تبیان، دستیار زندگی
می‏گویند: مرحوم آیت الله شیخ جعفر شوشتری (ره) نشسته بودند، الاغی ‏آمد. بارش را خالی كردند. الاغ به شیخ نگاه كرد و گوش‏هایش را تكان داد. ‏شیخ ابتدا گریه شدیدی كردند، سپس فرمودند: گویا این الاغ با زبان حال به من ‏گفت: من بارم را به مقصد رساندم، آیا تو هم ..
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

نیت صحیح

آیت الله مجتهدی

درس اخلاق آیت الله مجتهدی

حالا كه آمده‏ای طلبه شدی، نیتت را درست كن، یعنی نیتت باید خالص برای ‏خدا باشد، نه این كه حالا پدرت تو را مجبور كرده، آمده‏ای و طلبه شدی، یا این ‏كه پدر می‏خواهد بعد از خودش محراب از دست نرود، تو را فرستاده طلبه ‏شوی، یا برای كارت معافی آمده‏ای، یا برای گرفتن شهریه آمده‏ای، یا با خودت ‏گفتی: حالا كه پشت كنكور گیر كرده‏ایم، برویم طلبه شویم، یا از خانه بیرونت ‏كرده‏اند آمده‏ای حوزه، یا بیكار بوده‏ای آمده‏ای سرگرم بشوی، یا این كه ‏بخواهی رئیس بشوی، یا مقامی یا شهرتی به دست بیاوری، یا مرجع بشوی؛ ‏این‏ها هیچ فایده ندارد، باید خالص خالص و برای خدا باشی.‏

بگو: خدایا آمده‏ام آدم شوم و بعد از این، دست عده‏ای را بگیرم. حاج شیخ ‏عبدالكریم حائری (ره) را در حرم امام حسین(علیه‏السلام) دیدند كه گریه ‏می‏كند و به امام می‏گوید: آقا جان من مجتهد شده‏ام، ولی می‏خواهم آدم ‏بشوم. گفتند: ملا شدن چه آسان، آدم شدن چه مشكل. حاج شیخ عبدالكریم ‏حائری (ره) فرمودند: ملا شدن چه مشكل آدم شدن محال است. این به خاطر ‏این است كه ما در فكر آدم شدن نیستیم. دعا كنید آدم شویم و بمیریم. برسیم ‏و بمیریم. دعا كنیم بارِمان را به مقصد برسانیم و بمیریم.‏

می‏گویند: مرحوم آیت الله شیخ جعفر شوشتری (ره) نشسته بودند، الاغی ‏آمد. بارش را خالی كردند. الاغ به شیخ نگاه كرد و گوش‏هایش را تكان داد. ‏شیخ ابتدا گریه شدیدی كردند، سپس فرمودند: گویا این الاغ با زبان حال به من ‏گفت: من بارم را به مقصد رساندم، آیا تو هم بارت را به مقصد رسانده‏ای؟!‏

شخصی وارد روستایی شد، دید همه قبرها جلوی درِ خانه‏هاست و سِن ‏مرده‏ها كم است؛ یكی شش ماه، یكی یك سال، یكی سه سال، یكی ده روز. ‏از شخصی پرسید: جریان چیست؟ در جواب گفت: ما اینجا مرده‏ها را جلوی ‏خانه دفن می‏كنیم كه هر روز وقتی از خانه بیرون می‏آییم، به یاد مرگ و آخرت ‏بیفتیم و از خدا بترسیم و در روز، حواسمان جمع باشد و كارهایمان را میزان ‏كنیم و این كه می‏بینی عمرها كم است، علتش این است كه ما عمر را از روزی ‏حساب می‏كنیم كه شخص بیدار شود و خودش را بشناسد (و دست از گناه و ‏معصیت بكشد).‏

