تبیان، دستیار زندگی
«نماز چیست؟» یكی از كتاب‌های ارزشمند شهید مظلوم آیت الله بهشتی می‌باشد كه تاكنون حدود چهل مرتبه تجدید چاپ شده است. این كتاب را دفتر نشر فرهنگ اسلامی در 52 صفحه چاپ كرده است. در یكی از صف...
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

معرفی برخی از کتاب‌های شهید بهشتی(ره)

معرفی برخی از کتاب‌های شهید بهشتی

نماز چیست؟

«نماز چیست؟» یكی از كتاب‌های ارزشمند شهید مظلوم آیت الله بهشتی می‌باشد كه تاكنون حدود چهل مرتبه تجدید چاپ شده است. این كتاب را دفتر نشر فرهنگ اسلامی در 52 صفحه چاپ كرده است. در یكی از صفحات كتاب مذكور چنین می‌خوانیم:

(نماز) سرودی كه همه مسلمانان باید روزی پنج بار بخوانند تا یاد خدا و ملكات عالی انسانی همواره در آنان زنده بماند و از انحراف از راه راست خدا، از آلودگی به شرك، از خودباختگی در برابر زیبایی‌ها، یا مرعوب شدن در برابر قدرت‌های خودكامه، از ناسازگاری با بندگان نیكوكار خدا و از مفاسد دیگر روحی مصون بمانند. درست مثل سرودی كه سربازان صبح و شام می‌خوانند تا روح سلحشوری در آنان زنده بماند، یا سرودی كه پیشاهنگان می‌خوانند تا روح نیكوكاری در آنان تقویت شود.

این است نماز اسلام كه باید آن را سرود توحید و یكتاپرستی، سرود حفظ شخصیت انسان، سرود پاكی و فضیلت، سرود صلح و صفا با همه بندگان نیكوكار خدا نامید. سرودی كه همه مسلمانان باید روزی پنج بار بخوانند تا یاد خدا و ملكات عالی انسانی همواره در آنان زنده بماند و از انحراف از راه راست خدا، از آلودگی به شرك، از خودباختگی در برابر زیبایی‌ها، یا مرعوب شدن در برابر قدرت‌های خودكامه، از ناسازگاری با بندگان نیكوكار خدا و از مفاسد دیگر روحی مصون بمانند. درست مثل سرودی كه سربازان صبح و شام می‌خوانند تا روح سلحشوری در آنان زنده بماند، یا سرودی كه پیشاهنگان می‌خوانند تا روح نیكوكاری در آنان تقویت شود.

معرفی برخی از کتاب‌های شهید بهشتی

ربا در اسلام

كتاب «ربا در اسلام» مجموعه گفتارهای تفسیری شهید مظلوم آیت الله بهشتی است كه شامل تفسیر آیات 275 تا 281 سوره بقره می‌باشد. این كتاب در 216 صفحه توسط دفتر نشر فرهنگ اسلامی چاپ شده است . در فهرست كتاب «ربا در اسلام» عناوین زیر مشاهده می‌شود:

آیات ربا، اقتصاد ربوی در محیط حجاز و جامعه ما، نقش واقعی سرمایه، انسان اسلام و بهره‌مندی‌های زندگی، نقش و ماهیت پول، پول و بانك، بانك در اقتصاد كنونی، بانك بدون ربا، انواع ربا و مساله برخورد بعضی علما با آن، حل مشكل سرمایه گذاری‌های بزرگ و عناوین متعدد دیگر.

«برادر من و خواهر من، اگر این فریاد الهی را، این عزت خداداد را، این سرفرازی دنیا و آخرت را بخواهیم حفظ كنیم باید برای پرداختن بهای سنگین آن هم همه ی ما آماده باشیم كه بهشت را به بها بدهند و به بهانه ندهند. بهشت سعادت، بهشت عزت، بهشت حاكمیت اسلام را به بهای سنگین پرداخت می‌كند.»

شهید مظلوم آیت الله بهشتی در این كتاب، نگاه نقادانه و هوشمندانه به موضوع آزادی فردی و اقتصادی و سیاسی و... در فرهنگ غرب دارد، و در صفحاتی می‌گوید:

پس آزادی فردی و شخصی، آزادی اقتصادی و آزادی سیاسی، و به دنبالش بهشت موعود، همانجایی كه آزاری نباشد ـ كسی را با كسی كاری نباشد. چون آزادی شخصی كه داریم، آزادی اقتصادی هم كه داریم در مسئله سیاست و حكومت هم كه دیگر چاره‌ای جز این كه سر و ته آن را اینطور به هم بیاوریم نبود و بالاخره آزادی‌های سیاسی‌اش را هم حفظ كردیم تا بتواند حرفش را بزند، عقیده‌اش را بگوید، اقلیت حق داشته باشد عقیده‌اش را بر ملا بكند.

