تبیان، دستیار زندگی
بالارو، بالارو، بند نگه بشکن، وهم سیه بشکن. – آمده‌ام، آمده‌ام، بوی دگر می‌شنوم، باد دگر می‌گذرد.روی سرم بید دگر، خورشید دگر...
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

تا

گل ، سفید ، آسمان آبی ، ابر

بالارو، بالارو، بند نگه بشکن، وهم سیه بشکن.

– آمده‌ام، آمده‌ام، بوی دگر می‌شنوم، باد دگر می‌گذرد.

روی سرم بید دگر، خورشید دگر.

– شهر تونی، شهر تونی،

می‌شنوی زنگ زمان: قطره چکید. از پی تو، سایه دوید.

شهر تو در کوی فراترها، دره ی دیگرها.

– آمده‌ام، آمده‌ام، می‌لغزد صخره سخت، می‌شنوم آواز

درخت.

– شهر تونی، شهر تونی،

خسته چرا بال عقاب؟ و زمین تشنه ی خواب؟

و چرا روییدن ، روییدن، رمزی را بوییدن؟

شهر تو رنگش دیگر. خاکش، سنگش دیگر.

– آمده‌ام، آمده‌ام. بسته نه دروازه نه در،  جن‌ها

هر سو بگذر.

و خدایان هر افسانه که هست و نه چشمی نگران، و

نه نامی ز پرست.

– شهر تونی، شهر تونی،

در کف‌ها کاسه ی زیبایی، بر لب‌ها تلخی دانایی.

شهر تو در جای دگر، ره می‌ بر با پای دگر.

– آمده‌ام، آمده‌ام، پنجره‌ها می‌شکفند.

کوچه فرو رفته به بی سویی، بی‌هایی، بی هویی.

– شهر تونی، شهر تونی،

در وزش خاموشی، سیماها در دود فراموشی.

شهر ترا نام دگر، خسته نه‌ای، گام دگر.

– آمده‌ام، آمده‌ام، درها رهگذر باد عدم.

خانه ز خود وارسته، جام دویی بشکسته.

سایه «یک» روی زمین ، روی زمان.

– شهر تونی این و نه آن.

شهر تو گم تا نشود، پیدا نشود