تبیان، دستیار زندگی
دفتر نشر آثار شهید بهشتی، کتابی از ایشان چاپ کرده با عنوان ”نقش آزادی در تربیت كودكان“. کتاب، مجموعه‌ی سخن‌رانی‌های ایشان است در بعضی مدارس خاص. ایشان ...
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

پدرم ؛ شهید بهشتی !

مصاحبه‌ی اختصاصی تبیان با خانم بهشتی (دختر شهید دکتر بهشتی)

شهید بهشتی

21 خرداد 1385

شهید بهشتی، بابای خوب ما!

دفتر نشر آثار شهید بهشتی، کتابی از ایشان چاپ کرده با عنوان ”نقش آزادی در تربیت كودكان“. کتاب، مجموعه‌ی سخن‌رانی‌های ایشان است در بعضی مدارس خاص. ایشان می‌گفتند شما در عین حال كه برای كودك اصول و قواعدی مطرح می‌كنید، باید دورادور راهنمایی‌اش هم بكنید. به خصوص در مورد دختران تأكید می‌كردند كه كودك شما انسان است، می‌اندیشد، فكر می‌كند، خلاقیت و ابتكار دارد. كودك باید اختیار و آزادی داشته باشد در انتخاب راه. فكر نكنید كه كودكی كه در یک محیط بسته و در یک قالب كلیشه‌ای بزرگ می‌شود، مشكلی نخواهد داشت. این بچه وقتی وارد اجتماع می‌شود و با افكار مختلف برخورد می‌كند، نمی‌تواند راه خود را انتخاب كند. کودک باید طوری تربیت شود كه در عین حال كه مبانی اسلامی برای او گفته می‌شود، مسائل دیگر را هم بداند. خود من این‌طوری بزرگ شده‌ام.

من مدرسه می‌رفتم. آن موقع خیلی‌ها معتقد بودند كه اگر بچه‌ را به مدارس با نظام جدید آموزشی بفرستند، منحرف می‌شود. اما شهید بهشتی این‌طور فكر نمی‌كردند. من چهار پنج سالم بیشتر نبود که پدرم مرا به اولین كودكستان قم فرستادند. همه تعجب کردند؛ اما ایشان می‌گفتند اگر ما می‌خواهیم كودك‌مان اجتماعی شود، باید از كودكی زمینه‌اش را فراهم كنیم.

خیلی جالب بود! مرا تشویق می‌كردند كه سرود و دكلمه بخوانم. حتی برای خودم هم جای تعجب داشت. من خجالتی بودم و دوست نداشتم جلوی دیگران ظاهر شوم.

بعد از اتفاقات سال 42 در قم، ایشان را به تهران تبعید كردند. در تهران، محیط جور دیگری بود. خیلی از دانش‌آموزان از خانواده‌های ارتشی بودند و عملاً بی‌حجاب. لباس دانش‌آموزها، بلوز و دامن و جوراب كوتاه بود. فقط من و یك نفر دیگر با چادر به مدرسه می‌رفتیم كه به ما هم ناظم مدرسه همیشه ایراد می‌گرفت و معترض بود كه: «چرا نظم مدرسه را به هم می‌زنید؟!» از آن‌جا هم كه ما به آلمان رفتیم؛ با آن محیط باز و مدارس مختلط و روابط آزاد بین دختر و پسر.

این جور وقت‌ها ایشان راهنمای خوبی بودند. یكی از معضلات جامعه‌ی امروز این است كه پدر و مادرها وقت كافی برای بچه‌هایشان نمی‌گذارند. آن‌قدر گرفتار کار و شغل و درآمد هستند كه وقت گوش دادن به درد دل‌های بچه‌ها را ندارند. اما شهید بهشتی با وجود آن‌همه مشغله‌ای که داشتند، این وقت را می‌گذاشتند. مثلاً یادم می‌آید می‌گفتند شما یك‌شنبه ساعت 6 تا 8 بیا، بنشینیم ببینیم مشكلات درسی شما چیست؟ با بچه‌ها مثل مشاور برخورد می‌كردند. مثلاً اگر قرار بود مسافرتی برویم، فقط از همسرشان نظر نمی‌خواستند. همه‌ی اعضای خانواده را جمع می‌كردند و از همه می‌پرسیدند که كجا برویم و چطور برویم و ...؟ این در روحیه‌ی جوان خانواده تأثیر خیلی مثبتی داشت. مشكلی كه در خانواده‌ی امروز داریم، این است كه پدر و مادر فكر می‌كنند فرزندان باید مطیع كامل باشند. اما ایشان معتقد بودند نباید تحكم‌آمیز با كودكان برخورد كرد. سعی می‌كردند راهنمای خوبی برای فرزندان باشند. خودشان برای فرزندشان، علاوه بر اینكه پدر بودند، استاد و الگو و راهنمای خوبی بودند.