در اینجا تكلیف دین و مذهب چه می‌شود دین و مذهب آن قسمتش كه مربوط به اعتقادات قلبی و وظایف فردی است ، جز همان آزادی‌های شخصی می‌باشد. كسی دلش خواست، دین داشته باشد، دلش هم نخواست، دین نداشته باشد، خواست نماز بخواند، یا نخواند، خواست مشروب بخورد یا نخورد. در آن جا هم كه مربوط به جنبه‌های اقتصادی است، بالاخره آزادی اقتصادی را مقدم دانستیم، لذا دین در آنجا دخالت نكند. آن قسمت هم كه مربوط به آزادی‌های سیاسی است باز دین دخالت نكند، چون با فرمول آزادی، مسئله را حل كردیم . بدین ترتیب بار دین را از روی دوش‌ها برداشتیم، بارهای دیگر را هم كه برداشته بودیم پس دیگر این در واقع خود به خود بهشت است.

نگاه نافذ و جذاب شهید بهشتی، در عمق جان و شخصیت افراد، اثر می‌گذاشت، با وقار و متین بود و در سیرت و صورت، آراستگی داشت. در هر محفل علمی، سیاسی، اجتماعی و... كه وارد می‌شد، مشتاقان حقیقت را به خود جذب می‌كرد. به صراحت، سخن می‌گفت، و به گرمی، بر عمق جان مخاطبین می‌نشست، نوجوانان و جوانانی كه به دنبال الگویی در میان علما بودند، گرد او حلقه می‌زدند و شیفته منش و صداقت او می‌شدند.

در قرن هجده و اوایل قرن نوزده، رویا، آرزو، خواب‌های طلائی بهشت موعود با همین شعارها به دست نویسندگان، گویندگان، اندیشمندان و رهبران فكری و اجتماعی آن زمان در كشورهای به اصطلاح مترقی، آنچنان با آب و تاب و زرق و برق عرضه می‌شد كه همه دل‌ها به سوی این كعبه آمال گرائیده بود. در همین كشور خودمان هم، مسئله حكومت مشروطه چه غوغاها كه ایجاد نكرد، چه دل‌هایی را كه نلرزاند، چه تلاش‌هایی را كه در پی خود نكشید! از تمام اصناف و قشرهای اجتماع، هر كس كه آزاده بود و آزاداندیش و آزادیخواه، دم از نهضت مشروطیت می‌زد. البته نمی‌خواهم از یك پله بالاتر بگویم این نهضت خوب یا بد بود. آن بحثی دیگر است. ولی می‌خواهم بگویم آن رویاها جاذبه‌هایی نیرومند برای همه كسانی كه مشروطه طلب بودند، هم داشت.

در این دیدگاه (انسان اجتماعی یك تعهد بیشتر ندارد: «ایجاد حكومت آزاد» . حكومت پارلمانی یا به شكل جمهوری، یا به شكل مشروطه.) به تدریج مطرح شد كه رابطه این آزادی‌های فردی ـ كه شما می‌گویید به اشخاص بدهیم ـ با مسئله ارزش‌های اخلاقی چه می‌شود گفتند: ارزش‌های اخلاقی را هم به دست خود اشخاص واگذار كنید. البته ما یك مكتب ترویج اخلاق درست می‌كنیم تا بنیادهای اخلاقی را در انسان‌ها محكم نمائیم . به اخلاق بی‌اعتنا نیستیم . ولی دیگر اخلاق در همان حدّ اخلاق ارزش دارد یعنی هر آقایی كه خُلق مباركشان با اخلاقیات سازگار بود، خود به خود این كارها را می‌كند. اگر هم خُلق و خوی مباركشان سازش نداشت، مزاحمشان نمی‌شویم.

پس اخلاق را هم باید یك امر انتخابی بكنیم . آنچه می‌توان گفت به عنوان یك كلمه، كه در برگیرنده همه آرزوها و خواسته‌های دیگر بود، عبارت بود از كلمه « آزادی »، ـ همان فرشته آزادی! كه در نیویورك به كسانی كه از دنیاهای دوردست به این قاره قدم می‌گذارند خیرمقدم می‌گوید.

