تبیان، دستیار زندگی
(قسمت اول) چنانكه همه می دانند و می دانیم قرآن كریم و اهل البیت( علیهم السلام) دو میراث گرانبهایی است كه رسول اكرم برای راهنمای امت خویش در میان آنان به ودیعه نهاده اند ، ولی متاسفانه این دو میراث گرانبها نزد همه فِـرَق اسلا...
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

تفسیر آیات سوره طارق

(قسمت اول)

چنانكه همه می دانند و می دانیم قرآن كریم و اهل البیت( علیهم السلام) دو میراث گرانبهایی است كه رسول اكرم برای راهنمای امت خویش در میان آنان به ودیعه نهاده اند ، ولی متاسفانه این دو میراث گرانبها نزد همه فِـرَق اسلامی به یك میزان مورد توجه قرار نگرفته است. برادران اهل سنت به كتاب خدا توسل جسته و فرزندان و جانشینان به حق رسول مكرم اسلام را به فراموشی سپرده اند، و ما شیعیان  به ائمه اطهار متوسل شده و آنچنان كه شایسته است به كتاب و كلام خدا توجه نداریم ؛ و اتحاد اسلامی میسر نخواهد شد مگر چنگ انداختن به این دو حبل المتین. از اینرو در نظر داریم با سال نو، راهی نو را آغاز كنیم و به صورت منظم در هر هفته تفسیر آیاتی از كلام الله مجید را براساس تفاسیر معروف شیعه و با نگاهی به تفاسیر اهل تسنن ارائه نمائیم تا بدین وسیله قرائت قرآن كریم ، لزوم تفكر، تعمق و فراگیری تفاسیر آن را بعنوان ارزشی مغفول مانده احیاء كنیم.

بِسمِ اللهِ الرَّحمنِ الرَّحیم

وَ السَماءِ وَ الطّارق1 وَ ما أدریكَ مَا الطارقُ2 اَلنَّجمُ الثاقِبُ3 إن كُلَّ نَفسٍ لمّا علَیها حافظٌ4 فَلیَنظُر الإنسانُ مِمَّ خُلِقَ5 خُلِقَ مِن ماءٍ دافق6 یَخرُجُ مِن بَینِ الصُّلبِ وَ التَّرائِبِ7 إنَّه عَلی رَجعِهِ لَقادرٌ8 یَومَ تُبلیَ السَرائِرُ9 فَمالَهُ مِن قُوَّةٍ وَلا ناصِرٍ10 وَ السَّماءِ ذاتِ الرَّجع11 وَ الأرض ذاتِ الصَّدع12 إنَّهُ لَقَولٌ فَصلٌ13 وَ ما هُوَ بِالهَزلِ14 إنَّهُم یَكیدوُنَ كَیداً15 وَ أكیدُ كَیداً16 فَمَهِّلِ الكافرینَ أمهِلهُم رُوَیداً17.

این سوره در"مكه" نازل شده و دارای 17 آیه می باشد.

محتوای سوره " طارق":

مطالب این سوره عمدتاً بر دو محور دور می زند:

1- محور معاد و رستاخیز.

2- محور قرآن مجید و ارزش و اهمیت آن.

ولی در آغاز بعد از سوگندهای اندیشه آفرینی، اشاره به وجود مراقبین الهی بر انسان می كند.

بعد برای اثبات معاد به زندگی نخستین و بدو پیدرایش انسان از آب نطفه اشاره فرموده، نتیجه گیری می كند:

خداوندی كه قادر است او را از چنین آب بی ارزش و ناچیزی بیافریند، توانایی بر بازگشت مجدد او را دارد. در مرحله بعد به بعضی از ویژگی های روز رستاخیز، اشاره كرده، سپس با ذكر سوگندهای متعدد و پرمعنایی اهمیت قرآن را گوشزد می نماید و سرانجام سوره را با تهدید كفار ختم می نماید.

تفسیر:

ای انسان بنگر از چه آفریده شده ای؟!