اگر این طور باشد، عقیده من این است كه ما غالباً سقط جنین شده‏ایم و اصلا ‏عمری نداریم. دعا كنید بیدار شویم و بفهمیم و بمیریم، و بفهمیم از كجا آمده‏ایم ‏و در كجا هستیم و به كجا خواهیم رفت. حضرت علی (علیه‏السلام) فرمودند: ‏‏«رَحِمَ اللّهُ اِمْرَاً عَلِمَ مِن أینَ وَفی أینَ وَ إلی أینَ»(1)‏

گاهی وضو بگیر و رو به قبله بنشین و تسبیح را بردار و صد بار بگو: «من كی ‏هستم».(2) حضرت امیر مؤمنان علی(علیه‏السلام) فرمودند: تعجب می‏كنم از ‏كسی كه به دنبال گمشده خویش می‏گردد، ولی به دنبال خودش ‏نمی‏گردد.(3) ما خودمان را گم كرده‏ایم. تا به حال گشته‏ای خودت را پیدا كنی؟

صمت ‏

صمت یعنی سكوت. حرف‏هایی كه فایده ندارد، نزن. روایت شده است كه در ‏جنگ احد، یكی از اصحاب پیامبر اسلام (صلی‏الله‏علیه‏وآله) پسری داشت كه ‏شهید شد، و آن پسر از گرسنگی سنگی را به شالی بسته و به شكم خود ‏محكم بسته بود (تا كمتر احساس ضعف و گرسنگی كند) و چون مادر بر ‏شهادت او مطلع شد، بر بالین او آمده و نشست و خاك از رخسار او پاك می‏كرد ‏و می‏گفت: ای پسرم! بهشت بر تو گوارا باد. حضرت رسول (صلی‏الله‏علیه‏وآله) ‏فرمودند: تو چه می‏دانی كه می‏گویی بهشت بر او گوارا باد (شاید اهل بهشت ‏نباشد). شاید عادت به سخنان بی‏فایده داشته است.(4)‏

خداوند متعال می‏فرماید: «ما یَلفِظُ مِن قَولٍ إلا لَدَیهِ رَقیبٌ عَتِیدٌ»؛(5) هیچ ‏كلامی از دهان شما بیرون نمی‏آید، مگر این كه نگهبانی آماده است و آن را ‏ضبط می‏كند.‏

نقل می‏كنند: طلبه‏ای از دنیا رفت، چون او را در خواب دیدند، پرسیدند: حالت ‏چطور است. او گفت: مواظب اعمال و گفته‏های خود باشید؛ زیرا حساب و كتاب ‏خدا بسیار دقیق است. یك روز كه باران می‏بارید، من گفتم: به به عجب باران ‏به موقعی! هنوز سر آن یك جمله گرفتارم و به من می‏گویند: مگر ما باران ‏بی‏موقع هم داشته‏ایم؟(6)‏

حضرت علی (علیه‏السلام) فرمودند: «ایّاكَ وَ فُضُولَ الكَلامِ فَإنَّه یُظهِرُ مِن عُیُوبِكَ ‏ما بَطَنَ وَ یُحَرِّكُ عَلَیكَ مِن أَعدائِكَ ما سَكَنَ»؛(7)از حرف زائد و بیهوده دوری كن؛ ‏چرا كه عیوب پنهان تو را آشكار می‏كند و دشمنان تو را، كه با تو كاری ندارند، بر ‏علیه تو تحریك می‏كند.‏

وقتی ما طلبه بودیم، همین كه چند نفر جمع می‏شدیم، هم مباحثم مرحوم ‏حاج شیخ محمود تحریری مفاتیح را دست یكی از رفقا كه صدای خوبی داشت، ‏می‏داد و می‏گفت: از مناجات خمسه عشر بخوان. این مناجات باعث می‏شد ‏كه از سخنان بیهوده خودداری كنیم.‏