او دارای سیمایی درخشان و سالم بود و به نظافت و آراستگی ساده‌ی خود، اهمیت می‌داد. روزی یك ساعت، پیاده روی می‌كرد و حتی قبل از انقلاب كوهنوردی هم می‌رفت . به اندازه‌ای شاداب، قوی، مهربان و خلل ناپذیر بود كه دشمنان او نیز به تاثیر چهره‌ی سالم و گیرا و منش قابل توجه او اشاره كرده‌اند.

خوب اخلاق كه دلبخواه است و نباید ضامنی داشته باشد. از جنبه‌های اقتصادی و شخصی هم كه آزادی هست. در حكومت هم حكومت اكثریت! كار حكومت اكثریت چیست خود به خود كار حكومتی كه مبعوث از طرف اكثریت و نماینده آن است، اینست كه قوانین و طرزعمل و اجرائیاتش همه پشتیبان منافع و مصالح كلی همه جامعه، به خصوص منافع اكثریت باشد. وگرنه پس فلسفه حكومت اكثریت چیست حداقل خاصیت اكثریت می‌تواند حمایت از حقوق و مصالح اكثریت باشد و از این بهتر هم دیگر نمی‌شود.

با پیشرفت صنایع و پیدایش سرمایه داری صنعتی و تجاری ـ در معنی اصطلاحی‌اش یعنی كاپیتالیسم ـ یك وقت مردم سر از خواب چند ساله برداشتند و دیدند انتخابات و حكومتی كه اكثریت به آن رای داده، هست، اما این حكومت در درجه اول، در چنگ یك اقلیت است. آن اقلیت مترف، در رفاه زندگی غرق شده و به هیچ مرحله‌ای از رفاه اكتفا نكرده‌ای كه دائما مثل جهنم «هل من مزید» می‌گوید. این اقلیت، یك كلاه گشادی به سر اكثریت گذاشته، كلاهی كه روی چشم و گوش اكثریت را كاملا گرفته است! دستگاه‌های جدید تبلیغاتی، كه استفاده از آنها برای یك تبلیغ چند سطری یا چند دقیقه‌ای، نیازمند به پرداخت پول كلان است، در اختیار چه كسانی است، اكثریت یا اقلیت

قطعا آن اقلیتی كه می‌تواند این پول كلان را بدهد. آن وقت عقل اكثریت در دست كیست به دست این دستگاه‌های تبلیغاتی است. بنابراین عقل، اندیشه و فكر اكثریت، با یك زاویه انحرافی، باز در دست اقلیت افتاد. پس حكومتی كه با رای اكثریت انتخاب می‌شود (در واقع ) با میل اقلیت و در جهت خواسته‌های آن اقلیت انتخاب می‌شود و سركار می‌آید. پس چه شد آن مسئله ضامن زندگی سعادتمند اكثریت، آزادی‌های فردی و سیاسی، آزادی اظهار عقیده؟

بلی، اظهار عقیده آزاد است، منتهی جنابعالی كه پول ندارید، به شما این امكان را می‌دهیم كه (مثلا) تشریف ببرید در گوشه هایدپارك لندن در «گوشه سخنوران» بالای یك كرسی، حنجره پاره كن . این گوشه هایدپارك لندن هم جالبست. از آن وسط‌ها انتخاب نكرده‌اند. در آن گوشه، دوطرفش دو خیابان پر ترافیك شلوغ است كه اگر دو نفر در آنجا با هم بلند حرف بزنند، به زحمت حرف یكدیگر را می‌شنوند و این آقایی كه می‌خواهد از این آزادی استفاده كند باید به آنجا برود و عقیده‌اش را بگوید. تازه اگر حنجره‌اش را هم پاره كند، صدایش پنج متر یا ده متر آن طرف‌تر می‌رود! این آقا حرفش را اینجا می‌زند و آن یكی حرفش را پشت تلویزیون و رادیو. رأیش را در كجا منعكس می‌كند در مطبوعات. این آقا آزاد است. می‌تواند حرفش را در یك بیانیه منتشر كند. اما مگر چقدر می‌تواند بیانیه داشته باشد فرضا صدهزار بیانیه . حالا چقدر خرج دارد چطور این را توزیع كند صد هزار بیانیه منتشر می‌كند، اما رقیبش در روزنامه تایمز با تیراژ 2 میلیون و 3 میلیون مقاله ای می‌نویسد كه بدون زحمت به دست همه می‌افتد. تعادل خیلی برقرار است!! لذا حساب شد كه عقل و اندیشه و امكانات، همه آمد در چنگ آن اقلیت، حكومت اكثریت واقعا به حكومت اقلیت تبدیل شد. منتهی در لباس آراسته منتخب اكثریت. این هم كه بد شد!!

