تبیان، دستیار زندگی
اینکه بیگانه ها و غربیها بیشتر از هموطنان تو را بشناسند شاید برای برخی افتخار باشد ولی حاج قربان سلیمانی آن را افتخار نمی داند و با اندوه می گوید : " غیر ایرانیها مرا بهتر می شناسند ...
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

فرانسویها بهتر از ایرانیها من را می شناسند

حاج قربان سلیمانی

اینکه بیگانه ها و غربیها بیشتر از هموطنان تو را بشناسند شاید برای برخی افتخار باشد ولی حاج قربان سلیمانی آن را افتخار نمی داند و با اندوه می گوید : " غیر ایرانیها مرا بهتر می شناسند".

حاج قربان سلیمانی در آخرین گفتگوی اختصاصی خود با مهر در مشهد گفته بود : مردم جهان به خصوص فرانسویها، بهتر از ایرانیها مرا می شناسد چون هنر دوست هستند.

دلش نمی خواست بگوید که مردم ایران هنردوست نیستند و می گفت هنر نزد ایرانیان است و بس اما تاکید داشت که فرانسویها که هر سال از او دعوت می کنند که برایشان بنوازد هنر او را که نام ایرانی دارد بهتری می شناسند چون هنر دوست هستند و واقعا موسیقی را می فهمند.

حاج قربان بخشی که کشاورز زاده ساده دل اما دل بزرگ و ژرف اندیش بود بدون توجه به سئوالات خبرنگار مهر هر آنچه می خواست گفت. از ناملایمات زندگی، از اینکه چگونه و از کجا نواختن فرا گرفته و از اینکه معنای بخشی چیست .

وی می گفت : بخشی یک موسیقیدان کامل در عرصه موسیقی است که هم باید ساز بسازد و هم بتوان آن را کوک کرد. حاج قربان از فراموش شدن موسیقی مقامی گله های فراوان داشت و تاکید داشت که اینکه شما امروز می بینید موسیقی نیست. وی می گفت : " اگر شما روزهای اوج موسیقی مقامی را می دیدید مطمئن می شدید که موسیقی فعلی موسیقی مرده است".

از گذشته ها که حرف می زد چشمشان کم سویش به دور دستها خیره می شد و با حسرت می گفت : در گذشته مردم در جستجوی موسیقی بودند، نوازنده ارزش داشت، روزها را با دهل سپری می کردند و شبها پای صحبتهای بخشی می نشستند.

حاج قربان می گفت می توانی امروز کسی را بیابی که هم بسراید، هم بخواند، هم ساز بسازد و هم آهنگ بسازد و هم بنوازد، هم داستان بداند و حکایت تعریف کند. راست می گفت در این زمانه کسی با این مشخصات نداریم اما بخشی بزرگ خراسان گفت : " بخشی کسی است که نوازنده باشد، شاعر باشد، خواننده باشد، سازنده ساز باشد، حکایتها و داستانهای مقامها را خوب بداند،  تا زمانی که داستانها و حکایتها را تعریف می کند شنونده محو شنیدن شود.

و چه راست می گفت بخشی محجوب و کم ادعای خراسان، زیرا وقتی می نواخت محو می شدی از آنچه که می گفت و از آنچه که می شنیدی که همه اش کار یک نفر بود. او تاکید داشت که "یک بخشی نباید به کسی یا چیزی محتاج باشد باید خود به تنهایی از عهده تمام مراحلی که خلق یک اثر نیاز دارد برآید".

فکرش را بکنید چگونه می توان از تار ابریشم تاری ساخت که صدای دل انگیر بدهد اما استاد می گفت : "آن زمان که سیم ( فلزی ) برای دوتار نبود از ابریشم به جای سیم استفاده می کردیم حتی تار ابریشم را هم خودمان آماده می کردیم".

استاد چند سالی تار نمی زد و وقتی پرسیدیم چرا گفت : " فکر کردم دو تار بین من و معنویت واقعی فاصله انداخته است به همین دلیل من که از بچگی ساز دستم بوده مدتی به دلیل مسائلی که پیرامون موسیقی مطرح شده بود ساز را زمین گذاشتم و چند سالی نزدم تا اینکه روزی از یک روحانی پرسیدم آیا ساز زدن حرام است او هم گفت نه، ساز زدن تو مناجات است و من دوباره بعد از سالها ساز دست گرفتم".

در آن سالها نیز به دنبال معیشت بودم و بازسازی روحم که بفهمم این موسیقی مرا به کجا رسانده است که فهمیدم نوع موسیقی من ویژه است و می تواند روحم را صیقل دهد.

وقتی از آینده پرسیدیم و اینکه موسیقی مقامی به کجا می رود با شوق گفت : " سال گذشته یکی از دوتارهای ارزشمند و نفیسم را به علیرضا پسرم هدیه دادم و از او خواستم برای کسب مقام بخشی و پر کردن جای خالی من تلاش کند".

از استاد 14 فرزند باقی مانده که همه به امر کشاورزی اشتغال دارند و از آن میان دو دختر و یک پسر به موسیقی روی آورده اند و آخرین فرزند وی که 50 ساله است وعلیرضا نام دارد در بیشتر اجراهای پدر به عنوان همنواز حضور جدی داشت.

وی در زمان حیات از سوی خارجیها به عنوان "گنجینه ملی" لقب گرفت و از دست سید محمد خاتمی رئیس جمهوری وقت نشان درجه 2 فرهنگ وهنر دولتی دریافت کرد.

وی علاوه بر موسیقی به شغل کشاورزی در روستای علی آباد از توابع شهرستان قوچان نیز مشغول بود.