این سوره نیز همچون بسیاری دیگر از سوره های جزء آخر قرآن، با سوگندهای زیبا و اندیشه برانگیزی آغاز می شود. سوگندهائی كه مقدمه ای است برای بیان یك واقعیت بزرگ:

والسماء والطارق: سوگند به آسمان و كوبنده شب.

و ما أدریك ماالطارق: و تو نمی دانی كوبندن شب چیست؟!

النجم الثاقب: ستاره ای بلند و درخشان و شكافنده تاریكیها.

طارق از ماده " طرق" به معنی كوبیده است، و راه را از این جهت" طریق" گویند كه با پای رهروان كوبیده می شود  و" مِطرَقَه" به معنی چكش است كه برای كوبیدن فلزات و مانند آن به كار می رود. و از آن جا كه درهای خانه ها را به هنگام شب می بندند و كسی كه شب وارد می شود ناچار است در را بكوبد. به اشخاصی كه در شب وارد می شوند" طارق" گویند.

حضرت علی علیه السلام در خطبه 224 نهج البلاغه، درباره " اشعث بن قیس" منافق، كه شب هنگام به درخانه آن حضرت آمد و حلوای شیرینی با خود آورده بود كه به پندار خام خویش قلب علی علیه السلام را به خود متوجه سازد تا در ماجرائی به نفع او حكم كند، می فرماید:

" وأعجب من ذلك طارق طرقنا بملفوفة فی وعائها."

ترجمه:

و از این شگفت انگیزتر، داستان كسی است كه شب هنگام، در خانه را كوبید و بر ما وارد شد، در حالی كه ظرف سرپوشیده پر از حلوای لذیذ با خود آورده بود.

در آیه دوم، برای بیان عظمت مطلب، واژه وما أدریك آمده است.

و در آیه سوم، قرآن خودش، طارق را تفسیر كرده و می فرماید:النجم الثاقب.

این مسافر شبانه، همان ستاره درخشانی است كه بر آسمان ظاهر می شود و بقدری بلند است كه گوئی می خواهد سقف آسمان را سوراخ كند. و نورش به قدری خیره كننده است كه تاریكی ها را می شكافد و به درون چشم آدمی نفوذ می كند.

در این كه منظور ستاره معینی است مانند ستاره " ثریا"( از نظر بلندی و دوری در آسمان) یا ستاره زحل، یا زهره یا شهب( از نظر روشنائی خیره كننده). یا اشاره به همه ستارگان آسمان است؟ تفسیرهای متعددی در این جا گفته شده، ولی با توجه به این كه در آیات بعد آن را به " نجم ثاقب" ( ستاره نفوذ كننده) تفسیر كرده است، معلوم می شود منظور هر ستاره ای نیست.

بلكه ستارگان درخشانی است كه نور آنها پرده های ظلمت را می شكافد و در چشم آدمی نفوذ می كند.

در بعضی از روایات "النجم الثاقب"، به ستاره زحل " تفسیر شده است كه از سیارات منظومه شمسی و بسیار پرفروغ و نورانی است.

این معنی از حدیثی كه از امام صادق علیه السلام نقل شده استفاده می شود، در آن جا كه منجمی از آن حضرت سؤال كرد: منظور از " ثاقب" در كلام خدا " النجم الثاقب" چیست؟

حضرت علیه السلام فرمود:

ستاره زحل است كه طلوعش در آسمان هفتمین است و نورش آسمانها را می شكافد و به آسمان پایین می رسد، لذا خداوند آن را منجم ثاقب نامیده است.

قابل توجه این كه؛

زحل، آخرین و دورترین ستاره منظومه شمسی است كه با چشم غیرمسلح دیده می شود. و از آن جا كه از نظر ترتیب بندی كواكب منظومه شمسی نسبت به خورشید در هفتمین مدار قرار گرفته( با محاسبه مدارماه) امام علیه السلام در این حدیث مدار آن را آسمان هفتم شمرده است.