معرفی برخی از کتاب‌های شهید بهشتی

شیفته خدمت

كتاب «شیفته خدمت» را كه نگاهی به زندگی شهید مظلوم آیت الله بهشتی می‌باشد، مهناز میزبانی نوشته و مركز اسناد انقلاب اسلامی آن را در 144 صفحه به چاپ رسانده است . كتاب مذكور هفت فصل دارد و عناوین برخی فصل‌ها و مطالب آن چنین است: بشارت نور، نبوغ درخشان، خروش عدالت خواهانه، عطش معرفت، جویای حكمت، پویا و ممتاز، بهشتی و فرهنگ، تحول در نظام آموزشی، تاسیس مدرسه حقانی، مكتب توحید، كانون توحید، سازماندهی جوانان مبارز، عبرتی از تاریخ، هدایت تشكل‌های سیاسی، سازماندهی انقلاب، منادی بیداری، آزادی در سایه اسلام، شورای انقلاب، در مصاف با لیبرالیسم، اندیشه و آرا، عطر خلق محمدی، رشته‌ی مودت و روح خدمت، تندیس مظلومیت، پیرایه‌ها و شرح مظلومیت و عناوین متعدد دیگر. نمونه‌هایی از مطالب كتاب مذكور چنین است:

رادیو بی بی سی انگلیس، او را چنین توصیف كرده است: « آیت الله دكتر سیدمحمد حسینی بهشتی، مردی خوش لباس، با چهره‌ای گیرا و پر ابهت بود، گرچه او با دیدی نو، به مسائل زمان می‌نگریست، اما در عمل سیاستگری را پیشه ساخته، و هرگز كلمه‌ای بی جا بر زبان نمی‌آورد و در میان روحانیت ایران، او از معدود كسانی بود، كه به نظم و سازمان اعتقاد داشت.

سیدمحمد 16 ساله بود كه نقش رهبری گروهی ظلم ستیز را برعهده گرفت. این اولین تجربه‌ی وی در رهبری مبارزات مردمی بود كه در طول نهضت و پس از آن ادامه یافت و در نهایت به ثمر نشست او خود این خاطره را چنین بیان می‌كند:

یك بار در سن 16 سالگی به روستایی رفتم؛ آنجا در دهه‌ی محرم و صفر، منبر می‌رفتم و دو سه بار در آن روستا رفتم . در یكی از سفرها از ظلم كدخدا صحبت شد؛ كه هم كدخدا بود و هم ارباب، به جوان‌های روستا گفتم: كه چرا باید این بر شما حكومت كند و زور بگوید گفتند سرنیزه ژاندارم از او حمایت می‌كند؛ گفتم : این كدخدا را باید برداریم، حالا اگر او را برداریم كدخدای خوب دارید گفتند بله، آقا سیدجعفرآدم خوبی است و ما همه او را قبول داریم . ما دست به كار شدیم تا كدخدا و ارباب را از ده بتازانیم؛ ولی مگر دست تنها می‌شد جوانان روستا را بر ضد او بسیج كردیم، ولی كافی نبود. پشت او در شهر به فرمانداری محكم بود. در شهر تلاش كردیم یك وسیله‌ای پیدا كنیم كه فرماندار از كدخدا حمایت نكند آن وقت كدخدا را جاكن كردیم و سیدجعفر را كدخدا نمودیم؛ خوب این كار را به تنهایی نمی‌شد بكنیم؛ باید با جماعت می‌كردیم آن هم با یك پشتوانه‌ای در شهر، كه فرمانداری از او حمایت نكند. پس حركت داشتیم اما در همین حدود، همه نیز می‌دانستند كه ام الفساد كیست ام الفساد شاه بود، تازه شاه هم نبود آمریكا بود. آن موقع‌ها بیشتر انگلیس پشت شاه بود. ام الفساد انگلستان بود.

