مناسب تشخیص دادند، ازدواج مى‏كنند. دعوت‏كنندگان به رفاقت‏هاى نامشروع و آمد و رفت‏هاى غلط و تهدیدكنندگان و ... هوس‏بازان شیطان‏صفتند نه عاشقان فرشته‏صفت.

كسانى كه از انسانیت، شرافت و كرامت بویى برده‏اند، گرچه دنبال غذا و لذت هم هستند ولى آنها را با حفظ حرمت و كرامت و شرافت انسانى خود مى‏طلبند و حاضر نیستند براى رسیدن به لذت‏هاى خود شرافت و حرمت و انسانیت خود را لكه‏دار كنند. این گروه، تحمل گرسنگى را بر لذت بردن از خوان پهن‏شده در مزبله ترجیح مى‏دهند و به هیچ نسبت حاضر نیستند براى لحظه‏اى كنار چنان سفره‏اى بنشینند.

در مقاله ی بعد به بررسی بحث " ایثارگرى عشق و سلطه‏جویى هوس" خواهیم پرداخت.

پى‏نوشت‏ها:

1) نهج‏البلاغه، حكمت 474.

2) فریب‏خوردگان، ص‏22.

3) مجله خانواده، شماره دوم، سال اول، آذر 70، ص‏36.

منبع : ماهنامه پیام زن ـ با تغییر و تلخیص

مشاوره
مشاوره
در رابطه با این محتوا تجربیات خود را در پرسان به اشتراک بگذارید.