بشنو از علقمه و مشك و عَلَم
آیتى بیرجندى
بشنو از علقمه و مشك و عَلَم
نام عباس و دو بازوى قلم
عَلَم عاطفه بر دوش كشید
مشك پر آب در آغوش كشید
خالق از همت او آگاه است
مقصدش خیمه ثاراللّه است
الغرض دشمن غدار و لعین
حملهور شد زكمین از ره دین
خنجر از پشت به آن حضرت زد
ضربتى سخت بر آن پیكر زد
بازوى حیدرى از كار افتاد
علم از دست علمدار افتاد
عاقبت رشته امید گسست
تیر خصم آمد و بر مشك نشست
نابكارى دگر آورد فرود
ناگهان بر سر عباس عمود
رخنه بر دایره دین افتاد
یادگار على از زین افتاد
نظر افكند به دل معنى را
دید بالاى سرش زهرا را
گشت با منبع كوثر همراز
گفتگوى دگرى شد آغاز
عجبا گفت اخا ادركنى
منبع جودُ و سخا ادركنى
حجت روى زمین شد آگاه
شد شتابان به سوى قربانگاه
چون به بالین برادر بنشست
گفت الان كمر من بشكست
لالهگون شد شفق سرخ فلق
غرقه خون شد پسر حجّت حق