تبیان، دستیار زندگی
من دراین تاریكی فكر یك بره ی روشن هستم كه بیاید علف خستگی‌ام را بچرد. من در این تاریكی امتداد تـَر بازوهایم را زیر بارانی می‌بینم ...
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

از سبز به سبز

گل ، گل قرمز

من دراین تاریكی

فكر یك بره ی روشن هستم

كه بیاید علف خستگی‌ام را بچرد.

من در این تاریكی

امتداد تـَر بازوهایم را

زیر بارانی می‌بینم

كه دعاهای نخستین بشر را تر كرد.

من در این تاریكی

در گشودم به چمن های قدیم،

به طلایی‌هایی، كه به دیوار اساطیر تماشا كردیم.

من در این تاریكی

ریشه‌ها را دیدم

و برای بُـته ی نورَس مرگ، آب را معنی كردم.