میرفتیم، و درختان چه بلند، و تماشا چه سیاه! راهی بود از ما تا گل هیچ. مرگی در دامنهها، ابری سر كوه، مرغان لب زیست.
میخواندیم: «بی تو دری بودم به برون، و نگاهی به ...
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :
تاریخ : سه شنبه 1386/10/11
تا گل هیچ
میرفتیم، و درختان چه بلند، و تماشا چه سیاه!
راهی بود از ما تا گل هیچ.
مرگی در دامنهها، ابری سر كوه، مرغان لب زیست.
میخواندیم: «بی تو دری بودم به برون، و نگاهی به
كران، و صدایی به كویر.»
میرفتیم، خاك از ما میترسید، و زمان بر سر ما
میبارید.
خندیدیم: ورطه پرید از خواب، و نهانها آوایی
افشاندند.
ما خاموش، و بیابان نگران، و افق یك رشته نگاه.
بنشستیم، تو چشمت پر دور، من دستم پر تنهایی، و
زمینها پرخواب.
خوابیدیم، میگویند: دستی در خوابی گل میچید.