پنجرهام به تهی باز شد و من ویران شدم پرده نفس میکشید.
دیوار قیر اندود! از میان برخیز. پایان تلخ صداهای هوش ربا!
فرو ریز....
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :
تاریخ : سه شنبه 1386/10/11
پرده
پنجرهام به تهی باز شد و من ویران شدم
پرده نفس میکشید.
دیوار قیر اندود!
از میان برخیز.
پایان تلخ صداهای هوش ربا!
فرو ریز.
لذت خوابم میفشارد.
فراموشی میبارد.
پرده نفس میکشد:
شکوفه ی خوابم میپژمرد.
تا دوزخها بشکافند،
تا سایهها بی پایان شوند،
تا نگاهم رها گردد،
درهم شکن- بی جنبشیات را
و از مرز هستی من بگذر
سیاه سرد بی تپش گنگ!