سایه شدم ، و صدا كردم: كو مرز پریدنها، دیدنها؟ كو اوج «نه من»، دره ی «او»؟ و ندا آمد: لب بسته بپو. مرغی رفت، تنها بود، پر شد جام شگفت....
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :
تاریخ : سه شنبه 1386/10/11
تنها باد
سایه شدم ، و صدا كردم:
كو مرز پریدنها، دیدنها؟ كو اوج «نه من»، دره ی «او»؟
و ندا آمد: لب بسته بپو.
مرغی رفت، تنها بود، پر شد جام شگفت.
و ندا آمد: بر تو گوارا باد، تنهایی تنها باد!
دستم در كوه سحر «او» میچید، «او» می چید.
و ندا آمد: و هجومی از خورشید.
از صخره شدم بالا. در هر گام، دنیایی تنهاتر،
زیباتر.
و ندا آمد: بالاتر، بالاتر!
آوازی از ره دور: جنگلها میخوانند؟
و ندا آمد: خلوتها میآیند.
و شیاری ز هراس.
و ندا آمد: یادی بود، پیدا شد، پهنه چه زیبا شد!
«او» آمد، پرده ز هم وا باید، درها هم:
و ندا آمد: پرها هم.