تبیان، دستیار زندگی
طاقت ندارم تا که تنهایت ببینم اندوه را در چشم زیبایت ببینم
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

درباره کربلا

درباره کربلا

طاقت ندارم تا که تنهایت ببینم

اندوه را در چشم زیبایت ببینم

می بینمت، اما توان دیگر ندارم

می خواهمت، دردا که جان دیگر ندارم

دستی ندارم تا که مشکت را بگیرم

بگذار تا از گونه اشکت را بگیرم

اینک به بالینم بیا، ای ماه تابان!

دستم بگیر ای دستگیر بی پناهان!

درباره کربلا

ای سید و سالار مردان بهشتی!

ای آن که سردار بزرگ سرنوشتی!

مولای من، جانان من، جانم برادر!

در این دل خونین من رحمی بیاور

می سوزد از داغ عزیزان قلب خسته

قلبی که صد بار از غم دوران شکسته

در راه تو از تیر باران ها گذشتم

با عشقت از دریای طوفان ها گذشتم

ای کاش می شد باز هم پیشت بمانم

درباره کربلا

تا پای جان در خدمتت یاری رسانم

عباس جانبازم، علمدار تو هستم

در پای تو قابل ندارم چشم و دستم

جز در درون چشم خود آبی ندارم

از کودکان تشنه تو شرمسارم

شاعر:کامران شرف شاهی

مشاوره
مشاوره
در رابطه با این محتوا تجربیات خود را در پرسان به اشتراک بگذارید.