شهید بهشتی، در خانه!

شهید بهشتی

دكتر بهشتی در خارج از كشور مشغله‌ی زیادی داشتند؛ دائم پاسخ‌گوی مراجعات محافل مختلف و سخن‌رانی و تهیه‌ی جزوات (به زبان آلمانی) بودند. با این همه، وقت خانواده را به كسی اختصاص نمی‌دادند. همیشه زمانی برای تفریح همراه خانواده داشتند. قبل از انقلاب و وقتی ایران بودیم، جمعه‌ها هروقت فرصتش بود، می‌گفتند برویم خارج شهر جایی برای استراحت. این برای یك روحانی در آن زمان، كه امنیت هم برایش وجود نداشت، خیلی عجیب بود. ولی ایشان مقید بودند. معتقد بودند كه اداره‌ی منزل به عهده‌ی همسرشان است. نه مثل خیلی‌ها كه به یك خانم خانه‌دار طوری نگاه می‌كنند كه انگار فقط آشپزی می‌كند و بچه‌داری می‌كند و... . ایشان می‌گفتند مدیریت خانه به عهده‌ی همسر است؛ ایشان هم یك هفته مثل من زحمت كشیده‌اند و كار كرده‌اند و خسته‌اند. حالا وقت استراحت است.

جریان ازدواج ایشان چه‌طور بوده؟

اتفاقا یكی از تهمت‌هایی كه به شهید بهشتی می‌زدند، در همین رابطه بود. می‌گفتند ایشان یك خانم آلمانی هم دارند. برای اینكه این شبهه از بین برود، شجره‌نامه را در سایت ایشان WWW.BEHESHTI.ORG گذاشته‌اند. در آن‌جا مشخص است كه ایشان با همسرشان قبل از ازدواج چه نسبتی داشته‌اند و اجداد هردو روحانی بوده‌اند.

شهید بهشتی عصبانی هم می‌شدند؟

عصبانی‌ می‌شدند، ولی به ندرت بروز می‌دادند. فقط ایشان نبودند؛ كسانی مثل شهید باهنر، استاد مطهری، و ایشان طوری بودند كه اول خودسازی کرده بودند و بعد می‌خواستند دیگران را بسازند. خیلی به خودشان مسلط بودند. در خانه كه ایشان وقتی عصبانی می‌شدند، چیزی نمی‌گفتند. ما فقط از اینكه می‌دیدیم برافروخته شده‌اند، می‌فهمیدیم خیلی عصبانی هستند. دنبال علت می‌گشتیم و سوال می‌كردیم. در همه‌ی موارد، چه خوشحال بودند و چه ناراحت، هیچ وقت باب صحبت و سوال را نمی‌بستند. ما می‌توانستیم از ایشان هر سوالی بپرسیم.

هر سوالی؟!

بله. یک نمونه برایتان می‌گویم. من دانش‌آموزی بودم كه از خارج از كشور آمده بودم. مسأله‌ی حجاب برای من سوال شده بود. در خارج از كشور، حجاب ما روسری و مانتو و شلوار بود. وقتی به ایران برگشتیم، برای من كه از یك خانواده‌ی روحانی هم بودم، با چادر مواجه شدم. به عنوان یك جوان سوال داشتم كه مگر حجابی كه آن‌جا داشتم حجاب نبود كه حالا باید چادر داشته باشم؟ از قبل، سر مساله‌ی حجاب، من و ایشان خیلی بحث كرده بودیم. یك بچه‌ی ده‌ساله نمی‌توانست راحت قبول كند كه حجاب داشته باشد در حالی که هم‌كلاسی‌اش دامن كوتاه پوشیده! من با اینكه خودم دوست داشتم روسری سرم كنم، اما دائم برایم سوال مطرح می‌شد.

