لاله خون میگرید از چشمان خویش
از چه مرغی نیست پران در هوا
بلبلان خاموش گشتند از نوا
نرگسان شیون كنان در سبزهزار
جمله میگریند چون ابر بهار
جام مل در دست ما بود و شكست
زورق هوش و روان در گل نشست
لاله خون میگرید از چشمان خویش
میزند بر گونه لرزان خویش
زلزله افتاده اندر بادها
هم دو تا شد قامت شمشادها
جمله غمبارند اصحاب چمن
هر طرف زارند احباب چمن
ای شگفتا تیره شد رنگ گلان
نوحه میخوانند كل صلصلان
كس نمیبینم در گلگشتها
آهوان بگریختند از دشتها
بیرق اسود سر صحرا ببین
آب گِل بر فرق سرد ما ببین
هر چه افتادست بر روی زمین
كز عزا پر گشته هر سوی زمین
نالهها میآید از نای فلك
غرق غوغا گشته هر جای فلك
ولوله افتاده در دامان عرش
ضجهها بیرون شود از جان عرش
پَر خود را كرده در خون جبرئیل
قدسیان در خوف و خشیت مستحیل
ای جگر گوشه علی یابن الرسول
پور پاك فاطمه یابن البتول
سالك سر داده بر سلك حسین
ای مرید خالص پیر خمین
ای بهشتی بر زمین قبل از نشور
پیش و پس از هدیه دایم در حضور
ای ید بیضای موسای زمان
وی دم جانبخش عیسا در جهان
عارف واصل شده قبل از وصول
سیزده با سیصد از تو شد حصول
بی تو شرمم باد اگر خندان شوم
جانب باغ و گل و ریحان شوم
صبر در داغ تو آخر چون كنم
با چه یادت را ز دل بیرون كنم
"احمد عزیزی"