تبیان، دستیار زندگی
فر، رفتن به سوی ابدیتی خیال انگیز ، سرزمینی با نخلستانهای رویایی ، که نخلهای سر به آسمان کشیده اش تداعی کاروان عاشقی بود که از کنار نهرهایش گذر کرد و ردی بر جا گذاشت ، ردی تا قبله گاه سوخته دلانی که تشنه نوشیدن جرعه ای از آن ...
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

انتهای جاده عاشقی

سفر، رفتن به سوی ابدیتی خیال انگیز ، سرزمینی با نخلستانهای رویایی ، که نخلهای سر به آسمان کشیده اش تداعی کاروان عاشقی بود که از کنار نهرهایش گذر کرد و ردی بر جا گذاشت ، ردی تا قبله گاه سوخته دلانی که تشنه نوشیدن جرعه ای از آن زلال پاک هستند .

هنوز هم اگر چشم باز کنی تشعشعات نورانی آن مردان آسمانی را در جای جای این سرزمین می توان دید .

باز ازعشق گفتن ، ...

که شاید بارها از آن گفته اند، نوشته اند و سروده اند. پنداری همه ابزار دنیا به خاطر عشق وجود یافته...

هنگامی که دیار خود را با تمام دلتنگیهایش ترک می کنی و همه آن چیزی را که دوست داری و نسبت به آن تعلق خاطر داری رها می نمایی و هیاهوهایی که همه شبانه روزت را فرا گرفته پس می زنی ، ذهن را از آنچه مانع رسیدن به حقیقت درونی می شود تهی می کنی و با خودت خلوت می کنی ؛  فرصت غرق شدن در فطرت خود را بدست می آوری و این همان است که نام غربت بر آن نهاده ایم ؛

غربت از زنجیرهای دست و پاگیر ،  اکنون پس از گذشت سالها می فهمم چرا باید بار سفر بست ، چرا باید از جاده های پر پیچ و خم فنا گذشت و خود را به دشت گسترده جنوب رساند ، بر روی چمنهای دو کوهه که خاک خوش بویش مشام را نوازش می دهد سجاده پهن کرد و به جریان کرخه چشم دوخت ، جریانی گرم وروان .

درآن سوی بستان هنوز هم می توان به روی تپه های رملی و خاکریزهای به جا مانده لحظه ای درنگ کرد ، می توان دل به آسمان آبی داد،

در نخلستانهای آبادان ازاین سو به آن سو دنبال گمشده ای بودو خود را به جزیره مینو رساند. در مسجد جامع خرمشهر در صف جماعت ایستاد و در این سوی اروند به مناره های مسجد فاو خیره شد .

می توان در انتهای جاده عاشقی در غروب شلمچه نظاره گر آخرین تشعشعات نورانی خورشید بود و چشم دوخت به سرخی افق که یاد آور غروب یاران به آسمان رفته است که با بال عشق در دل آسمان آبی به پرواز درآمدند، آنگاه بغض حسرت از فراق یاران را با حبابهای روان اشک بر خاک داغ شلمچه ریخت.


زنده باد یاد و خاطره حماسه سازان هشت سال دفاع مقدس