تبیان، دستیار زندگی
از مرز خوابم می‌گذشتم. سایه ی تاریک یک نیلوفر روی همه ی این ویرانه فرو افتاده بود . کدامین باد بی پروا دانه این نیلوفر را به سرزمین خواب من آورد ؟...
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

نیلوفر

گل رز

از مرز خوابم می‌گذشتم.

سایه ی تاریک یک نیلوفر

روی همه ی این ویرانه فرو افتاده بود .

کدامین باد بی پروا

دانه این نیلوفر را به سرزمین خواب من آورد ؟

در پس درهای شیشه‌ای رؤیاها،

در مرداب بی ته

آیینه‌ها ، هر جا که من گوشه‌ای از خودم را مرده بودم

یک نیلوفر روییده بود .

گویی او لحظه لحظه در تهی من می‌ریخت

و من در صدای شکفتن او

لحظه لحظه خودم را می‌مردم .

بام ایوان فرو می‌ریزد

و ساقه نیلوفر بر گرد همه ستون‌ها می‌پیچد .

کدامین باد بی پروا

دانه ی این نیلوفر را به سرزمین خواب من آورد ؟

نیلوفر رویید،

ساقه‌اش از ته خواب شفافم سرکشید .

من به رؤیا بودم ،

سیلاب بیداری رسید .

چشمانم را در ویرانه خوابم گشودم :

نیلوفر به همه زندگی‌ام پیچیده بود .

در رگ‌هایش من بودم که می‌دویدم .

هستی اش در من ریشه داشت.

همه ی من بود.

کدامین باد بی پروا

دانه ی این نیلوفر را به سرزمین خواب من آورد ؟