شب را نوشیدهام . و بر این شاخههای شکسته میگریم.
مرا تنها گذار ای چشم تبدار سرگردان! مرا با رنج بودن تنها گذار. مگذار خواب وجودم را پرپر کنم....
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :
تاریخ : سه شنبه 1386/10/11
جهنم سرگردان
شب را نوشیدهام .
و بر این شاخههای شکسته میگریم.
مرا تنها گذار
ای چشم تبدار سرگردان!
مرا با رنج بودن تنها گذار.
مگذار خواب وجودم را پرپر کنم.
مگذار از بالش تاریک تنهایی سربردارم
و به دامن بی تار و پود رؤیاها بیاویزم.
سپیدیهای فریب
روی ستونهای بی سایه رجز میخوانند.
طلسم شکسته ی خوابم را بنگر
بیهوده به زنجیر مروارید چشمم آویخته.
او را بگو
تپش جهنمی مست!
او را بگو: نسیم سیاه چشمانت را نوشیدهام.
نوشیدهام که پیوسته بی آرامم.
جهنم سرگردان!
مرا تنها گذار.