وی آمریكا را دشمن اصلی انقلاب شمرد و اعلام كرد كه پیروزی انقلاب با اهداف آمریكا مغایرت دارد و این امر سبب كارشكنی‌های آمریكا و دخالت در امور ایران می‌شود. او در اجتماع مردم قم در آستانه سومین سال پیروزی انقلاب گفت:

این جنگ تحمیلی توطئه اخیر آمریكا است برای چی، چی رو می‌خواهد از دست شما بگیرد، استقلال شما را، حكومت اسلامی شما را حاكمیت اسلام را می‌خواهد بگیرد. می‌گوید از همان ناسیونالیست‌های میانه رو سركار بیایند ما فورا جنگ را تمام می‌كنیم. مردم قهرمان قم، اگر این پیشنهاد آمریكا را علنا اینجا به رأی بگذارند بگویند یا باید مردانه با تمام توان وجودتان با توكل به نیروی خودتان و با توكل بر خدایتان با این دشمنان خدا و خلق تا آخرین نفس بجنگید و سختی‌ها و رنج‌ها را تحمل كنید، یا اگر نمی‌خواهید این رنج‌ها و سختی‌ها ادامه پیدا كند، موافقت كنید كه در ایران یك دولت ملی گرای میانه رو مورد قبول آمریكا سركار بیاید. رأی شما جمعیت چیست (ملت فریاد برمی‌آورند نه، نه، مرگ بر آمریكا)

«برخود و احساسات خودش، شدیدا غالب بود یك فرد بیشتر متفكر بود تا احساساتی، اگرچه گاهی اوقات احساسات او، یك جمعیت میلیونی را، به جوش می‌آورد... از آن قبیل آدم‌هایی نبود كه احساساتشان، آنها را سوار بر یك اسب سركش كند، كه مهارش در دستشان نیست، بلكه از آن قبیل انسان‌هایی بود كه، در اوج احساساتش هم آدم می‌دانست دارد منطقی و حساب شده حرف می‌زند. »

آقای ریگان بشنو، آقای ریگان بشنو، این فریاد خشمگینانه ملت ما را ببین، آیا نمی‌شنوی این ملت هنوز با همان شكوه و با همان خروش كه در ماه‌های نیمه ی دوم سال 57 مرگ بر آمریكا را سر می‌داد. امروز هم با همان خروش و با همان قهرمانی فریاد دارد كه مرگ بر آمریكا و مرگ بر سازشكار.

«برادر من و خواهر من، اگر این فریاد الهی را، این عزت خداداد را، این سرفرازی دنیا و آخرت را بخواهیم حفظ كنیم باید برای پرداختن بهای سنگین آن هم همه ی ما آماده باشیم كه بهشت را به بها بدهند و به بهانه ندهند. بهشت سعادت، بهشت عزت، بهشت حاكمیت اسلام را به بهای سنگین پرداخت می‌كند.»

نگاه نافذ و جذاب شهید بهشتی، در عمق جان و شخصیت افراد، اثر می‌گذاشت، با وقار و متین بود و در سیرت و صورت، آراستگی داشت. در هر محفل علمی، سیاسی، اجتماعی و... كه وارد می‌شد، مشتاقان حقیقت را به خود جذب می‌كرد. به صراحت، سخن می‌گفت، و به گرمی، بر عمق جان مخاطبین می‌نشست، نوجوانان و جوانانی كه به دنبال الگویی در میان علما بودند، گرد او حلقه می‌زدند و شیفته منش و صداقت او می‌شدند.

او دارای سیمایی درخشان و سالم بود و به نظافت و آراستگی ساده‌ی خود، اهمیت می‌داد. روزی یك ساعت، پیاده روی می‌كرد و حتی قبل از انقلاب كوهنوردی هم می‌رفت . به اندازه‌ای شاداب، قوی، مهربان و خلل ناپذیر بود كه دشمنان او نیز به تاثیر چهره‌ی سالم و گیرا و منش قابل توجه او اشاره كرده‌اند.

رادیو بی بی سی انگلیس، او را چنین توصیف كرده است:

آیت الله دكتر سیدمحمد حسینی بهشتی، مردی خوش لباس، با چهره‌ای گیرا و پر ابهت بود، گرچه او با دیدی نو، به مسائل زمان می‌نگریست، اما در عمل سیاستگری را پیشه ساخته، و هرگز كلمه‌ای بی‌جا بر زبان نمی‌آورد و در میان روحانیت ایران، او از معدود كسانی بود، كه به نظم و سازمان اعتقاد داشت.