شخصی نزد آیت الله العظمی سید احمد خوانساری (ره) آمد و یك ساعت با ‏آقا صحبت كرد. آقا فقط با یك بله جواب او را دادند.(8) بعضی علوم هستند كه ‏جز از راه سكوت نمی‏شود به آن‏ها رسید. غرض این كه حرف‏های زائد را از ‏كلامت خارج كن و هر حرفی را كه نمی‏دانی، نگو و آن چه را هم می‏دانی، ‏همه‏اش را نگو9 و ضمنا به هر كس هم نگو. مخفی نماند كه سخن گفتن ‏بی‏فایده وقتی است كه سخنی بگویی كه اگر آن را نگویی، ضرری به دین و ‏دنیای تو نمی‏رسد و گفتن آن نیز نفعی برای هیچ كس نداشته باشد.‏

جوع

جوع یعنی گرسنگی.‏

اندرون از طعام خالی دار ‏      تا در او نور معرفت بینی ‏

تهی از حكمتی به آن علت    ‏ كه پُری از طعام تا بینی

 ‏

غذا كم بخور و تا گرسنه نشده‏ای، نخور، و هنوز سیر نشده‏ای، دست بكش. ‏حضرت امیر مؤمنان علی (علیه‏السلام) به امام حسن (علیه‏السلام) فرمودند: ‏آیا به تو یاد بدهم چهار خصلت را كه به سبب آن‏ها از طبیب بی نیاز شوی؟ ‏امام حسن(علیه‏السلام) عرض كردند: بله. حضرت فرمودند: بر سر طعام ‏منشین، مگر وقتی كه گرسنه هستی و تا هنوز به غذا اشتها داری، بلند شو و ‏غذا را خوب بجو و هنگامی كه خواستی بخوابی، به بیت الخلأ برو كه اگر این‏ها ‏را انجام دهی، از طب بی‏نیاز می‏شوی.‏

مخصوصا غذای طلبه باید سبك باشد. وقتی ما طلبه بودیم، شب‏ها قدری میوه ‏می‏خوردیم كه سحر بتوانیم بلند شویم. ظهرها هم غذای سبكی می‏خوردیم، ‏گاهی سیب زمینی را در ماست می‏كوبیدیم و نمك می‏ریختیم و این الویه ما ‏می‏شد. گاهی هم آب دوغ خیار، گاهی هم اشكنه درست می‏كردیم و ‏می‏خوردیم. گوشت زیاد نخورید. حضرت امیر مؤمنان علی (علیه‏السلام) ‏گوشت كم می‏خوردند و می‏فرمودند: «لاتَجعَلُوا بُطُونَكُم مَقابِرَ الحَیوانِ»؛(11) ‏شكم‏هایتان را قبور حیوانات نكنید. امروزه با این همه غذاهای مفصل و چرب و ‏نرم و چلو كباب و نوشابه و... شیخ انصاری (ره) درست نمی‏شود.‏

غذاهای ما امروز طاهر واقعی نیست و همین هم اثر دارد. امام صادق ‏‏(علیه‏السلام) فرمودند: «أَورَعُ النّاسِ مَن وَقَفَ عِندَ الشُّبهَة»؛(12) با ورع‏ترین ‏مردم كسی است كه هنگام شبهه توقف كند. یعنی دقت كند. مبادا این لقمه و ‏یا این غذا حرام باشد.(13)‏

هر غذایی را نخور. در حلال و حرام وسواس داشته باش، ولی در طهارت و ‏نجاست وسواسی نشو. هرجایی مرو. در غذای شبهه ناك بگو شاید حرام ‏باشد و نخور، ولی در طهارت و نجاست شك نكن و بگو ان شأ الله پاك است و ‏هر جا كه علم و یقین داشتی به حدی كه قسم حضرت عباس (علیه‏السلام) ‏بخوری كه نجس شده است، آن چیز نجس می‏شود و الا پاك است. البته زیاد ‏در حلال و حرام وسواسی مشو و الاّ غذا گیر نمی‏آوری. همین كه از بازار ‏مسلمان‏ها چیزی را می‏خری، حلال است. دیگر چه كار داری، بسم الله گفته‏اند ‏و سر بریده‏اند یا نگفته‏اند. چه كار داری دستگاه سر بریده یا غیر دستگاه. زیاد ‏وسواسی نباش، كه گرفتار می‏شوی.‏

