چون خون ز حلق تشنهى او، بر زمین رسید
چون خون ز حلق تشنهى او، بر زمین رسید
جوش از زمین، به ذروهى عرش برین رسید
نزدیك شد، كه خانهى ایمان شود خراب
از بس شكستها، كه به اركان دین رسید
نخل بلند او چه خسان، بر زمین زدند
طوفان به آسمان، ز غبار زمین رسید
باد، آن غبار چون به مزار نبى رساند
گرد از مدینه، بر فلك هفتمین رسید
یكباره جامه، در خم گردون، به نیل زد
چون این خبر به عیسىِ گردون نشین رسید
پر شد فلك ز غلغله چون نوبت خروش
از انبیا به حضرت روح الامین رسید
كرد این خیال، وَهْمِ غلط كار، كان غبار
تا دامن جلال جهان آفرین، رسید
هست از ملال، گرچه برى، ذات ذوالجلال
او در دل است و، هیچ دلى، نیست بى ملال
محتشم کاشانی