این ستاره، ویژگی هایی دارد كه آن را شایسته سوگند می كند، از یك سو دورترین ستارگان قابل مشاهده منظومه شمسی است و به همین جهت در ادبیات عرب هر چیز بلند را بدان مثال می زنند و گاه آن را " شیخ النجوم" گفته اند.

ستاره زحل، كه نام فارسی اش" كیوان" است دارای حلقه های نورانی متعددی است كه آن را احاطه كرده و هشت" قمر" دارد.

حلقه های نورانی زحل، كه گرداگرد آن را گرفته، از عجیب ترین پدیده های آسمانی است، كه دانشمندان فلكی، درباره آن نظرات گوناگونی دارند و هنوز هم پدیده ای اسرارآمیز است.

بعضی معتقدند " زحل" ده قمر دارد، كه هشت عدد آن را می توان با دوربین های معمولی نجومی مشاهده كرد و دو عدد دیگر تنها با دوربین های بسیار عظیم قابل رؤیت است.

البته این اسرار، در آن روز كه قرآن نازل شد بر كسی روشن نبود، بعدها با گذشت قرنها آشكار گشت. اما به هر حال، تفسیر نجم ثاقب به خصوص ستاره "زحل" ممكن است از قبیل بیان یك مصداق روشن باشد و منافاتی با تفسیر آن به دیگر ستارگان بلند و درخشان آسمان ندارد.

ولی می دانیم تفسیر مصداقی در روایات ما بسیار است.

در آیه 10 سوره صافات می خوانیم: "الا من خطف الخطفة فاتبعه شهاب ثاقب."

ترجمه:

مگر كسی كه در لحظه ای كوتاه برای استراق سمعی به آسمان نزدیك شود كه " شهاب ثاقب" او را تعقیب می كند.

در این آیه" شهاب" توصیف به " ثاقب" شده است، و از آن جا كه این پدیده آسمانی از عجائب عالم آفرینش است، ممكن است یكی از تفسیرهای آیه مورد بحث باشد.

اكنون ببینیم این سوگندها برای چیست؟

در آیه چهارم می فرماید:

إن كل نفس لما علیها حافظ: مسلماً هر كس مراقب و حافظی دارد؛ كه اعمال او را ثبت و ضبط و حفظ می كند و برای حساب و جزا نگهداری می نماید. همان گونه كه در آیه 10 و 11 و 12 سوره انفطار می خوانیم:

" و ان علیكم لحافظین كراماً كاتبین یعلمون ما تفعلون.

ترجمه:

و بر شما مراقبانی گمارده شده ، نویسنده و بزرگوار، كه پیوسته اعمال شما را می نویسند و آنچه را انجام می دهید می دانند.

به این ترتیب شما هرگز تنها نیستید و هر كه باشید و هر كجا باشید، تحت مراقبت فرشتگان الهی و مأموران پروردگار خواهید بود.

این مطلبی است كه توجه به آن در اصلاح و تربیت انسان فوق العاده مؤثر است.

قابل توجه این كه: در آیه تبیین نشده است كه این" حافظ" چه كسی است؟ و چه اموری را حفظ می كند؟

اما آیات دیگر قرآن به خوبی گواهی می دهد كه حافظان، ملائكه اند. و آنچه را حفظ می كنند اعمال آدمی اعم از طاعات و معاصی است.

این احتمال نیز داده شده كه منظور حفظ انسان از حوادث و مهالك است كه به راستی اگر مراقبت الهی از انسانها به عمل نیاید، كمتر كسی به مرگ طبیعی از دنیا می رود، چرا كه حجم حوادث آن قدر زیاد است كه احدی از آن سالم به در نمی رود، مخصوصاً كودكان در سنین پائین.

و یا اینكه منظور:

حفظ انسان در برابر وسوسه های شیاطین است كه اگر این محافظت الهی نیز نباشد وساوس شیاطین، جن و انسان آنقدر زیاد است كه هیچ كس از آن سالم نمی ماند.