در ارتباط با چادر هم ایشان گفتند یك موقع است كه شما می‌خواهید حجاب داشته باشید، كه همان است كه باید لباس پوشیده باشد و اندام مشخص نباشد. اما یك موقع شما عرف جامعه را در نظر می‌گیرید. چادر جزو عرف جامعه‌ی ماست. انتخاب به عهده‌ی شماست. می‌خواهید عرف را رعایت كنید، چادر داشته باشید. حتی آن زمان رنگ لباس هم مطرح بود. دختر خانواده‌ی روحانی، كفش سفید و جوراب سفید نمی‌توانست بپوشد. اما ایشان ما را در این چیزها راحت گذاشته بودند.

شهید بهشتی، آخر هفته با تفریح!

شهید بهشتی

وقتی بنیاد رفاه با جمع دوستان هم‌فکر ایشان پایه‌گذاری شد، ایشان توصیه كردند مشتركاً باغی را در خارج شهر بگیرند كه امكانات رفاهی مثل استخر داشته باشد و جمعه‌ها همگی با خانواده بروند تفریح! برنامه‌های جنبی هم داشتند. بین برنامه‌ها، همان‌جا جلسات مباحثه‌ و پرسش و پاسخ می‌گذاشتند. تأكید داشتند كه خانم‌ها هم حضور داشته باشند. حتی یك بار ایشان پیشنهاد دادند نمایش اجرا كنیم! نسل جوان‌تر آقایان نمایش‌نامه‌هایی می‌نوشتند یا از جایی تهیه می‌كردند. این هم یكی از تفریحات بود.

ایشان به ورزش كردن هم مقید بودند. خصوصاً در آلمان که به خاطر فشار كار مشكل قلبی پیدا كرده بودند، شنا و پیاده‌روی به ایشان توصیه شده بود. وقتی ایشان محدود شدند كه از خانه بیرون نروند، داخل خانه، دور حیاط پیاده‌روی می‌كردند.

شهید بهشتی، روی خط نظم!

شهید بهشتی چه‌طور برای آن همه کار برنامه می‌ریختند؟

شهید بهشتی

ایشان در برنامه‌‌ریزی الگو بودند. چه قبل انقلاب چه بعد انقلاب، همیشه برنامه‌ی ایشان روی نظم خاصی بود. یک دوره‌ای ایشان در تهران تحت نظر بودند و نمی‌توانستند از منزل خارج شوند. در این شرایط ایشان چهارشنبه‌ شب‌ها را اختصاص داده بودند به دوستانشان. می‌گفتند نمی‌گذارید سخن‌رانی كنم، اما این‌جا خانه‌ی من است. چهارشنبه شب‌ها در خانه‌ی من باز است و هركس بخواهد می‌تواند بیاید. همین شب‌ها جلسات پرباری در اتاق كتاب‌خانه‌ی ایشان تشكیل می‌شد.

با این كه نمی‌توانستند از منزل خارج شوند، ولی وقت را تلف نمی‌كردند. این دوره پنج شش سال طول كشید. در تمام این مدت ایشان مشغول تحقیق بودند. ایشان معتقد بودند ایده‌ی تشكیل نظام حكومت اسلامی كه امام(ره) مطرح كرده‌اند، عملی است. تحقیقات‌شان هم در همین راستا بود. اگر از این فرصت كوتاه استفاده نكرده بودند، بعد انقلاب به این سرعت نمی‌توانستند قانون اساسی را سامان بدهند. مدیریت زمان، تخصصی بود كه ایشان بدون اینكه رشته‌اش را خوانده باشند، خیلی خوب از پسش برمی‌آمدند.

شهید بهشتی، کمی تا قسمتی غیر عادی!

شهید بهشتی

به نظر می‌آید شهید بهشتی با توجه به شرایط آن زمان و روحانی‌بودن‌شان، كارهایی انجام می‌دادند كه روشنفكرانه به نظر می‌رسد. مثل این‌كه هم‌زمان با حوزه در دانش‌گاه درس می‌خواندند، یا زبان انگلیسی تدریس می‌كردند...

ایشان می‌گفتند در چارچوبی كه دین اجازه داده، ما می‌توانیم از همه‌ی امكانات استفاده كنیم. نگران حرف مردم نبودند. می‌گفتند دختر من حق دارد تحصیل كند و در محیط علمی و اجتماعی فعال باشد، چون در چارچوب نظام اسلام است. كسی نمی‌تواند بگوید چرا.

در آلمان، خانم‌های ترك‌زبانی بودند كه حجاب نیم‌بندی داشتند. خانم‌های عربی هم بودند كه خیلی مقید بودند، ولی از خانه بیرون نمی‌آمدند. ایشان همه‌جا همسرشان را همراه می‌بردند و با این کار الگویی ارائه می‌دادند كه خانم مسلمان می‌تواند حجاب داشته باشد و با حجاب هم در جامعه حضور داشته باشد.