وقتی مرحوم آیت الله اثنی عشری، صاحب تفسیر معروف اثنی عشری، را به ‏زندان بردند، ایشان غذای زندان را نخوردند و فرمودند: همان نان و پنیر خودم را ‏از خانه برای من بیاورید. وقتی آیت الله حاج شیخ محمد تقی بافقی (ره) را به ‏زندان بردند، ایشان هم غذای زندان را نخوردند و به سربازی پول می‏دادند و ‏می‏فرمودند: از بیرون برایم غذایی تهیه كن.(14)‏

سگ‏ها هم نمی‏خوردند: بهلول شب‏ها در خرابه می‏خوابید. روزی از طرف ‏هارون الرشید برای او غذایی آوردند. او گفت: نمی‏خواهم، ببرید بریزید جلوی ‏سگ‏ها. گفتند: هارون این غذا را فرستاده است. بهلول گفت: آرام حرف بزنید، ‏اگر سگ‏ها بفهمند این غذای هارون است، آن‏ها هم نخواهند خورد.‏

می‏گویند: قبل از انقلاب شخصی سیب خرید، ولی بعد از خریدن فهمید كه ‏سیب‏ها از باغ شاه چیده شده است. لذا سیب‏ها را آورد و به میوه فروش پس ‏داد. پولش را هم نگرفت و رفت. شخصی گفت: زمان شاه مرغ‏های بسته بندی ‏شده را از خارج برای ما می‏آوردند و به زور به ما می‏فروختند كه ما به مردم ‏بفروشیم، ولی چون ذبح شرعی نشده بود، من نمی‏فروختم و در خرابه‏ای ‏می‏ریختم.‏

تاجری آیت الله العظمی مرعشی (ره) را به مهمانی دعوت كرد. ایشان بعد از ‏مهمانی شب، در خواب حضرت مهدی(علیه‏السلام) را دیدند كه فرمودند: ‏دستت را سر هر سفره‏ای دراز مكن. وقتی ایشان تحقیق كردند، فهمیدند مال ‏صغیر در اموال تاجر بوده است و از آن به بعد بیشتر از قبل، دقت می‏كردند و به ‏هر مهمانی نمی‏رفتند.‏

به منزل شخصی رفتم، شب در خواب دیدم كه در غذایم فضله موش است؛ لذا ‏فهمیدم غذای او شبهه ناك بوده است.‏

وقتی آیت العظمی گلپایگانی (ره) طلبه بودند، ظهرها چند طلبه جمع ‏می‏شدند و غذاهایشان را روی هم می‏ریختند و می‏خوردند، ولی ایشان ‏غذایشان را داخل غذاهای آن‏ها نمی‏كردند و می‏فرمودند: از كجا معلوم پدر و ‏مادر این‏ها راضی باشند كه من از غذای آن‏ها بخورم.(16) زمانی كه شیخ ‏انصاری (ره) طلبه بودند، مهمان طلبه دیگری شدند. شیخ به طلبه پولی داد كه ‏وقتی نان می‏خری، یك نان هم برای من بخر. طلبه رفت و نان خرید. شیخ دید ‏نان، شیره‏ای شده است. پرسید: پول شیره را از كجا آوردی؟ طلبه گفت: نسیه ‏خریدم. شیخ فرمود: از كجا معلوم زنده باشیم و پول این شیره را بدهیم. لذا از ‏قسمتی كه شیره‏ای نبود، استفاده كرد.‏

مشاوره
مشاوره
در رابطه با این محتوا تجربیات خود را در پرسان به اشتراک بگذارید.