تبیان، دستیار زندگی
نور را پیمودیم، دشت طلا را در نوشتیم. افسانه را چیدیم، و پلاسیده فكندیم. كنار شن‌زار، آفتابی سایه بار، ما را نواخت. درنگی كردیم....
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

نیایش

گل زرد

نور را پیمودیم، دشت طلا را در نوشتیم.

افسانه را چیدیم، و پلاسیده فكندیم.

كنار شن‌زار، آفتابی سایه بار، ما را نواخت.

درنگی كردیم.

بر لب رود پهناور رمز، رؤیاها را سر بریدیم.

ابری رسید و ما  دیده فرو بستیم.

ظلمت شكافت، زهره را دیدیم، و به ستیغ برآمدیم.

آذرخشی فرود آمد، و ما را در نیایش فرو دید.

لرزان، گریستیم. خندان، گریستیم.

رگباری فرو كوفت: از در همدلی بودیم.

سیاهی رفت. سر به آبی آسمان سودیم، در خور آسمان‌ها

شدیم.

سایه را به دره رها كردیم. لبخند را به فراخنای تهی

فشاندیم.

سكوت ما بهم پیوست و ما «ما» شدیم.

تنهایی ما تا دشت طلا دامن كشید.

آفتاب از چهره ی ما ترسید.

دریافتیم و خنده زدیم.

نهفتیم و سوختیم.

هر چه بهم‌تر، تنهاتر،

از ستیغ جدا شدیم:

من به خاك آمدم، و بنده شدم.

تو بالا رفتی، و خدا شدی.