صبح است. گنجشك محض می خواند. پاییز، روی وحدت دیوار
اوراق می شود. رفتار آفتاب مفرح حجم فساد را...
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :
تاریخ : سه شنبه 1386/10/11
هم سطر ، هم سپید
صبح است.
گنجشك محض
می خواند.
پاییز، روی وحدت دیوار
اوراق می شود.
رفتار آفتاب مفرح
حجم فساد را
از خواب می پراند:
یك سیب
در فرصت مشبك زنبیل
می پوسد.
حسی شبیه غربت اشیا
از روی پلك می گذرد.
بین درخت و ثانیه ی سبز
تكرار لاجورد
با حسرت كلام می آمیزد.
اما
ای حرمت سپیدی كاغذ!
نبض حروف ما
در غیبت مركب مشاق می زند.
در ذهن حال ، جاذبه ی شكل
از دست می رود.
باید كتاب را بست.
باید بلند شد
در امتداد وقت قدم زد،
گل را نگاه كرد،
ابهام را شنید.
باید دویدن تا ته بودن.
باید به بوی خاك فنا رفت.
باید به ملتقای درخت و خدا رسید.
باید نشست
نزدیك انبساط
جایی میان بیخودی و كشف.