چهار مرحله تا ابدیت
چندی پیش ، مجله ی موفقیت با آقای دکتر مهدی دوایی ، روان شناس بزرگ ایرانی ، مصاحبه ای ترتیب دادند با عنوان " در جست و جوی آرامش از دست رفته " . آنچه در زیر به حضور شما می رسد ، یادداشتی است که از دل مصاحبه بیرون کشیده شده است :
میخواهم درباره قانونی بگویم که نه قانون من و ما، که قانون کاینات است. یعنی قانونی است که کاینات، بر اساس آن سرشته شده. قانونی که مایه ی آرامش و تکامل است.
برای رسیدن به آرامش راستین و اصیل، باید چرخهای را طی کنیم که چهار مرحله دارد که عبارتند از:
مرحله اول
ما میخواهیم یک رفتار خوب و آرامش بخش را در خودمان ایجاد کنیم. باید این کار، در مرحله اول با تشویق و تنبیههای کوتاه مدت همراه باشد. یعنی اگر کاری، در راستای هدف مورد نظر من مربی صورت گرفت، سریع و بعد از تمام شدن کار، تشویقی برای آن در نظر بگیریم و برعکس.
مثلا بچه کلاس اول، اگر دیکتهاش را درست نوشت و بیست گرفته، سریع به او هزارآفرین بدهیم یا یک ستاره. حالا حسابش را بکنید اگر به این بچه بگوییم اگر همه مشقهایت را درست بنویسی و بیست بگیری، بزرگ که شدی چنین میشود و چنان، آیا این جواب میدهد؟ معلوم است که جواب نمیدهد.
در این مرحله، تربیت شونده همین الان باید بفهمد چه شد و چه چیزی به عنوان پاداش یا تنبیه میخواهد بگیرد. مثلا صاحب کاینات، میگوید اگر رابطهات را با دیگران زیاد کنی و صله ارحام کنی، در همین دنیا به عنوان پاداش به تو طول عمر میدهم. یا اگر به پدر و مادرت خوبی کنی و با دیدنت شاد شوند، کاری میکنم که توی همین دنیا، کاسه ی چه کنم دستت نگیری و مشکل مالی نداشته باشی و برعکس.
مرحله دوم
خب، حالا همان بچه کلاس اولی مرحله اول، همه دیکتههایش را خوب نوشت و همهاش را هم بیست گرفت. شما هم همهاش هزارآفرین و ستاره دادید. خب این بنده خدا خسته میشود و برایش معمولی میشود. باید مرحله اولش را، وصل کنید به مرحله دوم. یعنی کوتاه مدتها را وصل کنید به بلندمدتها و پاداشها و تنبیههای بلندمدت را در نظر بگیرید. همان بچه، باید قدم به قدم که جلو میرود، احساس کند که این تشویقهای کوتاه مدت به تشویق بلند مدتی (مثلا به دست آوردن یک دوچرخه) وصل میشود. و باز این همان روش صاحب کاینات است که ما را به بهشت و جهنم وعده داده است.
مرحله سوم
این دوتایی که گفتیم، بین ما و حیوانات مشترک است. از این مرحله به بعد، خاص انسانهاست. سومین مرحله، مرحله کرامت و انسانیت است. مرحلهای که دیگر با تشویق و تنبیه جور در نمیآید مثل حکایت مالکاشتر که از بازار میگذشت و یکی از مغازهدارها، او را نشناخت و هسته خرمایی به طرفش انداخت. مالک هم بدون این که خم به ابرو بیاورد، راهش را ادامه داد. به مغازهدار گفتند فهمیدی کی بود؟ گفت من چه میدانم کی بود، مهم این بود که کلی تفریح کردیم. به او گفتند که مالکاشتر بود. طرف رنگش پرید و دوید دنبالش. دید مالک رفته مسجد و دارد نماز میخواند. منتظر ایستاد تا مالک بیرون آمد. افتاد به دست و پایش که مرا ببخش و نشناختم و از این حرفها. مالک هم گفت من به مسجد آمدم که برای تو از خداوند، بهترینها و خوبترینها را بخواهم. اینها، چیزهایی است که انسانی است و به حساب و کتاب تشویق و تنبیه نمیآید.
مرحله چهارم
این مرحله ، معنی داری زندگی است، یعنی برسیم به جایی که دیگر تشویق و تنبیه برایمان مهم نباشد. فقط به این فکر کنیم که معنی زندگی ما چه میگوید. اینجاست که فرانکل و معنا درمانیاش میگوید : "باید یک او در زندگیمان مطرح بشود". آن وقت است که این «او»، هر چه که میگوید، انجام میدهیم، حالا میخواهد تشویق و تنبیهای دربرداشته باشد یا نداشته باشد. اینجا دیگر اوج تعالی است.
یک سوال و یک مشکل؟!
در مصاحبه گفته شد :" ریشه بیماریهای روانی، اضطراب است و ریشه اضطراب، وابستگی ". خب، حالا ما نمیخواهیم اضطراب داشته باشیم و لاجرم، وابستگیای هم. اما ما که داریم میگوییم در مرحله چهارم، باید یک وابستگی تمام و کمال به یک «او» داشته باشیم؟ آیا این تناقض نیست و باعث وابستگی و اضطراب؟ راه حلش چیست؟
راهحل را، در دم دست نبودن «او» میتوان پیدا کرد.
«او»یی که دیگر دلمان، شور از دست دادنش را نزند.
خواجه عبدالله انصاری، عبارت قشنگی دارد که: آن چیزی که نباید، دلبستگی را نشاید.
این «او»، ویژگیهایی باید داشته باشد؛ مثل اینکه پایان نداشته باشد و دمدستی هم نباشد، مادی نباشد و یگانه باشد. اینها، صفاتی است که تنها در یک وجود میتوان پیدا کرد: صاحب کاینات، خداوند. همه میگویند خدای من، و فقط اوست که برای همه است.
منبع : موفقیت – با تغییر و تلخیص