فرسود پای خود را چشمم به راه دور تا حرف من پذیرد آخر كه : زندگی رنگ خیال بر رخ تصویر خواب بود . دل را به رنج هجر سپردم، ولی چه سود...
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :
تاریخ : سه شنبه 1386/10/11
خراب
فرسود پای خود را چشمم به راه دور
تا حرف من پذیرد آخر كه : زندگی
رنگ خیال بر رخ تصویر خواب بود .
دل را به رنج هجر سپردم، ولی چه سود،
پایان شام شـِكوهام
صبح عتاب بود.
چشمم نخورد آب از این عمر پرشكست:
این خانه را تمامی پی روی آب بود .
پای خلیده خار بیابان .
جز با گلوی خشك نكوبیدهام به راه.
لیكن كسی ، ز راه مددكاری،
دستم اگر گرفت ، فریب سراب بود .
خوب زمانه رنگ دوامی به خود ندید:
كندی نهفته داشت شب رنج من به دل،
اما به كار روز نشاطم شتاب بود.
آبادیام ملول شد از صحبت زوال.
بانگ سرور در دلم افسرد، كز نخست
تصویر جغد زیب تن این خراب بود.