تبیان، دستیار زندگی
روزها چنان به سرعت می گذشت که بختیار هم دیگر هیچ گاه فرصت نکرد تا از خود بپرسد، چرا شاه با این شتاب، مسؤولیت ها را به گردن او انداخت و چطور شاه به این سادگی حاضر شد تا شرایط او را بپذیرد و از کشور خارج شود؟
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

مملکت بی سرپرست است!

شاپور بختیار

مسعود بهنود می نویسد:

روزها چنان به سرعت می گذشت که بختیار هم دیگر هیچ گاه فرصت نکرد تا از خود بپرسد، چرا شاه با این شتاب، مسؤولیت ها را به گردن او انداخت و چطور شاه به این سادگی حاضر شد تا شرایط او را بپذیرد و از کشور خارج شود؟ واقعیت این بود که بختیار به تنگ آمده از بیست و پنج سال قرار داشتن در سایه و گمنامی، از یک سال پیش، همراه با بقیه سران جبهه ملی فعال شده بود؛ اما احساس می کرد که جبهه ی ملی این فرصت را هم دارد از دست می دهد. او از مدتی پیش، آماده ی آن بود که حساب خود را از بقیه ی رهبران جبهه ملی جدا کند. حالا این فرصت به دست آمده بود. او حاضر نبود به هیچ ترتیب این فرصت را از دست بدهد. در مقابل ناصحان و مصلحت اندیشان یک استدلال داشت: «هیچ کس جز من نمی تواند تخته پاره ی این مملکت را كه در حال متلاشی شدن هست را به هم متصل کند.» او یک ماه قبل، وقتی با مهندس قباد ظفر (فرزند سردار ظفر بختیاری و از نزدیکان شاه) سخن گفت و از رویه ی جبهه ملی در متابعت از روحانیت اعلام نارضایتی کرد، انتظار نداشت به این سرعت به پیامش پاسخ گفته شود. اما رژیم در حال متلاشی شدن بود، قباد پرسید: «شاپور، حاضری دولت تشکیل بدهی؟ »  او پاسخ مثبت داد.

یکشنبه سوم دی، به توصیه ی قباد ظفر و تأیید تیمسار ناصر مقدم – رئیس فعال سازمان امنیت – شاه بختیار را به حضور پذیرفت و برای اولین بار او را دید. صحبت ها زیاد طول نکشید. یک ساعت بعد، شاه حل مشکل تظاهرات و درگیری ها را به گردن او انداخت. بختیار تازه از کاخ به خانه ی خود رسیده و با تلفن عده ای از جبهه ملی را جمع کرده بود و داشت خبر می داد که از شاه دو هفته مهلت خواسته تا اعضای کابینه ی خود را مشخص کند که گفتند رئیس ساواک پشت تلفن است و از او دستور می خواهد. و او گفت: «من هنوز مطالعاتم را کامل نکرده ام. اعلیحضرت به من پانزده روز برای تعیین کابینه وقت داده اند، هنوز معلوم نیست...» اما مقدم می گفت که: «نه، دکتر بختیار وقت نداریم. ارتشبد ازهاری سکته کرده و مملکت بی سرپرست است. هر ساعت و هر دقیقه، ارزش یک ماه و سال را دارد.» از آن لحظه به بعد، هر ساعتی شاه به بختیار تلفن می کرد، هر روز مقدم به دیدار او می رفت. (م 1/ ص 115)

منبع: تاریخ پهلوی- ج 4