ولی با توجه به اینكه ، آیات بعد سخن از مسأله معاد و حساب اعمال می گوید، تفسیر اول از همه مناسب تر است هر چند جمع میان هر سه تفسیر در آیه شریفه نیز بعید به نظر نمی رسد.

جالب اینكه:

میان سوگندهایی كه قبلاً یاد شده با مسأله مراقبت فرشتگان از اعمال آدمی كه جواب قسم محسوب می شود رابطه زنده ای است:

چرا كه آسمان بلند و ستارگانی كه مسیرهای منظم خود را همواره می پیمایند، دلیلی بر وجود نظم و حساب در این عالم بزرگ اند، پس چگونه ممكن است اعمال انسانها بی حساب و كتاب باشد و مراقبین الهی بر آن نظارت نكنند.

سپس به عنوان یك استدلال بر مسأله معاد، در برابر كسانی كه آن را غیرممكن می شمرند می فرماید:

فلینظرالإنسان مم خلق:

یعنی انسان باید بیندیشد كه از چه خلق شده است.

چه چیزی به دست خدای تعالی به این صورت انسانی درآمده است.

آیه مورد بحث بخاطر اینكه حرف"ف" بر سر آن آمده نتیجه گیری از مطلبی است و حاصل معنا چنین است: وقتی معلوم شد هر نفسی به ذاتش و اعمالش نزد خدا محفوظ است و هیچ چیز از او فانی و از اعمال او فراموش نمی شود، پس انسان باید بپذیرد كه به زودی به سوی پروردگارش برمی گردد و طبق آنچه كرده، جزاء داده می شود. و اگر می خواهد به "معاد" یقین پیدا كند، به خلقت نخستین اش بنگرد.

همان كسی كه آن آب را توانست به صورت انسان امروز درآورد، چرا نتواند با همان قدرت كامله اش بعد از مردن دوباره او را برگرداند؟!

دراین آیه و آیه بعد، كلمه"خُلِقَ" به صورت مجهول( خلق شده) آمده و نام فاعل را كه خدای سبحان است نبرده، و این اشاره است به این كه از شدت ظهور و روشنی لازم نبوده كه نام او برده شود، همه می دانند كه خالق این انسان خلق شده، خداوند است.

قرآن كریم در آیه بعد، خودش جواب این سئوال را كه روشن است می دهد و می افزاید:

خلق من ماء دافق: او از یك آب جهنده آفریده شده است.

كه این توصیفی است برای نطفه مرد كه در آب منی شناور است و به هنگام بیرون آمدن جهش دارد.

سپس در ادامه بحث خلقت انسان می افزاید:

یخرج من بین الصلب و الترائب:از میان صلب و ترائب خارج می شود.

در آیه قبل و این آیه، مراحل آغازین و انتهایی خلقت انسان را بیان كرده است:

نطفه را كه مرحله ابتدائی است، ذكر می كند و بقیه مراحل را اشاره نمی كند و برمی گردد به مرحله پایانی و آن شكل گیری كامل انسان است، جنینی كه می خواهد متولد شود، از فضائی خارج می شود كه بین استخوانهای تیره پشت( صلب) و استخوانهای سینه( ترائب) است.

قرآن كریم در برخی سوره ها از جمله سوره حج آیه 5، به طور كامل مراحل خلقت انسان را شرح می دهد اما در این سوره، با توجه به آیه بعد، كه بحث معاد است، فقط به مرحله آغازین و انتهایی خلقت اشاره می كند و " رجع" را از آن نتیجه می گیرد.

نكته دیگر این كه:

خداوند حكیم در خلقت نهایی، دو واژه "صلب" و " ترائب" را بكار برده است تا شباهت آن را به روز رستاخیز، كاملتر كند: هنگام خروج از قبور، از بین سنگهای سخت و خاكهای نرم خارج می شویم.

صلب: مفهوم سختی و ترائب: مفهوم نرمی را دارند.

ادامه دارد ...