شورم را
من سازم: بندی آوازم. بر گیرم ، بنوازم. بر تارم زخمه ی
«لا» می زن، راه فنا می زن
من دودم. می پیچم، می لغزم، نابودم.
می سوزم، می سوزم: فانوس تمنایم. گل کن تو مرا، و درآ.
آیینه شدم،از روشن و از سایه بری بودم. دیو و پری آمد،
دیو و پری بودم. در بی خبری بودم.
قرآن بالای سرم، بالش من انجیل،
بستر من تورات، و زبر پوشم اوستا، می بینم خواب
بودایی در نیلوفر آب.
هرجا گل های نیایش رست، من چیدم. دسته گلی دارم،
محراب تودور از دست: او بالا، من در پست.
خوشبو سخنم، نی؟ باد «بیا» میبردم، بی توشه شدم در
كوه «كجا» گل چیدم، گل خوردم.
در رگها همهمهای دارم، از چشمه ی خود آبم زن، آبم زن. و
به من یك قطره گوارا كن، شورم را زیبا كن.
باد انگیز، درهای سخن بشكن، جا پای خدا میروب. هم
دود «چرا» میبر، هم موج «من» و «ما» و «شما» میبر.
ز شبنم تا لاله بیرنگی پل بنشان ، زین رؤیا در چشمم
گل بنشان، گل بنشان.