تبیان، دستیار زندگی
که روی علفهای تاریکی چکیده‌ام. جایم اینجا نبود. نجوای نمناک علفها را می‌شنوم. جایم اینجا نبود...
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

فانوس خیس

گل ، طبیعت، گل بنفش، درخت

روی علف‌ها چکیده ام.

من شبنم خواب آلود یک ستاره‌ام

که روی علفهای تاریکی چکیده‌ام.

جایم اینجا نبود.

نجوای نمناک علفها را می‌شنوم.

جایم اینجا نبود.

فانوس

در گهواره خروشان دریا شست و شو می‌کند.

کجا می‌رود این فانوس،

این فانوس دریاپرست پر عطش مست؟

بر سکوی کاشی افق دور

نگاهم با رقص مه آلود پریان می‌چرخد.

زمزمه‌های شب در رگهایم می‌روید.

باران پر خزه ی مستی

بر دیوار تشنه ی روحم می‌چکد.

من ستاره ی چکیده‌ام.

از چشم ناپیدای خطا چکیده‌ام:

شب پر خواهش

و پیکر گـَرم افق عریان بود.

رگه ی سپید مرمر سبز چمن زمزمه می‌کرد.

و مهتاب از پلکان نیلی مشرق فرود آمد.

پریان می ر‌قصیدند.

و آبی جامه‌شان با رنگ افق پیوسته بود.

زمزمه‌های شب مستم می کرد.

پنجره رؤیا گشوده بود.

و او چون نسیمی که به درون وزید.

اکنون روی علف‌ها هستم

و نسیمی از کنارم می‌گذرد.

تپش‌ها خاکستر شده‌اند.

آبی پوشان نمی‌رقصیدند.

فانوس آهسته پائین و بالا می‌رود.

هنگامی که او از پنجره بیرون می‌پرید

چشمانش خوابی را گم کرده بود.

جاده نفس نفس می‌زد

صخره‌ها چه هوسناکش بوییدند!

فانوس پرشتاب!

تا کی می‌لغزی

در پست و بلند جاده ی کف بر لب پر آهنگ؟

زمزمه‌های شب پژمرد.

رقص پریان پایان یافت.

کاش اینجا نچکیده بودم!

هنگامی که نسیم پیکر او در تیرگی شب گم شد

فانوس از کنار ساحل به راه افتاد.

کاش اینجا – در بستر پر علف تاریکی – نچکیده بودم!

فانوس از من می‌گریزد.

چگونه برخیزم؟

به استخوان سرد علف‌ها چسبیده‌ام.

و دور از من فانوس

در گهواره خروشان دریا شست و شو می‌کند.