روشن است آتش درون شب وز پس دودش طرحی از ویرانه های دور. گر به گوش آید صدایی خشک:استخوان مرده می لغزد درون گور...
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :
تاریخ : سه شنبه 1386/10/11
روشن شب
روشن است آتش درون شب
وز پس دودش
طرحی از ویرانه های دور.
گر به گوش آید صدایی خشک:
استخوان مرده می لغزد درون گور.
دیرگاهی ماند اجاقم سرد
و چراغم بی نصیب از نور.
خواب دربان را به راهی برد.
بی صدا آمد کسی از در،
در سیاهی آتشی افروخت.
بی خبر اما
که نگاهی در تماشا سوخت .
گرچه می دانم که چشمی راه دارد به افسون شب،
لیک می بینم ز روزن های خوابی خوش:
آتشی روشن درون شب .