من در یك مدرسه‌ی آلمانی درس می‌خواندم. از پدرم پرسیدم که می‌توانم در کلاس دینی آن‌ها شرکت کنم یا نه؟ ایشان گفتند حتماً! باید بروی ببینی مسیحیت یعنی چه! نمی‌گفتند تو مسلمانی و نباید بروی طرف مسیحیت.

من همه‌ی انجیل را می‌خواندم و با اینكه سن كمی داشتم، متوجه تضادها می‌شدم. اشتباه والدین این است كه منع می‌كنند. باید بگوییم شما برو مطالعه كن و در كنارش این منبع اسلامی را هم حتما بخوان. افراط و تفریط ما این‌طور است كه یا می‌گوییم نباید بروی طرف ادیان دیگر، یا می‌گوییم اسلام كه به درد نمی‌خورد! فقط چیزهای دیگر را بخوان.

انسان می‌اندیشد و فكر می‌كند، نمی‌تواند بی‌چون و چرا از چیزی تبعیت كند. پس شما راهی را نشان بدهید كه بتوانند منابع مختلف را بخوانند و راه درست را انتخاب كنند. البته این كار مشكل است و وقت زیادی هم می‌برد

شهید بهشتی، آن روزهای آخر!

شهید بهشتی

گویا روزهای آخر زندگی شهید بهشتی به دفاتر حزب جمهوری مدام حمله می‌شده و ایشان هم چندین بار تهدید شده‌ بودند. شما به عنوان دختر شهید بهشتی، روزهای آخر زندگی ایشان را چطور دیدید؟

روزهای آخر، محافظین می‌گفتند وسایل‌تان را جمع كنید و از این خانه بروید. حالا كجا باید برویم، خدا می‌دانست! ما هم اصرار می‌كردیم كه جایی نرویم. روز آخر، ایشان غسل شهادت کردند، لباس تمیز و نویی را كه داده بودند در قم برایشان دوخته بودند پوشیدند و راهی شدند. وقتی دیدند ما داریم وسایل را جمع می‌كنیم، خندیدند كه برای چی شما دارید می‌روید؟ اگر خدا بخواهد، نگه‌مان می‌دارد. اگر هم قرار باشد ما به شهادت برسیم، می‌رسیم. این كلام آخر شهید بهشتی بود. مادر همین‌طور كه برای خداحافظی دنبال ایشان می‌رفتند، می‌لرزیدند.

روزهای آخر، در چهره‌ی ایشان چیزی مشخص بود. حزب جهموری یك كلاس مواضع داشت كه ایشان در آن اصول و مبانی اسلامی را مطرح می‌كردند و موضعی كه حزب جمهوری می‌تواند به عنوان یك حزب اسلامی داشته باشد. شاید سه چهار روز قبل بود كه آخرین جلسه با حضور ایشان تشكیل شد. به من به عنوان دختر خانواده تأكید می‌كردند كه شما حتماً بیایید و حضور داشته باشید. آن روز همسر شهید مطهری كه كنار من نشسته بودند، گفتند می‌بینید چه نوری از صورتشان می‌بارد؟ عكاس آن‌جا هم مرتب از ایشان عكس می‌گرفت. ایشان خندیدند و گفتند: چقدر این فیلم‌ها را حرام می‌كنید؟ چند تا عكس از من می‌گیرید؟ بعدها عکاس تأسف می‌خورد كه كاش به حرف ایشان گوش نكرده بودم و باز هم عكس گرفته بودم!

ایشان از نهضت سال 42 خودشان را آماده‌ی شهادت كرده بودند و وصیت‌نامه‌شان را نوشته بودند. البته در عین حال هیچ‌وقت زمان را از دست نداده بودند. همیشه فكر می‌كردند باید از این فرصت كه خدا به ما داده بهترین استفاده را بكنیم و در عمل هم همین كار را می‌کردند. حالا که نیستند، وقتی این حجم كار اجرایی، علمی، تحقیقی و آموزشی را در طول 53 سال می‌بینیم، می‌فهمیم چقدر عرض عمرشان زیاد بوده كه این همه كار از ایشان به جا مانده!

مشاوره
مشاوره
در رابطه با این محتوا تجربیات خود را در پرسان به اشتراک بگذارید.