یقینا یكی از علت‌هایی كه تاثیر شخص او را بر جامعه ماندگار كرد، همین بُعد از شخصیت او بود. او سختی مشكلات را با صبر و متانت خود آسان می‌كرد و رنج‌ها و ناملایمات زندگی را با توكل به خدا و توسل بر ائمه هدی تحمل می‌نمود و لبخند رضا و تسلیم را بر چهره، می‌نشاند. او در اوج احساس و عاطفه و محبت، عقل و تفكر را به مدد می‌گرفت و در یك كلام:

« برخود و احساسات خودش، شدیدا غالب بود یك فرد بیشتر متفكر بود تا احساساتی، اگرچه گاهی اوقات احساسات او، یك جمعیت میلیونی را، به جوش می‌آورد... از آن قبیل آدم‌هایی نبود كه احساساتشان، آنها را سوار بر یك اسب سركش كند، كه مهارش در دستشان نیست، بلكه از آن قبیل انسان‌هایی بود كه، در اوج احساساتش هم آدم می‌دانست دارد منطقی و حساب شده حرف می‌زند. »

همین قلب رئوف و لطیف، در مقابل دشمنان صبور و قوی بود. صبر و متانتی كه شهره‌ی عام و خاص بود. وی قاطع و قوی در مقابل دشمن ایستادگی می‌كرد و تصور لحظه‌ای سازش و سكوت را از خیال دشمن پاك می‌نمود.

مثال گویای این واقعیت، پاسخی است كه وی به كمیته‌ای در رادیو و تلویزیون ملی، در سال 1353 داد. طبق این برنامه عده‌ای از شخصیت‌های علمی و فرهنگی، دعوت می‌شدند، تا پیرامون مسائل مذهبی سخن بگویند. مقاوم و نستوه این میدان به فراست دریافت، كه این طرح، به قصد بی آبرو ساختن شخصیت‌های علمی، و قطع رابطه‌ی مردم با روحانیت و دادن بهانه به دست مسئولین رژیم است.

او شجاعانه و قاطعانه چنین گفت:

«شماها را نمی‌شناسم كه چه جور آدمی هستید، ولی در هر صورت، از طریق دستگاه، خریده شده‌اید، و یا این كه از ساده لوحی شما، استفاده و از اطلاعات اسلامی شما به ضرر اسلام، اقدام می‌شود.»

این سختگیری‌ها، گاهی مورد سوء استفاده‌ی منافقین قرار می‌گرفت، و از او چهره‌ای مستبد و متكبر معرفی می‌كردند، اما پاك دلان نوجوان و جوان كه قشر وسیعی از طرفداران او را تشكیل می‌دادند، چیزی جز درایت و دقت و قاطعیت در چهره او نمی‌دیدند، آنها به حقیقت شخصیت وی آشنا بودند. خود وی در این مورد گفته است:

من گاهی برای مدیریت جلسات، قیافه‌ای جدی می‌گرفتم در مجلس خبرگان، ناجور در بیرون منتشر می‌شد كه بله این خودش یك طاغوت است، یك مستبد است، (مثل این كه با عدم (من) قاطعیت می‌شود مجلس را اداره كرد!) متكبر است. مردم را در راه می‌دیدند، كه ما همان برادر خاكی متواضعشان هستیم كه بودیم . خوب از همان دیدار اول، متعدد، نوجوان‌ها و جوان‌ها در این مسافرت ها، به من یادداشت دادند؛ كه فلانی ما پشت سر تو نمی‌دانستیم ، یك چیزهای را باور كرده بودیم، حالا دیدیم شما را، در همان دیدار اول فهمیدیم، به همان دروغ نیز گفتند، ما را حلال كن، مگر می‌شود یك جامعه‌ای را بر محور دروغ تا آخر پیش برد.»

وی كه در مقابل خط لیبرالیسم قرار داشت، با تعابیر سویی كه از واژه آزادی می‌شد، مخالفت می‌كرد، لذا مورد خشم این گروه قرار گرفت.

در بیان حقیقت آزادی و آزادی در اسلام، وی ابتدا مضرات آزادی در مجامع غربی و منافع آزادی در جامعه اسلامی را بیان كرد و اعلام داشت كه آزادی تنها در پرتو تبعیت از قانون اساسی معنا دارد، اما باز هم به دیكتاتوری و استبداد متهم شد! و این در حالی بود كه عمده مخالفت وی با عملكرد بنی صدر، به خاطر عدم تبعیت وی از قانون بود... .

مشاوره
مشاوره
در رابطه با این محتوا تجربیات خود را در پرسان به اشتراک بگذارید.