خیارِ تلخ
در زمانهای قدیم این رسم بسیار شایع بود كه باغبانها و كشاورزان در اول هر فصل میوههای جدید كه میرسید، نوبر آن را برای حاكم میبردند و حاكم نیز به رسم سپاس،جایزه ای به آنها میداد.
از عادات و رفتار نیك نظامالملك حسن اسحاق آن بود كه هرگاه تحفهای نزد او میآوردند، به دیگران نیز میداد و هر كس را كه آنجا بود از آن بهرهمند و خوشحال میشد.
آوردهاند كه اوایل تابستان در بعدازظهری گرم، نظامالملك و چند تن از یاران در قصر نشسته بودند و مشغول گفت و شنود بودند كه باغبانی وارد شد. نزد نظامالملك آمد و عرض ادب و احترام كرد. سپس بقچهای را كه در دست داشت باز كرد و از داخل آن سه خیار بیرون آورد و تقدیم نمود.
نظامالملك یكی از خیارها را در ظرف آبی كه جلوش بود شست و سپس آنرا خورد. خیار به شدت تلخ و بیمزه بود، ولی او بی آنكه چیزی بگوید خیار را خورد.
افرادی كه آنجا نشسته بودند منتظر تعارف او بودند تا از آن خیارها بخورند؛ امّا نظامالملك چیزی از آن خیارها به آنان نداد و دو خیار دیگر را هم خورد. سپس دستور داد جایزه ای به مرد بدهند.
مرد باغبان جایزهاش را گرفت و با خوشحالی و شادمانی از قصر خارج شد.
وقتی كه مرد خارج شد، یكی از درباریان كه شكموتر و گستاختر از بقیه بود به نظامالملك گفت: «چرا از آن خیارها به ما ندادید قربان؟ همه را به تنهایی میل كردید!»
نظامالملك گفت: «هر سه خیار را چشیدم. هر یك تلختر از دیگری بود؛ اما به زور، هر سه را خوردم. میدانستم كه اگر به كسی تعارف كنم و از آن بخورد، تلخی آن را تحمل نكند و سر به فریاد برآورد و مرد باغبان از هدیهی خود خجالتزده و شرمنده شود.
حیا، مانع من شد كه كسی به رسم محبت تحفهای نزد من آورد و من او را خجالتزده سازم. به همین خاطر تلخی خیار را تحمل كردم تا اوقات شیرین او تلخ نگردد.»
منبع:مجله الکترونیکی سلام بچه ها